۱۳۹۳ تیر ۱۴, شنبه

بررسی کتاب پیدایش (فصل 6 آیات 1-7)

تفسیر کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

ازدواج ایمانداران با بی ایمانان (پیدایش فصل 6 آیات 1-2)
"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد، پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند"

"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد"
در این دوران که جمعیت در حال افزایش بود، به خصوص که در دنیای قبل از طوفان، عمرها بسیار طولانی بود، مشکلی را پدید آورد: ازدواج خدا شناسان با خدانشناس ها.
" پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند"
در مورد این که "پسران خدا" که بودند که با "دختران آدمیان" ازدواج کردند، نظرات متفاوتی ارائه شده است:
یک. کتاب ایوب "پسران خدا" را فرشته می نامد (ایوب فصل اول آیه ششم، فصل دوم آیه اول). برخی بر این عقیده اند که فرشتگان با زنان ازدواج کردند. اما عیسی خاطر نشان کرد که فرشتگان فاقد جنسیت هستند:"انسان ها در روز قیامت دیگر ازدواج نمی کنند، بلکه مثل فرشتگان آسمانی خواهند بود"(متی فصل بیست و دوم آیه سی). مثال هایی وجود دارد که نشان می دهد که آن ها به هنگام ملاقات مردم، شکل انسانی به خود می گیرند و حتی اگر شکل انسانی داشته باشند، این بدین معنی نیست که می توانند با زنان روابط جنسی برقرار کرده یا پدر موجودی دورگه نیمه انسان/نیمه فرشته باشند. فرشتگانی که از خداوند نافرمانی کردند، تنبیه شدند و مطابق یهودا آیه ششم، در تاریکی مطلق حبس شده اند تا روز داوری برسد. بنابراین، قادر به خروج از زندان نیستند.
آیات 3 و 5 از شرارت انسان سخن می گوید. اگر این فرشتگان بودند که گناه کردند، پس چرا نسل انسان باید از بین می رفت؟
دو. کتاب مقدس ایمانداران را فرزندان یا پسران خدا می نامد. به عبارت دیگر، "پسران خدا" ایمانداران بوده اند که تنها بر اساس زیبایی زنان چه با تقوا و چه بی تقوا ازدواج می کردند. این امر در سراسر تاریخ، علت انحطاط روحانی بوده است. به نظر می رسد این دیدگاه با کتاب مقدس و واقعیت بیشتر انطباق دارد تا نظریه ازدواج فرشتگان با زنان.
سه. برخی معتقدند "پسران خدا" از نسل شیث (فرزند با تقوای آدم) و "دختران آدمیان" را از نسل قائن (فرزند غیر ایماندار آدم که برادرش هابیل را کشت) قلمداد می کنند. در این نظریه، ازدواج میان نسل با تقوای شیث و نسل شریر قائن، تباهی اخلاقی نژاد را به همراه می آورد. اما نقطه ضعف این نظریه این است که تقوا انتخابی فردی است و نه امری وراثتی. به علاوه کتاب مقدس هیچ گاه مطرح نکرده است که تمامی نسل قائن شریر و تمامی نسل شیث، با تقوا بوده اند.
یک چیز قطعی است و آن این است که انتخاب همسر توسط پسران خدا بر اساس جذابیت جسمانی قرار داشت. زنان زیبا بودند و این تنها چیزی بود که اهمیت داشت. در نتیجه این ازدواج ها، به فاجعه منتهی شد. خداپرستی تضعیف شد و فساد اخلاقی در دنیا بیداد کرد. از آن جا که مادران بی ایمان، نمی توانستند به فرزند خود راه صحیح را آموزش دهند، شالوده بی ایمانی به خدا ریخته شد و اخلاقیات فاسد گردید و خشونت به تعاقب آن فرا رسید. مردانی بی خدا بدل به مردان غیر اخلاقی شده و مردان غیر اخلاقی، مردانی بی رحم گردیدند و مردان بی رحم به خشونت پرداختند و بدین ترتیب، خشونت زمین را پر کرد. این مردان به واسطه اعمال خشونت بار و قدرت شان بر دیگران، به خاطر اشتهار دنیوی، لذت یا قدرت، درها را به سمت کوهی از گناه گشود (پیدایش فصل آیات 4-6).
هدف شیطان این بود تا نسل انسان را به شرارت و تباهی بکشاند و تا حدودی هم موفق شد. شیطان می دانست که مسیح نخواهد توانست از طریق نسل خدانشناس، ظهور کند. اما خدا نقشه شیطان را باطل کرد و با نابودی مردم شریر، از نوح نسل جدیدی به وجود آورد.
آیا درست است که یک مسیحی با یک غیر مسیحی ازدواج کند؟
داشتن هر نوع رابطه عاشقانه با یک غیرایماندار مسیحی می تواند خیلی زود تبدیل به چیزی شود که مانع راه رفتن با مسیح گردد. ما خوانده شده ایم که به گمشدگان بشارت بدهیم، نه این که با آنها رابطه نزدیک و عاشقانه داشته باشیم. اشکالی ندارد که رابطه دوستی خوبی با بی ایمانان داشته باشیم، اما فقط تا همین حد. اگر با بی ایمانی قرار ملاقات عاشقانه داشته باشید، صادقانه چه چیز ارجحیت شما خواهد بود: رابطة عاشقانه یا بشارت برای نجات شخص؟ اگر شما با یک بی ایمان ازدواج کرده بودید، شما دو نفر چطور یک رابطه نزدیک روحانی را در ازدواجتان رشد می دادید؟ یک ازدواج موفق چطور می تواند روی عدم توافق در مورد اساسی ترین مطلب در دنیا یعنی عیسی مسیح بنا شده و باقی بماند ؟ در ازدواج بین یک ایماندار و بی ایمان هماهنگی روحانی نمی تواند وجود داشته باشد. کلام خدا به ایمانداران یادآوری می کند که آنها مسکن روح القدس هستند که مالک قلب و نجات آنهاست (دوم قرنتیان فصل 6 آیات 15-17). به این دلیل، آنها باید خود را از دنیا جدا نگه دارند، در دنیا، اما نه از دنیا، و هیچ کجا مهم تر از رابطه نزدیک در ازدواج نیست.

واکنش خدا به شرارت انسان ها (پیدایش فصل 6 آیات 3-4)
"آنگاه خداوند فرمود:"روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند، زیرا او موجودی است فانی و نفسانی. پس صد و بیست سال به او فرصت می دهم تا خود را اصلاح کند". پس از آن که پسران خدا و دختران انسان ها با هم وصلت نمودند، مردانی غول آسا از آنان به وجود آمدند. اینان دلاوران معروف دوران قدیم هستند".
"روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند، زیرا او موجودی است فانی و نفسانی. پس صد و بیست سال به او فرصت می دهم تا خود را اصلاح کند".
خدا نمی خواست بشر همواره در شرارت باقی بماند. این وضعیت به معنای "مرحله غیر قابل بازگشت به سوی خداوند" تلقی می شود. خدا دائما توجه انسان را جلب نخواهد کرد، بلکه رحمت و فیض او با مرگ شخص شرور خاتمه می یابد. انسان توسط روح حیات بخش خدا و تنها به خواست نیکوی او زنده نگاهداشته می شود. بنابراین، خدا حد 120 سال را برای عمر انسانی مقرر فرمود. روح القدس در طی این دوره انسان ها را به توبه ترغیب می کند. همان طور که ذکر شد این فرصت تا ابد دوام نخواهد یافت. بعداز وقوع طوفان، عمر انسان ها کاهش یافت.
کلام خدا می فرماید:"اگر امروز صدای خدا را می شنوید، نسبت به آن بی اعتنا نباشید" (عبرانیان فصل 3 آیه 15). خداوند ما را از سخت کردن دل مان برحذر می دارد. این همان کاری بود که قوم اسرائیل با مخالفت کردن با اراده خدا کردند (خروج فصل 17 آیه 7). آن ها به قدری مطمئن بودند که خدا نمی تواند نجات شان دهد که به آسانی ایمان خود را از دست دادند. وقتی کسی سختدل می شود، آن قدر بر پیروی از راه های خود سماجت می کند که دیگر قادر به بازگشت به سوی خدا نخواهد بود. سختدلی به یکباره اتفاق نمی افتد، بلکه نتیجه بی توجهی ممتد به اراده خدا است. اگر برای مدت طولانی با خدا مخالفت کنید، شاید او شما را مانند نان سفت شده که بی فایده و بی ارزش است، دور بیندازد.
برای شخصی که هرگز در مورد مسیح چیزی نشنیده است، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
یکی از سئوالات مخالفان مسیحیت این است که چگونه خدای نیکو و مهربان، کسانی را که این فرصت را در زندگی خویش نداشته اند تا در مورد مسیح و پیام نجات بخش او بشنوند، مقصر شناخته و راهی جهنم می کند؟
برای پاسخ به این سئوال، به نکات زیر توجه کنید:
یک. واقعیت این است که هیچکس در خارج از نقشه نجات خداوند قرار ندارد. انسان با وجدان و طبیعت اخلاقی آفریده شده است. اما او توسط اراده آزاد خود این راه را انتخاب کرد که حقیقت خدا را که به روشنی در سیستم خلقت آشکار شده، نفی کند. کلام خدا می فرماید:"برای انسان حقیقت وجود خدا کاملا روشن است، زیرا خدا وجدان های آنان را از این حقیقت آگاه ساخته است. انسان از ابتدا، آسمان و زمین و چیزهایی را که خدا آفریده، دیده است و با دیدن آن ها می تواند به وجود خدا و قدرت ابدی او پی ببرد. پس وقتی در روز داوری در حضور خدا می ایستد، برای بی ایمانی خود هیچ عذر و بهانه ای ندارد" (رومیان فصل اول آیات نوزدهم و بیستم). به عبارت دیگر، معیارهای اخلاقی ما همیشه بهتر از رفتار ما هستند. اگر مردم حقیقت وجود خدا را پس بزنند تا مطابق میل خود زندگی کنند، هیچ عذری نخواهند داشت. خدا وجودش را از طریق طبیعت (خلقت) آشکار کرده است. با مشاهده طبیعت، به وجود خدایی پی می بریم که در خلقت بسیار پیچیده خود، پدیده های شگفت انگیزی آفریده است. در طبیعت خدای محبت و زیبایی را می بینیم، خدایی که همه چیز را کنترل می کند. اما اکثر مردم، به جای این که تسلیم خدایی شوند که کنترل همه چیز را در دست دارد، ترجیح می دهند زندگی تحت کنترل خودشان باشد.
دو. کسی که در جستجوی خداست، او را خواهد یافت. کتاب مقدس می گوید:"مردم در جستجوی خدا هستند تا شاید به او برسند، حال آن که او حتی از قلب ما نیز به ما نزدیک تر است" (اعمال رسولان فصل هفدهم آیه بیست و هفتم). خداوند می فرماید:"اگر با تمام وجود مرا بطلبید، مرا خواهید یافت" (ارمیاء فصل بیست و نهم آیه سیزدهم). دانشمندان زمانی هیچ توجیهی طبیعی برای سنگ های آسمانی، خسوف و کسوف، گردباد، زلزله... نداشتند. اما هیچ یک از آنان نگفت که این ها همه تناقض است! همه این اسرار طبیعت راز خود را در مقابل تلاش های خستگی ناپذیر پژوهش های علمی تسلیم کردند. آنچه پاسخش را نمی دانیم، الزاما بدون پاسخ نیست. هرگاه به نکته ای برمی خورید که برای شما توضیحی ندارد، به تحقیق ادامه دهید. اگر فرض بر این باشد که پاسخی نیست، چرا باید دنبال آن گشت؟ اگر ادیسون و گراهام بل هم چنین تصور منفی داشتند، از تلفن، چراغ برق و وسایل برقی خبری نبود.
مثال دیگر: در کتاب اعمال رسولان فصل دهم می خوانیم که کرنیلیوس (افسر رومی) مسیحی نبود، اما در جستجوی خدا بود. او مردی پرهیزکار و سخاوتمند بود. از این رو خدا پطرس را نزد او فرستاد تا پیغام انجیل را به او برساند. کرنیلیوس نمونه ای است از این که خدا به آنانی که با دلی پاک در جستجوی او هستند، پاداش می دهد (عبرانیان فصل یازدهم آیه ششم). خدا شناخت کرنیلیوس را کامل کرد.
سه. خداوند به روش های گوناگون با انسان سخن می گوید. پیام خدا فقط محدود به کتاب مقدس نیست. او از طریق کلیسا، رادیو و تلویزیون و فیلم های مسیحی، سرود های روحانی و موسیقی پرستشی، فیس بوک، یوتیوب، وب سایت ها و مقاله ها در اینترنت، کتاب های تفسیر کتاب مقدس و بررسی موضوعات مختلف کلام خدا، موزها (شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی)، سفرهای بشارتی مبشران مسیحی، روزنامه ها و مجلات مسیحی، بنیادهای خیریه و سازمان های امداد رسانی مسیحی به نیازمندان در سراسر جهان، کتاب های تاریخی و باستان شناسی، وقایع و اتفاقات روزمره و حتی خواب با انسان صحبت می کند. غالب اوقات منتقدان مسیحیت یا مخالفان وجود خدا با ایمانداران مسیحی به بحث و گفتگو می پردازند و بدین ترتیب با پیام مسیح آشنا می شوند.
چهار. همه انسان ها در زندگی خود اتفاقاتی را به یاد می آورند که آنان را از مرگ حتمی یا دردسر و مخمصه رهانیده است. این گونه اتفاقات را "شانس" می نامند. اما در واقع محبت خداوند باعث نجات و رهایی آن ها بوده است.
پنج. به یاد داشته باشیم: داوری و قضاوت خداوند عادلانه خواهد بود. ما باید به او و داوری اش اعتماد کنیم. داوری بر عهده ما نیست. چیزی که بر عهده ما است، این است که پیام نجات بخش انجیل را به مردم اعلان کنیم و دست مردم را در دست خدا بگذاریم. آن ها باید از خودمحوری به خدا محوری تغییر نمایند.

" پس از آن که پسران خدا و دختران انسان ها با هم وصلت نمودند، مردانی غول آسا از آنان به وجود آمدند"
پیامد ازدواج خداشناسان و خدانشناسان، اختلالات ژنتیک و پیدایش مردان غول پیکری بود که قدشان گاه به سه متر می رسید. این مردان مثل همان انسان هایی بوده اند که در اعداد فصل 13 آیه 33 به آن ها اشاره شده است. هم چنین در اول سموئیل فصل 17 به جلیات برمی خوریم که قدش به سه متر می رسید. این انسان های غول پیکر از برتری بدنی خود برای ظلم و ستم به انسان ها استفاده می کردند. وجود این انسان های قوی و غول پیکر، وحشت و خطر جدی برای جان و مال ساکنان آن روزگار محسوب می گردید. نتیجه و پیامد ازدواج خداشناسان و خدانشناسان غیر طبیعی بود و چنان نابهنجاری غیرمنتظره به وجود آورد که لازم بود داوری انسان با وقوع طوفان سهمگین به وقوع بپیوندد.

شرارت مردمان در روزگار نوح (پیدایش فصل 6 آیات 5-7)

"هنگامی که خداوند دید مردم غرق در گناهند و دائما به سوی زشتی ها و پلیدی ها می روند، از آفرینش انسان متاسف و محزون شد. پس خداوند فرمود:"من انسانی را که آفریده ام از روی زمین محو می کنم. حتی حیوانات و خزندگان و پرندگان را نیز از بین می برم، زیرا از آفریدن آن ها متاسف شدم"
در روزگار نوح، آیا خدا از ساختن انسان پشیمان شد؟ (پیدایش فصل 6 آیه 6)
اگر ما از کاری که انجام داده ایم، احساس تاسف می کنیم منطقی است که از تکرار آن کار اجتناب می کنیم. در این گونه مواقع، خودمان را سرزنش می کنیم که ای کاش آن کار را نمی کردیم. هنگامی که خدا به ویرانی فزاینده ناشی از گناه نگریست، عمیقا ناراحت شده، از ساختن نوع بشر متاسف شد. برخی از ترجمه های کتاب مقدس از پیدایش فصل 6 آیه 6 بیان می دارند که خدا از ساختن انسان پشیمان شد. پشیمانی خدا را نباید به عنوان تغییر عقیده نسبت به اقدام گذشته اش تلقی کنیم، بلکه آن بیانی است از اندوه عمیق او و این که او در شرف دست زدن به اقدامات جدیدی است. بنابراین، او از آفرینش انسان ها متاسف شد، اما اذعان به اشتباه نکرد. اظهار تاسف خدا بدان معنا نبود که کنترل جهان از اختیارش خارج شده است.
در پیدایش فصل 6 آیه 6 بیان می دارد که خدا در دل خود محزون گشت. نویسندگان کتاب مقدس غالبا اشکالی از گفتار را به کار می برند که آن را انسان گونه می نامند. انسان گونگی با عبارات انسانی به خدا اشاره کرده، از دل، دست و چشمانش سخن می گوید. این امر تنها به منظور کمک به ما در درک خدا است. مارتین لوتر، بنیانگزار نهضت پروتستان، می گوید که این گونه اصطلاحات از این رو در متن کتاب مقدس یافت می شوند که به ما انسان های فانی با درک ضعیف مان کمک کنند تا بر طبق مقیاس توانایی انسانی ناچیزمان، حقیقت الهی را دریابیم. این سخن خدا، در واقع اظهار تاسف او بود از ظلمی که انسان ها در حق خود روا داشته بودند. خدا متاسف بود که انسان ها به جای برقراری رابطه با او، راه گناه را انتخاب کرده اند. گناه مردم، "دل خدا را شکست". گناهان امروز ما نیز به همان اندازه زمان نوح دل خدا را می شکند و او را محزون می سازد. آیه ششم نشان می دهد که خدا دارای احساسات و عواطف عمیق است. مخالفان وجود خدا، ادعا می کنند که خدا عاری از هرگونه احساسات و عواطف است و تمایلی به ارتباط با انسان ندارد. در حالی که او نسبت به گناه و یاغی گری واکنش نشان داده و عدالت را برقرار می سازد. اندوه خدا، تغییر دیدگاه خدا نسبت به تغییر رفتار انسان ها است. خداوند قدوس است و باید در برابر گناه واکنش نشان دهد.
با این توصیف، فصل ششم نشان می دهد که خدا نقشه ای داشت. او از قبل از آفرینش عالم هستی، از گناهان بشر آگاهی داشت.
در دوران آفرینش جهان، خدا از تمام چیزهایی که آفرید، خشنود گردید چون از هر لحاظ عالی بود. اما وجود گناه در دنیا، خدا را ناخشنود و اندوهگین کرد. خدا متاسف بود که انسان ها به جای برقراری رابطه با او، گناه را انتخاب کرده اند. این گناه مردم، دل خدا را شکست. با این توصیف، خدا به مدت صد و بیست سال به مردمان دوران نوح فرصت داد تا توسط موعظه نوح، هشدار خدا را مبنی بر نابودی قریب الوقوع جدی بگیرند و توبه کنند. اما مردم فکر نمی کردند، چنین اتفاقی رخ دهد. 
عکس: ‏بررسی کتاب پیدایش (فصل 6 آیات 1-7)

06/09/2014
19 خرداد 1393

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

ازدواج ایمانداران با بی ایمانان (پیدایش فصل 6 آیات 1-2)
"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد، پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند"

"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد"
در این دوران که جمعیت در حال افزایش بود، به خصوص که در دنیای قبل از طوفان، عمرها بسیار طولانی بود، مشکلی را پدید آورد: ازدواج خدا شناسان با خدانشناس ها. 
" پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند"
در مورد این که "پسران خدا" که بودند که با "دختران آدمیان" ازدواج کردند، نظرات متفاوتی ارائه شده است:
یک. کتاب ایوب "پسران خدا" را فرشته می نامد (ایوب فصل اول آیه ششم، فصل دوم آیه اول). برخی بر این عقیده اند که فرشتگان با زنان ازدواج کردند. اما عیسی خاطر نشان کرد که فرشتگان فاقد جنسیت هستند:"انسان ها در روز قیامت دیگر ازدواج نمی کنند، بلکه مثل فرشتگان آسمانی خواهند بود"(متی فصل بیست و دوم آیه سی). مثال هایی وجود دارد که نشان می دهد که آن ها به هنگام ملاقات مردم، شکل انسانی به خود می گیرند و حتی اگر شکل انسانی داشته باشند، این بدین معنی نیست که می توانند با زنان روابط جنسی برقرار کرده یا پدر موجودی دورگه نیمه انسان/نیمه فرشته باشند. فرشتگانی که از خداوند نافرمانی کردند، تنبیه شدند و مطابق یهودا آیه ششم، در تاریکی مطلق حبس شده اند تا روز داوری برسد. بنابراین، قادر به خروج از زندان نیستند.  
آیات 3 و 5 از شرارت انسان سخن می گوید. اگر این فرشتگان بودند که گناه کردند، پس چرا نسل انسان باید از بین می رفت؟ 
دو. کتاب مقدس ایمانداران را فرزندان یا پسران خدا می نامد. به عبارت دیگر، "پسران خدا" ایمانداران بوده اند که تنها بر اساس زیبایی زنان چه با تقوا و چه بی تقوا ازدواج می کردند. این امر در سراسر تاریخ، علت انحطاط روحانی بوده است. به نظر می رسد این دیدگاه با کتاب مقدس و واقعیت بیشتر انطباق دارد تا نظریه ازدواج فرشتگان با زنان. 
سه. برخی معتقدند "پسران خدا" از نسل شیث (فرزند با تقوای آدم) و "دختران آدمیان" را از نسل قائن (فرزند غیر ایماندار آدم که برادرش هابیل را کشت) قلمداد می کنند. در این نظریه، ازدواج میان نسل با تقوای شیث و نسل شریر قائن، تباهی اخلاقی نژاد را به همراه می آورد. اما نقطه ضعف این نظریه این است که تقوا انتخابی فردی است و نه امری وراثتی. به علاوه کتاب مقدس هیچ گاه مطرح نکرده است که تمامی نسل قائن شریر و تمامی نسل شیث، با تقوا بوده اند. 
یک چیز قطعی است و آن این است که انتخاب همسر توسط پسران خدا بر اساس جذابیت جسمانی قرار داشت. زنان زیبا بودند و این تنها چیزی بود که اهمیت داشت. در نتیجه این ازدواج ها، به فاجعه منتهی شد. خداپرستی تضعیف شد و فساد اخلاقی در دنیا بیداد کرد. از آن جا که مادران بی ایمان، نمی توانستند به فرزند خود راه صحیح را آموزش دهند، شالوده بی ایمانی به خدا ریخته شد و اخلاقیات فاسد گردید و خشونت به تعاقب آن فرا رسید. مردانی بی خدا بدل به مردان غیر اخلاقی شده و مردان غیر اخلاقی، مردانی بی رحم گردیدند و مردان بی رحم به خشونت پرداختند و بدین ترتیب، خشونت زمین را پر کرد. این مردان به واسطه اعمال خشونت بار  و قدرت  شان بر دیگران، به خاطر اشتهار دنیوی، لذت یا قدرت، درها را به سمت کوهی از گناه گشود (پیدایش فصل آیات 4-6). 
هدف شیطان این بود تا نسل انسان را به شرارت و تباهی بکشاند و تا حدودی هم موفق شد. شیطان می دانست که مسیح نخواهد توانست از طریق نسل خدانشناس، ظهور کند. اما خدا نقشه شیطان را باطل کرد و با نابودی مردم شریر، از نوح نسل جدیدی به وجود آورد. 
آیا درست است که یک مسیحی با یک غیر مسیحی ازدواج کند؟
 داشتن هر نوع رابطه عاشقانه با یک غیرایماندار مسیحی می تواند خیلی زود تبدیل به چیزی شود که مانع راه رفتن با مسیح گردد. ما خوانده شده ایم که به گمشدگان بشارت بدهیم، نه این که با آنها رابطه نزدیک و عاشقانه داشته باشیم. اشکالی ندارد که رابطه دوستی خوبی با بی ایمانان داشته باشیم، اما فقط تا همین حد. اگر با بی ایمانی قرار ملاقات عاشقانه داشته باشید، صادقانه چه چیز ارجحیت شما خواهد بود: رابطة عاشقانه یا بشارت برای نجات شخص؟ اگر شما با یک بی ایمان ازدواج کرده بودید، شما دو نفر چطور یک رابطه نزدیک روحانی را در ازدواجتان رشد می دادید؟ یک ازدواج موفق چطور می تواند روی عدم توافق در مورد اساسی ترین مطلب در دنیا یعنی عیسی مسیح بنا شده و باقی بماند ؟ در ازدواج بین یک ایماندار و بی ایمان هماهنگی روحانی نمی تواند وجود داشته باشد. کلام خدا  به ایمانداران یادآوری می کند که آنها مسکن روح القدس هستند که مالک قلب و نجات آنهاست (دوم قرنتیان فصل 6 آیات 15-17). به این دلیل، آنها باید خود را از دنیا جدا نگه دارند، در دنیا، اما نه از دنیا، و هیچ کجا مهم تر از رابطه نزدیک در ازدواج نیست.

واکنش خدا به شرارت انسان ها (پیدایش فصل 6 آیات 3-4)
"آنگاه خداوند فرمود:"روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند، زیرا او موجودی است فانی و نفسانی. پس صد و بیست سال به او فرصت می دهم تا خود را اصلاح کند". پس از آن که پسران خدا و دختران انسان ها با هم وصلت نمودند، مردانی غول آسا از آنان به وجود آمدند. اینان دلاوران معروف دوران قدیم هستند".
"روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند، زیرا او موجودی است فانی و نفسانی. پس صد و بیست سال به او فرصت می دهم تا خود را اصلاح کند".
خدا نمی خواست بشر همواره در شرارت باقی بماند. این وضعیت به معنای "مرحله غیر قابل بازگشت به سوی خداوند" تلقی می شود. خدا دائما توجه انسان را جلب نخواهد کرد، بلکه رحمت و فیض او با مرگ شخص شرور خاتمه می یابد. انسان توسط روح حیات بخش خدا و تنها به خواست نیکوی او زنده نگاهداشته می شود. بنابراین، خدا حد 120 سال را برای عمر انسانی مقرر فرمود. روح القدس در طی این دوره انسان ها را به توبه ترغیب می کند. همان طور که ذکر شد این فرصت تا ابد دوام نخواهد یافت. بعداز وقوع طوفان، عمر انسان ها کاهش یافت. 
کلام خدا می فرماید:"اگر امروز صدای خدا را می شنوید، نسبت به آن بی اعتنا نباشید" (عبرانیان فصل 3 آیه 15). خداوند ما را از سخت کردن دل مان برحذر می دارد. این همان کاری بود که قوم اسرائیل با مخالفت کردن با اراده خدا کردند (خروج فصل 17 آیه 7). آن ها به قدری مطمئن بودند که خدا نمی تواند نجات شان دهد که به آسانی ایمان خود را از دست دادند. وقتی کسی سختدل می شود، آن قدر بر پیروی از راه های خود سماجت می کند که دیگر قادر به بازگشت به سوی خدا نخواهد بود. سختدلی به یکباره اتفاق نمی افتد، بلکه نتیجه بی توجهی ممتد به اراده خدا است. اگر برای مدت طولانی با خدا مخالفت کنید، شاید او شما را مانند نان سفت شده که بی فایده و بی ارزش است، دور بیندازد. 
 برای شخصی که هرگز در مورد مسیح چیزی نشنیده است، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
یکی از سئوالات مخالفان مسیحیت این است که چگونه خدای نیکو و مهربان، کسانی را که این فرصت را در زندگی خویش نداشته اند تا در مورد مسیح و پیام نجات بخش او بشنوند، مقصر شناخته و راهی جهنم می کند؟
برای پاسخ به این سئوال، به نکات زیر توجه کنید:
یک. واقعیت این است که هیچکس در خارج از نقشه نجات خداوند قرار ندارد. انسان با وجدان و طبیعت اخلاقی آفریده شده است. اما او توسط اراده آزاد خود این راه را انتخاب کرد که حقیقت خدا را که به روشنی در سیستم خلقت آشکار شده، نفی کند. کلام خدا می فرماید:"برای انسان حقیقت وجود خدا کاملا روشن است، زیرا خدا وجدان های آنان را از این حقیقت آگاه ساخته است. انسان از ابتدا، آسمان و زمین و چیزهایی را که خدا آفریده، دیده است و با دیدن آن ها می تواند به وجود خدا و قدرت ابدی او پی ببرد. پس وقتی در روز داوری در حضور خدا می ایستد، برای بی ایمانی خود هیچ عذر و بهانه ای ندارد" (رومیان فصل اول آیات نوزدهم و بیستم). به عبارت دیگر، معیارهای اخلاقی ما همیشه بهتر از رفتار ما هستند. اگر مردم حقیقت وجود خدا را پس بزنند تا مطابق میل خود زندگی کنند، هیچ عذری نخواهند داشت. خدا وجودش را از طریق طبیعت (خلقت) آشکار کرده است. با مشاهده طبیعت، به وجود خدایی پی می بریم که در خلقت بسیار پیچیده خود، پدیده های شگفت انگیزی آفریده است. در طبیعت خدای محبت و زیبایی را می بینیم، خدایی که همه چیز را کنترل می کند. اما اکثر مردم، به جای این که تسلیم خدایی شوند که کنترل همه چیز را در دست دارد، ترجیح می دهند زندگی تحت کنترل خودشان باشد. 
دو. کسی که در جستجوی خداست، او را خواهد یافت. کتاب مقدس می گوید:"مردم در جستجوی خدا هستند تا شاید به او برسند، حال آن که او حتی از قلب ما نیز به ما نزدیک تر است" (اعمال رسولان فصل هفدهم آیه بیست و هفتم). خداوند می فرماید:"اگر با تمام وجود مرا بطلبید، مرا خواهید یافت" (ارمیاء فصل بیست و نهم آیه سیزدهم). دانشمندان زمانی هیچ توجیهی طبیعی برای سنگ های آسمانی، خسوف و کسوف، گردباد، زلزله... نداشتند. اما هیچ یک از آنان نگفت که این ها همه تناقض است! همه این اسرار طبیعت راز خود را در مقابل تلاش های خستگی ناپذیر پژوهش های علمی تسلیم کردند. آنچه پاسخش را نمی دانیم، الزاما بدون پاسخ نیست. هرگاه به نکته ای برمی خورید که برای شما توضیحی ندارد، به تحقیق ادامه دهید. اگر فرض بر این باشد که پاسخی نیست، چرا باید دنبال آن گشت؟ اگر ادیسون و گراهام بل هم چنین تصور منفی داشتند، از تلفن، چراغ برق و وسایل برقی خبری نبود. 
مثال دیگر: در کتاب اعمال رسولان فصل دهم می خوانیم که کرنیلیوس (افسر رومی) مسیحی نبود، اما در جستجوی خدا بود. او مردی پرهیزکار و سخاوتمند بود. از این رو خدا پطرس را نزد او فرستاد تا پیغام انجیل را به او برساند. کرنیلیوس نمونه ای است از این که خدا به آنانی که با دلی پاک در جستجوی او هستند، پاداش می دهد (عبرانیان فصل یازدهم آیه ششم). خدا شناخت کرنیلیوس را کامل کرد.   
سه. خداوند به روش های گوناگون با انسان سخن می گوید. پیام خدا فقط محدود به کتاب مقدس نیست. او از طریق کلیسا، رادیو و تلویزیون و فیلم های مسیحی، سرود های روحانی و موسیقی پرستشی، فیس بوک، یوتیوب، وب سایت ها و مقاله ها در اینترنت، کتاب های تفسیر کتاب مقدس و بررسی موضوعات مختلف کلام خدا، موزها (شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی)، سفرهای بشارتی مبشران مسیحی، روزنامه ها و مجلات مسیحی، بنیادهای خیریه و سازمان های امداد رسانی مسیحی به نیازمندان در سراسر جهان، کتاب های تاریخی و باستان شناسی، وقایع و اتفاقات روزمره و حتی خواب با انسان صحبت می کند. غالب اوقات منتقدان مسیحیت یا مخالفان وجود خدا با ایمانداران مسیحی به بحث و گفتگو می پردازند و بدین ترتیب با پیام مسیح آشنا می شوند. 
چهار. همه انسان ها در زندگی خود اتفاقاتی را به یاد می آورند که آنان را از مرگ حتمی یا دردسر و مخمصه رهانیده است. این گونه اتفاقات را "شانس" می نامند. اما در واقع محبت خداوند باعث نجات و رهایی آن ها بوده است.
پنج. به یاد داشته باشیم: داوری و قضاوت خداوند عادلانه خواهد بود. ما باید به او و داوری اش اعتماد کنیم. داوری بر عهده ما نیست. چیزی که بر عهده ما است، این است که پیام نجات بخش انجیل را به مردم اعلان کنیم و دست مردم را در دست خدا بگذاریم. آن ها باید از خودمحوری به خدا محوری تغییر نمایند.

" پس از آن که پسران خدا و دختران انسان ها با هم وصلت نمودند، مردانی غول آسا از آنان به وجود آمدند"
پیامد ازدواج خداشناسان و خدانشناسان، اختلالات ژنتیک و پیدایش مردان غول پیکری بود که قدشان گاه به سه متر می رسید. این مردان مثل همان انسان هایی بوده اند که در اعداد فصل 13 آیه 33 به آن ها اشاره شده است. هم چنین در اول سموئیل فصل 17 به جلیات برمی خوریم که قدش به سه متر می رسید. این انسان های غول پیکر از برتری بدنی خود برای ظلم و ستم به انسان ها استفاده می کردند. وجود این انسان های قوی و غول پیکر، وحشت و خطر جدی برای جان و مال ساکنان آن روزگار محسوب می گردید. نتیجه و پیامد ازدواج خداشناسان و خدانشناسان غیر طبیعی بود و چنان نابهنجاری غیرمنتظره به وجود آورد که لازم بود داوری انسان با وقوع طوفان سهمگین به وقوع بپیوندد. 

شرارت مردمان در روزگار نوح (پیدایش فصل 6 آیات 5-7)

"هنگامی که خداوند دید مردم غرق در گناهند و دائما به سوی زشتی ها و پلیدی ها می روند، از آفرینش انسان متاسف و محزون شد. پس خداوند فرمود:"من انسانی را که آفریده ام از روی زمین محو می کنم. حتی حیوانات و خزندگان و پرندگان را نیز از بین می برم، زیرا از آفریدن آن ها متاسف شدم"
در روزگار نوح، آیا خدا از ساختن انسان پشیمان شد؟ (پیدایش فصل 6 آیه 6)
اگر ما از کاری که انجام داده ایم، احساس تاسف می کنیم منطقی است که از تکرار آن کار اجتناب می کنیم. در این گونه مواقع، خودمان را سرزنش می کنیم که ای کاش آن کار را نمی کردیم. هنگامی که خدا به ویرانی فزاینده ناشی از گناه نگریست، عمیقا ناراحت شده، از ساختن نوع بشر متاسف شد. برخی از ترجمه های کتاب مقدس از پیدایش فصل 6 آیه 6  بیان می دارند که خدا از ساختن انسان پشیمان شد. پشیمانی خدا را نباید به عنوان تغییر عقیده نسبت به اقدام گذشته اش تلقی کنیم، بلکه آن بیانی است از اندوه عمیق او و این که او در شرف دست زدن به اقدامات جدیدی است. بنابراین، او از آفرینش انسان ها متاسف شد، اما اذعان به اشتباه نکرد. اظهار تاسف خدا بدان معنا نبود که کنترل جهان از اختیارش خارج شده است. 
در پیدایش فصل 6 آیه 6 بیان می دارد که خدا در دل خود محزون گشت. نویسندگان کتاب مقدس غالبا اشکالی از گفتار را به کار می برند که آن را انسان گونه می نامند. انسان گونگی با عبارات انسانی به خدا اشاره کرده، از دل، دست و چشمانش سخن می گوید. این امر تنها به منظور کمک به ما در درک خدا است. مارتین لوتر، بنیانگزار نهضت پروتستان، می گوید که این گونه اصطلاحات از این رو در متن کتاب مقدس یافت می شوند که به ما انسان های فانی با درک ضعیف مان کمک کنند تا بر طبق مقیاس توانایی انسانی ناچیزمان، حقیقت الهی را دریابیم. این سخن خدا، در واقع اظهار تاسف او بود از ظلمی که انسان ها در حق خود روا داشته بودند. خدا متاسف بود که انسان ها به جای برقراری رابطه با او، راه گناه را انتخاب کرده اند. گناه مردم، "دل خدا را شکست". گناهان امروز ما نیز به همان اندازه زمان نوح دل خدا را می شکند و او را محزون می سازد. آیه ششم نشان می دهد که خدا دارای احساسات و عواطف عمیق است. مخالفان وجود خدا، ادعا می کنند که خدا عاری از هرگونه احساسات و عواطف است و تمایلی به ارتباط با انسان ندارد. در حالی که او نسبت به گناه و یاغی گری واکنش نشان داده و عدالت را برقرار می سازد. اندوه خدا، تغییر دیدگاه خدا نسبت به تغییر رفتار انسان ها است. خداوند قدوس است و باید در برابر گناه واکنش نشان دهد. 
با این توصیف، فصل ششم نشان می دهد که خدا نقشه ای داشت. او از قبل از آفرینش عالم هستی، از گناهان بشر آگاهی داشت. 
در دوران آفرینش جهان، خدا از تمام چیزهایی که آفرید، خشنود گردید چون از هر لحاظ عالی بود. اما وجود گناه در دنیا، خدا را ناخشنود و اندوهگین کرد. خدا متاسف بود که انسان ها به جای برقراری رابطه با او، گناه را انتخاب کرده اند. این گناه مردم، دل خدا را شکست. با این توصیف، خدا به مدت صد و بیست سال به مردمان دوران نوح فرصت داد تا توسط موعظه نوح، هشدار خدا را مبنی بر نابودی قریب الوقوع جدی بگیرند و توبه کنند. اما مردم فکر نمی کردند، چنین اتفاقی رخ دهد. 

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "تفسیر کتاب مقدس" محفوظ است. درج کامل مقالات "تفسیر کتاب مقدس" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر