۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

دولت روحانی نقض حقوق اقلیت‌های دینی در ایران را رد کرد

در واکنش به. گزارش اخیر وزارت امورخارجه امریکا درباره نقض حقوق اقلیت‌های دینی در ایران، وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی این گزارش را رد کرد و گفت که فاقد اعتبار است.

به گزارش «محبت نیوز»‌،‌ مرضیه افخم، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، امروز گفت: گزارش وزارت خارجه آمریکا در مورد آزادی های دینی در جهان از جمله ایران، «ابزاری و تنها با هدف اعمال فشار به سایر کشورها» تهیه و منتشر می‌شود.
این مقام جمهوری اسلامی ایران مدعی شد که در قانون اساسی این کشور احترام به همه ادیان الهی و آزادی برگزاری مراسم و مناسک آنها به صراحت قید شده و ایران همواره از این آزادی های مصرح در قوانین دفاع کرده است.
این درحالی است که بر اساس گزارش سالانه دولت آمریکا برای سال ٢٠١۳، موارد نقض آزادی‌ اقلیت‌های مذهبی در ایران به ویژه گرو‌ه‌های مذهبی غیرشیعه از جمله مسیحیان و بهائیان، افزایش یافته است.
در اين گزارش که روز سه شنبه منتشر شد ايران بار ديگر در کنار کشورهايی چون عربستان سعودی، چين و کره شمالی در فهرست کشورهايی قرار گرفته است که از نظر وضعيت آزادی مذاهب، در مورد آن ها  جای «نگرانی ويژه» وجود دارد.
وزیر خارجه آمریکا، درمورد ایران بار دیگر بر تشدید محدودیت‌ها در عرصه‌های گوناگون و از جمله درباره اقلیت‌های مذهبی مانند مسیحیان و بهاییان تاکید کرده است.
آقای کری از جمله به وضعیت شهروند ایرانی–آمریکایی، کشیش سعید عابدینی، فعال مسیحی تبشیری، اشاره کرد که همچنان در زندان است.
سازمان های بین المللی بارها از جمهوری اسلامی ایران برای نقض حقوق اقلیت های دینی انتقاد کرده اند.
سازمان بين‌المللی «درهای باز» در گزارش سالانه خود برای سال ۲۰۱۳ اعلام می‌کند که فشار بر مسيحيان در سراسر جهان در اين سال افزايش يافته است. در اين ميان ايران از نظر آزار و اذيت مسيحيان در ميان ده کشور اول است.
از انقلاب تاکنون چند رهبر کليسا در ايران کشته شده‌اند و صدها مسيحی نيز تحت بازجويی بوده و زندانی شده‌اند. چاپ کتاب مقدس به زبان فارسی ممنوع شده و برخی از کليساها تعطيل و از مراسم کليسايی جلوگيری به عمل آمده است.
این گزارش ۴۴ صفحه‌ای به موارد متعدد نقض حقوق اولیه شهروندان ایرانی، از جمله دستگیری‌های خودسرانه، تعداد زیاد زندانیان سیاسی، دستگیری روزنامه‌نگاران، محدودیت آزادی بیان و قلم نیز پرداخته است.


همچنین سازمان‌های حقوق بشری مختلف بارها اعلام کرده‌اند که وضعیت حقوق بشر در ایران حتی پس از به قدرت رسیدن حسن روحانی بهبود نیافته است.

چگونه عیسی می تواند هم خدا باشد و هم انسان؟



دی جی استاف

بر گرفته از سایت  مركز پژوهش‏های مسیحی

به همان اندازه که تعلیم تثلیث شگفت انگیز است، تعلیم تجسّم نیز هست. تجسّم یعنی عیسی خدا و انسان است، درحالیکه یک شخص ابدی است. این همان چیزی است که جی آی پکر الهیدان قرن معاصر گفته است: " دراینجا دو سرّ است بخاطر یک چیز...تعدّد اشخاص در اتحاد با خدا و اتحاد الوهیّت و انسانیت در شخص عیسی مسیح...هیچ چیز در تخیّل آنقدر خارق العاده نیست که حقیقت تجسّم است." 1
کلیساهای اولیه، تجسّم را بعنوان مهمترین حقیقت ایمان درنظر می گرفتند. بخاطر همین سرانجام آنها کلیّاتی را تصویب کردند که به اعتقاد کالسدونی معروف است که باورهای ما را در ارتباط با تجسّم مشخص می کند؛ و اینکه باید به چه چیزیهایی در این ارتباط ایمان داشته باشیم و به چه چیزهایی ایمان نداشته باشیم. این اعتقاد نامه نتیجۀ شورایی است که بین 8 اکتبر تا 1 نوامبر سال 451 بعد از میلاد در شهر کالسدون برگذار شد. این اعتقاد نامه معیار تعلیمی کتاب مقدس از تجسّم برای کلیسای ارتودوکس است که تا به امروز برای سایر شاخه های مسیحیّت نیز بعنوان یک معیار استفاده شده است.2 پنج حقیقت تعلیمی تجسّم برپایۀ کتاب مقدس که شورای کالسدون آنرا خلاصه کرده است، بدین ترتیب است:

1. عیسی دارای دو طبیعت است: او خدا و انسان است.
2. هر طبیعت بصورت کامل است: او خدای کامل و انسان کامل است.
3. هر طبیعت متمایز از دیگری است.
4. عیسی تنها یک شخص است.
5. هرچیزی که در وجودیّت طبیعت اوست در همان حال برای شخص خود عیسی هم صادق است.

درک درستی از این حقایق می تواند تمام مشکلات و سردرگمی های ذهنی ما را درمورد تجسّم از بین ببرد. سؤالاتی از قبیل: چگونه عیسی می تواند هم خدا و هم انسان باشد؟ چرا این باعث نمی شود که او دو شخص باشد؟ ارتباط تجسّم با تثلیث چیست؟ عیسی چگونه می توانسته گرسنه شود ( متی 4 : 2 )، بمیرد (مرقس 15 : 37 )؟ وقتی روی زمین بوده، چگونه می توانسته هنوز هم خدا باشد؟ آیا عیسی در تجسّم بخشی از خصوصیات الهی خود را کنار گذاشت؟ چرا اگر بگوئیم که عیسی بخشی از خداست، نادرست است؟ آیا عیسی هنوز انسان است و هنوز دارای بدن انسانی خود است؟
عیسی دارای دو طبیعت است: خدا و انسان
اولین حقیقتی که ما بایستی آنرا درک کنیم این است که عیسی یک شخص است که دو طبیعت دارد: طبیعت الهی و طبیعت انسانی. بعبارت دیگر عیسی هم خداست و هم انسان. ما نتیجتاً به هردوی این طبیعتها نگاه خواهیم کرد.

عیسی خدا است
کتاب مقدس این تعلیم را نمی دهد که عیسی شخصی است که مطلقاً شباهت خیلی زیادی به خدا دارد و یا کسی است که بصورت خیلی نزدیکی با خدا راه می رود. در عوض عیسی خود خدای متعال است. تیطس 2 : 13 می گوید که ما مسیحیان " آن امید و تجلی جلال خدای عظیم و نجات دهندۀ خود ما عیسی مسیح را انتظار می کشیم." وقتی که توما عیسی قیام کرده را دید، فریاد زد که : " ای خداوند من و ای خدای من." ( یوحنا 20 : 28 ). به همین ترتیب رسالۀ عبرانیان به ما شهادت مستقیم خدای پدر درمورد عیسی را می دهد: " ای خدا تخت تو تا ابدالاباد است." (عبرانیان 1 : 8 ) و انجیل یوحنا عیسی را «پسر یگانه خدا» می نامد ( یوحنا 1 : 8 ).
طریق دیگری که کتاب مقدس ثابت می کند که عیسی خداست اینست که کتاب مقدس نشان می دهد که عیسی دارای خصوصیات خداست. او همه چیز را می داند (متی 18 : 20 ، 28 : 20 و اعمال 18 : 10 ). او همه جا حضور دارد (متی 16 : 21 ، لوقا 11 : 17 و یوحنا 4 : 29 ). او صاحب تمامی قدرت است ( متی 8 : 26 ـ 27 ، 28 : 18 ، یوحنا 11 : 38 ـ 44 ، لوقا 7 : 14 ـ 15 و مکاشفه 1 : 8 ). او قائم به ذات خود است و وابسته به هیچ چیز خارج از وجود خود نیست (یوحنا 1 : 4 ، 8 : 58 و 14 : 6 ). او حاکم بر هر چیز است ( متی 28 : 18 و مکاشفه 19 : 16 و 1 : 5 ). وجود او از ازل بوده و تا به ابد خواهد بود ( یوحنا 1 : 1 و 8 : 58 ). او خالق ماست ( کولسیان 1 : 16 ). بعبارت دیگر همۀ آنچیزی که خدا است، عیسی نیز هست. چونکه عیسی خود خداست.

عیسی مشخصاً پسر خداست
برای درک بهتر مفهموم کامل تجسّم مسیح، ضروری است که از تثلیث نیز آگاهی کافی داشته باشیم. اعتقاد تثلیث اینست که خدا وجودی یگانه است و این خدای یگانه در سه شخصیت مجزا موجودیت دارد. این بدین معناست که ما بایستی هر سه شخصیت تثلیث را از همدیگر تشخیص دهیم. پدر، پسر و یا روح القدس نیست. پسر نیز، پدر و یا روح القدس نیست. روح القدس هم نه پدر است و نه پسر. آنها هر کدام مرکز تعقل و موجودیت شخصیتی مجزا از هم می باشند. درحالیکه همۀ آنها دارای ذات و یا طبیعت الهی مشابهی هستند. بنابران این سه شخصیت یک وجود یگانه هستند. ذات الهی چیزی نیست که بین شخصیتها تقسیم شده باشد تا هر شخصیت یک سوّم آنرا دریافت کند. درعوض هر سه شخصیت بطور کامل و یکسان صاحب ذات الهی هستند، بطوریکه هر سه بطور کامل و یکسان خدا هستند.
حقیقت اینکه خدا سه شخصیّت در یک وجود است چه ارتباطی با تجسّم دارد؟ برای پاسخ به این سؤال، اجازه دهید که سؤال دیگری را مطرح کنم. کدام شخصیّت از سه شخصیّت تثلیث در عیسی مسیح مجسّم می شود؟ هر سه یا فقط یکی از آنها؟ کدام یکی؟ جواب کتاب مقدسی این سؤال این است که تنها خدای پسر است که مجسّم می شود. نه پدر و نه روح القدس بودند که در عیسی مجسّم شدند. زیراکه عیسی خداست، امّا او نه پدر است و نه روح القدس. عیسی خدای پسر است.
یوحنا 1 : 14 حقیقت « تنها خدای پسر مجسّم شده» را تعلیم می دهد؛ این آیه اینطور می گوید که: " کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستی، و جلال او را دیدیم، جلالی شایستۀ پسر یگانۀ پدر." در این متن، کلمه، همان خدای پسر است ( یوحنا 1 : 18 و 3 : 16 ). بنابراین خدای پدر و یا روح القدس نبودند که انسان شدند، بلکه خدای پسر.
همینطور در تعمید عیسی می بینیم که خدای پدر اینطور شهادت می دهد: " تو پسر حبیب من هستی که به تو خشنودم." ( لوقا 3 : 22 ). او نگفت: " تو من هستی و من از خودم خشنودم." درعوض پدر اظهار کرد که عیسی پسر است، پسر او؛ و اینکه عیسی مایۀ خشنودی اوست. در همین آیه می بینیم که روح القدس از پدر و پسر مجزا است، زیرا که روح القدس « به هیأت جسمانی مانند کبوتری» در آنجا حضور دارد.
چرا آنقدر مهم است که بدانیم عیسی مسیح فقط خدای پسر است؟ اگر این حقیقت را درک نکنیم در شناسایی هویّت ناجیمان دچار اشتباه شده ایم. علاوه بر آن قویاً این موضوع بر درک ما از تثلیث تأثیر می گذارد. اگر فکر کنیم که عیسی پدر و یا روح القدس است در دعاهیمان به شدّت سردرگم می شویم. و بالاخره اگر اعتقاد ما این است که خدای پدر بود که در عیسی مجسّم شد، این یک بدعت به حساب می آید.

عیسی انسان است
واضح است که اگر عیسی خداست، او همیشه خدا بوده است. زمانی نبوده که او یکدفعه خدا شود، زیرا که خدا ابدی است. ولی عیسی همیشه انسان نبوده. معجزۀ خارق العاده این است که این خدای ابدی در حدود 2000 سال پیش در رویداد تجسّم، انسان می شود. تجسّم یعنی خدای پسر انسان می شود. این رویداد عالی است که ما آنرا در کریستمس جشن می گیریم.
ولی منظور چیست، وقتی می گوئیم که خدای پسر انسان شد؟ منظور این نیست که به یک انسان تبدیل شد، یا از خدا دست کشید و شروع کرد به انسان شدن. همانطور که در آیه های بالا دیدیم، عیسی ذره ای از الوهیّتش را در تجسّم کنار نگذاشت. درعوض همانطوریکه یک الهیدان قدیمی می گوید: " باقی ماند، آنچه که بود، شد آنچه که نبود. عیسی مسیح خدای نیست منهای یکسری عناصر الهی، بلکه خدایی است بعلاوۀ همۀ آنچیزی که خود خلق کرد تا انسانیت را دربرگیرد. " 3 بنابراین عیسی در تجسّم هیچکدام از خصوصیات الهی اش را کنار نگذاشت و صاحب کل آنها باقی ماند. چونکه اگر هر کدام از خصوصیات الهی اش را کنار می گذاشت، دیگر نمی توانست خدا باشد.
به همان اندازه که حقیقت الوهیّت میسح مهم است، انسانیّت او نیز مهم می باشد. یوحنای رسول واضحاً هر کسی که انسان بودن عیسی را انکار می کند را از روح دجّال (ضد مسیح) می داند (اول یوحنا 4 : 2 ـ 3 و دوم یوحنا 7 ). واقعیت تولد عیسی از یک انسان مادر ( لوقا 2 : 7 و غلاطیان 4 : 4 )، خسته شدن او ( یوحنا 4 : 6 )، تشنه شدن او ( یوحنا 19 : 28 )، گرسنه شدنش ( متی 4 : 2 ) و تجربۀ تمامی احساسات انسانی مثل متعجب شدن ( متی 8 : 10 )، گریستن و متأثر شدن ( یوحنا 11 : 35 ) خود انسانیّت او را نشان می دهند.

عیسی انسانی بدون گناه است
بسیار مهم است که بدانیم عیسی مسیح دارای طبیعت گناه آلود نیست و اگرچه در هرچیز مورد آزمون قرار گرفت ( عبرانیان 4 : 15 ) ولی هرگز مرتکب گناه نشد. بنابراین عیسی یک انسان کامل و بی نقص است و تمامی آزمایشهای انسانی را تجربه نموده است. نجات دهنده ای را داریم که ما را کاملاً درک می کند، چونکه انسان است و می تواند به ما حقیقتاً در تمامی وسوسه ها کمک کند، چونکه هرگز مرتکب گناهی نشده است. این واقعیتی عالی است که محل تسلی ماست و مسیحیت را از تمامی مذاهب دیگر جدا می سازد.

هر طبیعت تمام و کامل است
باهم به کتاب مقدس نگاه کردیم و دیدیم که عیسی هم خداست و هم انسان. دومین حقیقتی که ما بایستی بفهمیم، این است که هرکدام از طبیعتهای عیسی مسیح کامل هستند. بعبارت دیگر عیسی، انسان کامل و خدای کامل است. یا به قولی 100% خدا و 100% انسان است.

عیسی کاملاً خداست
ما قبلاً دیدیم که هر شخص از شخصیتهای تثلیث، خدای کامل هستند. شخصیتهای تثلیث هر کدام، یک سوّم خدا نیستند، بلکه هرکدام خدای کامل هستند. پس عیسی از آنجایی که خدای پسر تجسم شده است، کاملاً خدا نیز هست. این بدان معنی است که هر چیز که برای خدا بدون ضرورت دارد، درمورد عیسی نیز صادق است. عیسی بخشی از خدا و یا یک سوّم خدا نیست، درعوض او خدای کامل است. " در وی از جهت جسم، پری الوهیّت ساکن است." ( کولسیان 2 : 9 ).

عیسی کاملاً انسان است
مهم است که بدانیم وقتی می گوئیم عیسی انسان است، منظور این نیست که قسمتی از او انسان است. منطور این است که او کاملاً انسان است، یعنی هرچیزی که به سرشت حقیقی انسان تعلق دارد، درمورد او نیز صادق است. او حقیقتاً مانند یکی از ما انسانها است.
واقعیت انسانیّت کاملش، وقتی مشخص می شود که بدانیم که او دارای بدن حقیقی انسانی ( لوقا 24 : 39 )، دارای یک ذهن انسانی ( لوقا 2 : 52 ) و دارای روح انسانی ( متی 26 : 38 ) بود. عیسی فقط شبیه یک انسان نیست. او تنها صاحب بخشی از جوانب ضروری سرشت انسانیت کامل نیست، بلکه او صاحب همۀ انسانیت کامل است.
مطلع بودن از تمامی عقاید غلط درمورد مسیح، می تواند برای زندگی مسیحی ما مفید باشد. زیرا اگر بدانیم، چه چیزهایی هستند که نبایستی باور داشته باشیم، به ما کمک می کنند تا تصویر کاملتری از چیزهایی که بایستی اعتقاد داشته باشیم را شکل دهیم. یکی از عقاید غلطی که در شورای کالسدون رد شد این تعلیم بود که " شخص عیسی مسیح، بدن انسانی داشته، ولی ذهن و روح او انسانی نبوده است؛ و ذهن و روح مسیح از ذات الهی پسر خدا بودنش نشأت می گیرند." 4 چونکه این عقیده باور ندارد که عیسی مسیح دارای ذهن و روح انسانی است، پس انسان کامل و حقیقی بودنش را منکر می شود. این عقیده مسیحی را معرفی می کند که نیمه بشری است؛ که تنها بدن انسانی دارد و ذهن و روحش با طبیعت الهی جایگزین شده اند. ولی همانطور که دیدیم، عیسی انسان کامل است، مثل یکی از ما. او دارای همۀ عناصر اساسی خدا بودن، و همۀ عناصر اساسی بشر بودن مثل بدن انسانی، ذهن انسانی و روح انسانی، ارادۀ انسانی و احساسات انسانی است. ذهن انسانیش با ذهن الهیش جابجا نشده، درعوض او هم دارای ذهن انسانی است و هم ذهن الهی. بخاطر همین دلایل است که وقتی این عبارات را بکار می بریم، ممکن است گمراه کننده باشند: «عیسی خدا درجسم است» یا «عیسی خداست در پوست (جلد) بشری».

عیسی انسان کامل و خدای کامل تا به ابد باقی می ماند 
برای بسیاری از مردم مشخص است که عیسی تا به ابد خدا باقی می ماند. اما بنا به دلایلی، اعتقاد به اینکه عیسی تا ابد انسان باقی می ماند، برای ما سخت است. همین الان که اینرا می خوانید، او انسان است و تا به ابد انسان نیز باقی می ماند. کتاب مقدس کاملاً واضح نشان می دهد که عیسی با همان بدنی که با آن مرد، جسماً از مردگان قیام کرد ( لوقا 24 : 39 ) و با همان بدن بصورت انسان به آسمان صعود کرد ( اعمال 1 : 9 و لوقا 24 : 50 ـ 51 ).اگر بسادگی بدن زمینی خود را در خاک دفن می کرد و وقتی به آسمان میرسید انسان نمی بود، دیگر انجام اینکارش معنی نداشت.
عیسی انسانیّت خود را با بدن مادی اش ادامه خواهد داد و هنگام صعودش، این واقعیت را تأیید کرد که هنگام برگشتنش، باز هم انسان خواهد بود و با همین بدن انسانی برخواهد گشت. او بصورت جسمانی بازگشت خواهد کرد. فیلیپیان 3 : 21 می گوید که عیسی در هنگام بازگشتش " شکل جسد ذلیل ما را تبدیل خواهد نمود تا بصورت جسد مجید او مصّور شود. " این آیه مشخص می کند که عیسی هنوز صاحب بدن انسانی خود است، امّا بدن (جسد) جلال یافته. پولس رسول آنرا « جسد مجید او» می نامد. و زمانی که برگردد هنوز آنرا دارد، چونکه این آیه می گوید که بدنهای ما را تبدیل خواهد کرد تا شبیه بدن خود گردد. و بعد عیسی و همۀ مسیحیان باهم با این بدنها تا به ابد زیست خواهند کرد، زیرا که بدن قیام کرده هرگز از بین نمیرود ( اول قرنتیان 15 : 42 )، زیرا که جاودانی است ( دوم قرنتیان 5 : 1 ).
چرا اصلاً عیسی انسان شد و چرا تا به ابد انسان می ماند؟ رسالۀ عبرانیان می گوید، بخاطر اینکه او بتواند نجات دهندۀ مناسبی باشد تا همۀ احتیاجات ما را برآورده سازد. " در هر امری مشابه برادران خود شود تا در امور خدا رئیس کهنه کریم و امین شده، کفارۀ گناهان قوم را بکند." ( عبرانیان 2 : 17 ). توجه داشته باشید که اولاً عیسی انسان شد تا برای گناهان ما بمیرد. او انسان شد تا بتواند، جریمۀ گناهان انسانها را پرداخت کند. دوماً این آیه می گوید که چون عیسی انسانی است شبیه به ما، پس قادر است که کاهن اعظم (رئیس کهنه) بخشنده (کریم) و وفادار (امین) باشد. انسانیتش او را قادر می کند که ما را کاملاً درک کند و با ما بطور کامل همدردی کند. دقیقاً نمی دانم، ولی باور دارم که نداستن این حقیقت که عیسی در جسد انسانی خود، هنوز انسان است، ممکن است برای راحتی و ایمان ما بسیار مخرّب باشد. چونکه اگر او در آسمان انسان نباشد، با دانستن اینکه او نمی تواند کملاً با ما همدردی کند، چگونه می توانیم راحتی داشته باشیم؟ برعکس او می تواند کاملاً با ما همدردی کند و کاهن اعظمی وفادار باشد تا آنچیزی را که ما تجربه می کنیم، بفهمد؛ نه بخاطر اینکه یکبار انسان شده و روی زمین آمده، بلکه بخاطر اینکه تا ابد همان انسانیتش را دارد.

هر کدام از طبیعتهای عیسی، مجزا از هم باقی می مانند
حقیقت خدای کامل و انسان کامل بودن عیسی، بخوبی توسط مسیحیان درک می شود. ولی برای درک عمیقتر تجسّم بایستی یک قدم جلوتر رفت. بایستی بدانیم که هر دو طبیعت مسیح مجزا از هم باقی مانده و خصوصیات خود را حفظ می کنند. این به چه معنی است؟ یعنی: اولاً هیچکدام از ذاتها، خصوصیات اساسی دیگری را دگرگون نمی سازند. دوماً که این دو ذات با یکدیگر در ذات سوم اسرارآمیزی مخلوط نمی شوند.
اولاً اشتباه است، اگر فکر کنیم که دو طبیعت عیسی باهم مخلوط شده و ذات سوّمی را شکل داده اند. این یکی از بدعتهایی بود که کلیسای اولیه مجبور بود با آن مقاومت کنند. این بدعت اینگونه تعلیم می دهد که " ذات انسانی عیسی برداشته شده و در ذات الهی او جذب شده است؛ طوریکه هردوی این ذاتها تغییر کرده و یک نوع ذات سوّمی بوجود آمده است. قیاس آن می تواند اضافه کردن یک قطره جوهر به یک لیوان آب باشد که نتیجه اش، چیزی است که نه جوهر خالص است و نه آب خالص، بلکه یک نوع مادۀ ثالث، یعنی مخلوطی حاوی آب و جوهر تغییر یافته. به همین ترتیب در این اعتقاد، تعلیم داده می شود که عیسی مخلوطی از عناصر الهی و هم انسانی است؛ طوریکه هر دو به شکلی تغییر یافته و ذات سومی را شکل می دهند." 5 این نگاه، اصلاً کتاب مقدسی نیست، چونکه هم انسانیت و هم الوهیّت مسیح را زیر سؤال می برد. زیرا اگر واقعاً هر دو طبیعت عیسی باهم مخلوط می شدند، او حقیقتاً دیگر نه خدای کامل و نه انسان کامل است، بلکه دارای موجودیتی کاملاً متفاوت خواهد بود که مخلوطی از هر دو طبیعت است.

دوماً اگر ما حتی بپذیریم که ایندو طبیعت باهم ادغام نمی شوند و ذات ثالثی ر ا شکل نمی دهند، ولی درهمانحال فکر کنیم که این دو ذات همدیگر را تغییر می دهند، در اشتباه هستیم. مثلاً اگر اینطور استنباط کنیم که ذات انسانی عیسی به شکلی تبدیل به ذات الهی شده و یا ذات الهی او تبدیل به ذات انسانی شده، کاملاً در اشتباه هستیم. برعکس، هر کدام از طبیعت های عیسی مجزا از هم باقی مانده و تمامی خصوصیات فردی خود را حفظ کرده و تبدیل نیافتند. همانطوریکه شورای کالسدون خاطر نشان کرد که "...تمایز وجودی ایندو طبیعت، به هیچ وجه با اتحاد آنها از بین نمی رود، درعوض خصوصیات وجودی هریک بطور کامل حفظ می شوند..." 6 طبیعت انسانی عیسی، فقط انسانی است و بس. طبیعت الهی او نیز، فقط الهی است و بس. بعنوان مثال این طبیعت انسانی عیسی نبود که با اتحادش با خدای پسر از همه چیز مطلع شد و همینطور طبیعت الهی او از چیزی ناآگاهی نداشت. اگر هر کدام از طبیعتها عیسی متحمل تغییر در ذات خود شود، عیسی دیگر حقیقتاً نه خدای کامل است و انسان کامل.

عیسی تنها یک شخص است
تا حالا از الوهیّت و انسانیّت عیسی دریافتیم که او دارای دو طبیعت است: طبیعت الهی و طبیعت انسانی، هر کدام کامل و بی نقص که مجزا از هم باقی مانده و باهم در طبیعت جدید دیگری مخلوط نمی شوند؛ و بالاخره اینکه عیسی تا به ابد خدا و انسان باقی می ماند.
اما اگر عیسی دارای دو طبیعت است، آیا بدین معنی است که او دو نفر است؟ نه، اینطور نیست. عیسی یک شخص است و یک شخص هم باقی می ماند. تنها یک مسیح وجود دارد. کلیسا از نظر تاریخی این حقیقت را اینطور بیان نموده : " عیسی دو طبیعت متحد است که در یک شخص تا به ابد وجود دارد."
در این مضمون، نگاه تاریخی دیگری وجود دارد که بایستی از آن آگاهی داشته باشیم. این نگاه، درعین حال که اعتقاد دارد که عیسی خدای کامل و انسان کامل است، منکر می شود که عیسی تنها یک شخص است. بر طبق نگاه این اعتقاد، دو شخص مجزا از هم، مانند دو طبیعت در عیسی وجود دارند. بر خلاف این اعتقاد، کتاب مقدس کاملاً در این مورد روشن است که عیسی در عین داشتن دو طبیعت، تنها یک شخص است. بعبارت دیگر، دو عیسی مسیح وجود ندارد. با وجود ثنویّت در طبیعتها، او دو عیسی مسیح نیست، بلکه یک. در حالیکه این دو طبیعت مجزا از هم باقی می مانند، امّا طوری باهم متحد شده اند که یک شخص را شکل می دهند.
اگر ساده نگاه کنیم، مسیح در یک معنی مشخص، دو است و در مفهوم متفاوت دیگر، یک است. او دو است، از این بابت که دارای دو طبیعت واقعی و کامل، الهی و انسانی است؛ و یک است، چونکه با وجود اینکه طبیعتهای او مجزا از هم باقی می مانند، طوری با هم وجودیت دارند که یک «وجود واحد» را شکل می دهند. بعبارت دیگر دو طبیعت، همان عیسی می باشند و مشخصاً یک شخص واحد. همانطوریکه اعتقادنامۀ کالسدون می گوید: " مسیحی تصدیق می شود که در دو طبیعت...در کنار هم یک شخص متحد را، نه مجزا از هم و نه تفکیک شده در دو شخص، بلکه یک شخص واحد، همان پسر یگانه، خدا، کلمه، خداوند عیسی مسیح را تشکیل می دهد... "

شواهدی که نشان می دهند عیسی مسیح، یک شخص واحد است
با هم به سه قسمت از کتاب مقدس که درمورد طبیعت های مجزا از هم مسیح، با وجود یک شخص واحد بودن او تعلیم می دهند، نگاه می کنیم.
1. هر دو طبیعت عیسی بعنوان «یک وجود واحد» که در یک شخص اتحاد یافته اند در کتاب مقدس ارئه می شود. ما در یوحنا 1 : 14 چنین می خوانیم که " کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد." اینجا دو طبیعت دیده می شوند: کلمه (الوهیتش) و جسم (انسانیتش). اما هنوز ما دراینجا یک شخص را می بینیم، چونکه می خوانیم که کلمه جسم گردید. واژۀ «گردیدن» مستلزم پذیرش یک اتحاد بین دو طبیعت است که یک چیز واحد، یعنی یک شخص را شکل می دهند. به همین خاطر اگر آنها یک شخص واحد را شکل نمی دادند، چه دلیلی داشته که یوحنا بنویسد، کلمه جسم گردید؟ مطمئناً نمی توانسته به این معنی هم باشد که کلمه به جسم «تبدیل» شد، چونکه برخلاف تعلیم کتاب مقدس درمورد متمایز بودن دو طبیعت است. آیات بیشتری که درمورد این موضوع وجود دارند در رومیان 8 : 3 ، غلاطیان 4 : 4 ، اول تیموتاؤس 3 : 16 ، عبرانیان 2 : 11 ـ 14 و اول یوحنا 4 : 2 ـ3 یافت می شوند.
2. عیسی وقتی از خودش صحبت می کرد، هرگز از ضمیر «ما» استفاده نکرد، بلکه همیشه از ضمیر «من» استفاده می کرد.
3. بسیاری از قسمتهای انجیل اشاره به هر دو طبیعت مسیح دارند، امّا مشخصاً یک شخص مد نظر است. غیرممکن است وقتیکه آیات ذیل که مشخصاً دو طبیعت عیسی را اثبات می کنند را بخوانید، نتیجه بگیرید که عیسی دو شخص است. " زیرا آنچه از شریعت محال بود، چونکه به سبب جسم ضعیف بود، خدا پسر خود را شبیه جسم گناه و برای گناه فرستاده، بر گناه در جسم فتوا دهد." ( رومیان 8 : 3 ). " لیکن چون زمان به کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولد..." ( غلاطیان 4 : 4 ). " که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد، لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد. " ( فیلپیان 2 : 6 ـ 7 ).
تا حالا با هم مشاهده کردیم که عیسی مسیح دو طبیعت در یک شخص واحد است. همچنین دیدیم که چه مواردی در این موضوع دخیل بودند. حالا ما یکی از مصادیق مهم این مسئله، که بایستی به ما در کامل کردن درک و تصویرمان از تجسّم کمک کند را با هم بررسی می کنیم.
مصداق: با وجود اینکه چیزهایی که در مورد یک طبیعت مسیح صادقند و درمورد طبیعت دیگرش صادق نیستند، برای شخص مسیح مصداق دارند.
همانطوریکه قبلاً این واقعیت را دیدیم که مسیح دو طبیعت است؛ بدین معنی که چیزهایی که درمورد طبیعت انسانیش صادق است، درمورد طبیعت الهی اش صادق نیست. و چیزهایی که درمورد طبیعت الهی اش صادق است درمورد طبیعت انسانی اش صادق نیست. مثلاً طبیعت انسانی اش گرسنه شد، امّا طبیعت الهی اش هرگز نمی تواند گرسنه شود. پس وقتی عیسی روی زمین گرسنه شد، این طبیعت انسانی او بود که گرسنه شد نه طبیعت الهی اش.
امّا حقیقتی که الآن درحال درک آن هستیم این است که خاصیّت اتحاد دو طبیعت در یک شخص یعنی اینکه: چیزهایی که برای یک طبیعت مسیح انجام می شوند و مصداق دارند، به همین شکل برای خود شخص مسیح نیز انجام شده و مصداق دارند. بعبارت دیگر چیزهایی که توسط یک طبیعت انجام می شود، می توان درنظر داشت که توسط شخص خود مسیح انجام شده است. به همین شکل، چیزهایی که برای یک طبیعت مصداق دارد، ولی برای طبیعت دیگر مصداق ندارد، برای شخص مسیح بطور کلّ مصداق دارد. این به چه معنی است؟ در بیان ساده تر، اگر چیزی است که تنها یک طبیعت مسیح آنرا انجام داده، او هنوز می تواند بگوید که " من آنرا انجام داده ام! "
مثالهای زیادی در کتاب مقدس داریم که نشان دهندۀ این واقعیت هستند. بعنوان مثال عیسی در یوحنا 8 : 58 می گوید: " ...پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم." طبیعت انسانی عیسی قبل از ابراهیم وجود نداشته است، این طبیعت الهی عیسی است که بصورت ابدی قبل از ابراهیم وجود داشته است. ولی از آنجایی که مسیح یک شخص واحد است، می تواند بگوید که قبل از اینکه ابراهیم باشد، او هست.
مثال دیگر، مرگ مسیح است. هیچ وقت نبایستی مرگ مسیح را مرگ خدا دانست. این انسان است که می میرد و طبیعت انسانی عیسی بود که مرد. اگرچه طبیعت الهی مسیح نمرد، امّا بخاطر اتحاد دو طبیعت او در شخص او، می توانیم بگوئیم که شخص عیسی مسیح متحمّل مرگ شد. بخاطر همین است که گرودم می گوید: " بخاطر اتحاد طبیعت انسانی عیسی با شخص خود عیسی، طبیعت الهی اش چیزی مانند مرگ را چشید. خود شخص مسیح، مرگ را تجربه کرد. " 7
تا حالا از این متعجّب نشدید که عیسی در انجیل می گوید که از روز و ساعت آمدنش بی خبر است ( متی 24 : 36 )، اگرچه خود واقف به همه چیز است ( یوحنا 21 : 17 ). اگر عیسی خداست، پس چگونه از روز بازگشت دوباره اش بی خبر است؟ این زمانی برای ما حل می شود که بدانیم عیسی یک شخص است با دو طبیعت. پاسخ این است که در خصوص با طبیعت انسانیش، او دارای تمامی دانش نیست. بخاطر همین او در طبیعت انسانی اش، حقیقتاً از روز و ساعت آمدنش مطلع نبود. امّا در طبیعت الهی اش او صاحب تمامی دانش است و در طبیعت الهی اش می دانسته که چه زمانی بر می گردد.
حالا این قسمت، قسمت جذاب بحث ماست. از آنجایی که دو طبیعتش در شخص او با هم متحّد شده اند، بخاطر حقیقت ندانستن زمان بازگشتش توسط طبیعت انسانیش، شخص خود مسیح نمی دانست که او چه زمانی دوباره باز می گردد. پس شخص عیسی مسیح خود می تواند بگوید که " از آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان جز پدر من و بس." ( متی 24 : 36 ). امّا در همان زمان، بخاطر طبیعت الهی اش، می توانیم بگوئیم که شخص مسیح می دانسته که چه زمانی بازگشت خواهد کرد. بی خبری و آگاهی از زمان بازگشتش، هر دو در مورد شخص مسیح صادق است، امّا البته به طرق مختلف. شخص مسیح در طبیعت انسانیش از بازگشتش بی خبر بود. در همان زمان، شخص مسیح، البته در طبیعت الهی اش، می دانسته که چه زمانی بازمی گردد. بنابراین مسیح خودش هم می دانست و هم نمی دانست که چه زمانی بازمی گردد.

نتیجه گیری
ما شواهدی را بر اساس کتاب مقدس با هم مرور کردیم که نشان دهندۀ این حقیقت است که عیسی مسیح خدای پسر، دارای دو طبیعت انسانی و الهی است که هر طبیعت کامل و مجزا از هم باقی می ماند. علاوه برآن مسیح یک شخص واحد است، بطوریکه چیزهایی که برای هر کدام از طبیعتهایش صادق می باشند، برای شخص او نیز صادق است.
ارتباط این حقایق با ما بایستی کاملاً روشن باشد؛ چونکه این حقایق برای ما روشن می سازند که مسیح کیست؟ دانستن این حقایق بر نحوۀ دید شما از مسیح تاًثیر بسزایی دارد و انجیلی را که به زندگی او وابسته است را برای شما زنده تر می سازد. بنابراین، این درک باعث می شود که صمیمیّت ما با مسیح عمیق تر شود.
علاوه بر آن، درک غنی تر از تجسّم خدای پسر، بایستی قویاً باعث ارتقاء پرستش ما شود. ما بخاطر این حقیقت که خدای پسر ابدی برای همیشه انسان شده، مملوء از حیرت و شادی خواهیم شد. قدر ارزش مسیح برای ما افزایش می یابد. و بالاخره با داشتن درک عمیقتر از اینکه او واقعاً کیست، ایمان ما به او تقویت می گردد.
اتحاد الوهیّت و انسانیّت در شخص واحد مسیح باعث می شود که ما همۀ آنچیزی که به آن احتیاج داریم را در منجیمان بیابیم. چقدر پرجلال است؛ او قادر مطلق است و کسی نمی تواند بر او چیره شود، چونکه عیسی خداست. تنها او نجات دهندۀ مکفی ماست، زیرا که عیسی خداست. ما ایماندارن را درامان و امنیّت حفظ می کند و دیگر هلاک نمی شویم، چونکه عیسی خداست. ما یقیین داریم که برای انجام احکامی که به ما دستور انجامشان را داده، توانمندمان می سازد، چونکه عیسی خداست. و سرانجام تمام مردم، وقتی که او باز می گردد تا دنیا را قضاوت کند، به او پاسخگو خواهند بود، چونکه عیسی خداست.
او تمام چیزهایی که ما تجربه می کنیم، را تجربه کرده است، چونکه عیسی انسان است. او می تواند صمیمانه ما را درک کند، زیراکه عیسی انسان است. وقتی ما به نهایت مرز ضعفهای انسانیمان می رسیم، او که کاهن اعظم دلسوز ماست، به داد مان می رسد، چونکه عیسی انسان است. می توانیم با او براحتی ارتباط برقرار کنیم، چونکه دور و نامرتبط نیست، زیراکه عیسی انسان است. نمی توانیم شکایت کنیم که خدا نمی تواند حال ما را بفهمد، چونکه عیسی انسان است. او همه چیز را پیش تجربه کرده است.
بالاخره ما نیاز داریم که بتوانیم از حقیقت الوهیّت و انسانیّت عیسی و الحاق مشخص ایندو باهم در شخص واحد عیسی مسیح، دفاع کنیم. پس به حفظ کردن آیه هایی بپردازیم که تعلیم می دهند که عیسی هم خداست و هم انسان، تا اینکه قادر باشیم رابطۀ دو طبیعت عیسی را برای دیگران تشریح کنیم.
همگی ما در انتظار روزی هستیم که او را رو در رو بینیم. تا آمدن آنروز، باشد که این امید فرحبخش، الهام بخش ما برای جد و جهد در خدمت و پرشتش او باشد.

برگرفته از وب سایت www.desiringgod.org
5 اکتبر 2006
مترجم: آرش


۱۳۹۳ مرداد ۸, چهارشنبه

نترسید! نجات دهنده ای برای شما به دنیا آمده است.

دکتر رالف اف ویلسون

بر گرفته از سایت  مركز پژوهش‏های مسیحی

" نترسید! هراسان نباشید." فرشته با چنین کلماتی با زکریا، مریم، یوسف و درنهایت با گروهی از شبانان در کنار درۀ بیت الحم سخن گفت.
« نترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما می دهم که برای جمیع قوم خواهد بود. که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهنده ای که مسیح خداوند باشد، متولد شد.» ( لوقا 2 : 10 ـ 11 ).
ترسان نباشید!
ترس به دل ما واهمه و دلشوره می آورد و افکار ما را فلج می کند. وقتی ما خود را در گردابی از فجایع که در کنترل ما نیستند، می بینیم، ترس و نگرانی قلب ما را فرا می گیرد.
در موعظۀ سرکوه، عیسی مسیح در ارتباط با موضوع ترس و نگرانی، از پرندگان و از گنجشک کوچک و ناتوان استفاده می کند: « بنابراین به شما می گویم، از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه می خورید و چه می آشامید و نه برای بدن خود که چه می پوشید. آیا جان از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟ مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند و نه در انبارها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آنها را می پروراند. آیا شما از آنها به مراتب بهتر نیستید؟ » ( متی 6 : 25 ـ 26 ). در جای دیگر پیروانش را بدین جملات مطمئن می سازد: « پس ترسان نباشید، زیرا شما از گنجشکان بسیار افضل هستید.» ( متی 10 : 31 ).
ترس سرازیری است روبه پائین
در کریسمس 2008 تمامی دنیا در نگرانی سرازیری روبه پائین اقتصاد جهانی بودند. مردم بسیاری شغلشان را از دست دادند و مجبور شدند که خانه های خود را بفروشند. کارخانه های زیادی بسته شد و قیمت مواد غذایی در بعضی از کشورها تا 25% افزایش یافت.
به مرور نگرانی و ترس در چشمان مردم دیده می شود. آیا من نیز کارم را از دست می دهم؟ آیا خانه ام را از من می گیرند؟ بر سر ما چه خواهد آمد اگر این رکود اقتصادی جهانی به یک افت جهانی تبدیل شود؟ بر سر خانوادۀ من چه خواهد آمد؟ چگونه مایحتاج آنها را فراهم کنم؟
فرانکلین دلانو روزولت این جملات را به ملتی که در عمق پریشانی بود، گفت: « بگذارید، عقیدۀ راسخ خود را برای شما بیان کنم که تنها چیزی که باید این روزها از آن ترسید، خود ترس است: یک وحشت گمنام، نابخردانه و ناعادلانه که تلاش مضاعف مورد نیاز برای تبدیل عزلت به پیشرفت را فلج می کند. »
ترس می تواند ما را اسیر کرده و ایمان را در قلبهای ما خفه کند. ترس همچنین می تواند باعث تنزل اقتصادی نیز شود. ترس شرکتها را وادار به بستن قراردادهای ناخاسته می کند و مردم را از خرید بازمی دارد. آنها را وحشت زده کرده تا صفهای طولانی در بانکها برای دریافت پول خود ایجاد کنند.
فرانکلین دلانو روزولت به ملت آنروز 1933 یادآوری کرد که این خود ترس است که باعث ایجاد بزرگترین مشکل می شود که ما با آن روبرو هستیم. این ترس در سال 1933 واقعی بود؛ چنانکه در اولین کریسمس نیز.
در اولین کریسمس 
در آن اولین کریسمس نیز، دنیا در ناامیدی بود. یک سرشماری صورت می گرفت تا احتمالاً میزان مالیات افزایش یابد. در آن زمان، هرودیس خونخوار، پادشاه کبیر یهود بود. زمستان بود و سرد. در اصطبلی تاریک در شهر، نجّار جوان فقیر و همسرش دور از خانه، تا مغز استخان خود سردشان بود. زن درد داشت. باوجود جاههای فراوان در شهر، فرزندش می بایستی در آن اصطبل به دنیا می آمد. شاید از خودش می پرسید، چرا بایستی اینطور باشد؟
احیاناً زن در اندیشۀ همین فکرها بود که طنین صدایی را که قبلاً شنیده بود را بخاطر آورد: « ترسان مباش ای مریم ... » ( لوقا 1 : 30 ).
نجات دهنده متولد شد
در تپه های بادگیر بیرون شهر، شبانان در کنار هم نشسته بودند. ناگهان اطراف با برقی از آسمان روشن شد و فرشتگان اعلان کردند:
« نترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما می دهم که برای جمیع قوم خواهد بود. که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهنده ای که مسیح خداوند باشد، متولد شد.» ( لوقا 2 : 10 ـ 11 ).
نترسید. وقتی شبانان خبر تولد منجی خود را شنیدند، ترس آنها ناگهان به خوشی عظیم تبدیل شد. مسیح موعود! در بیت الحم، شهر خود داود!
آنها از آن تپه ها به طرف شهر دویدند و اصطبل به اصطبل گشتند تا بالاخره همانطوریکه به آنها گفته شده بود، طفل را در آخوری پیدا کردند. در آخور بخاطر سرما، قنداق پیچ او را یافتند، خود نجات دهنده بود.
نجات دهنده خود فراهم می کند


نجات دهنده آمده تا مردم را از خطر نجات دهد، آنانی را که آسیب آنها را تهدید می کند، حفظ نماید و قومش را از مشکلات پیرامونشان حفاظت نماید. این کاری است که نجات دهنده برای قومش انجام می دهد. این کاری است که عیسی آمده تا برای ما انجام دهد.
ترسان نباشید، چون خدا برای ما منجی را فرستاده است، یعنی عیسی مسیح خداوند. او کسی است که:
• هیچگاه ما را ترک نکرده و رها نمی کند (عبرانیان 13 : 5 ).
• همۀ مایحتاج ما را برحسب دولت خود در جلال فراهم می کند ( فیلپیان 4 : 19 ).
• وقتی ملکوت و عدالت او را بطلبیم، همۀ آنچیزی که ما نیازمندیم برای ما مزید خواهد کرد ( متی 6 : 33 ).
کریسمس درمورد نجات دهنده است
دنیا نمی داند. آنها فکر می کنند که کریسمس یعنی هدیه گذاشتن زیر درخت کریستمس، خوش بودن، خوردن شام کریسمس با افراد خانوادۀ دور میز. امّا آنقدر که کریسمس واقعی برای ما عالی است، برای آنها نمی تواند باشد.
پیغام کریسمس واقعی این است: خدا برای شما نجات دهنده ای فرستاده است. همین و بس! نجات دهنده ای که مسیح خداوند است، خود خدا.
دنیا غرق در وحشت و ترس است. امّا قوّت ترس در آنهایی که به این جملات فرشته ایمان دارند، شکسته شده است: « ترسان مباش، نجات دهنده برای شما متولد شد ... مسیح خداوند.»
مترجم: آرش       www.joyfulheart.com







۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

بررسی کتاب پیدایش (فصل 4 آیات 1-7)

تفسیر کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

"حوا از آدم حامله شده، پسری زایید. آنگاه حوا گفت:"به کمک خداوند، مردی حاصل نمودم". پس نام او را قائن (یعنی "حاصل شده") گذاشت. حوا بار دیگر حامله شده، پسری زایید و نام او را هابیل گذاشت" (پیدایش فصل 4 آیات 1-2)

در ترجمه قدیمی فارسی که از کتاب مقدس کینگ جیمز ترجمه شده، چنین می خوانیم:"آدم، زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده، قائن را زایید". برخی از مسیحیان بر این باورند که معنی واقعی آیه همان معنی بدیهی و عادی آن است. مثلا این برداشت تحت اللفظی در مورد واژه شناخت (درخت شناخت نیک و بد، رجوع کنید به تفسیر فصل 2 آیات 8-9) و "آدم زن خود حوا را شناخت" باعث برداشت متفاوت از معنای متن گردیده است. کلمه عبری "شناخت" در پیدایش فصل چهارم آیه اول (آدم زن خود حوا را شناخت و حوا حامله شده، پسری زایید) نشانگر رابطه جنسی با همسر و یک اتحاد جنسی است. در حالی که واژه عبری"شناخت" نیک و بد (پیدایش فصل دوم آیه 9) به معنای "تفکیک نیکی و بدی" است. به عبارت دیگر، خوب و بد را از یکدیگر تمیز دادن. یا تفسیر این عده آن است که ماری که حوا را فریب داد، فقط یک حیوان بود. اما ماری که بر حوا ظاهر شد بعدها مشخص شد که کسی جز شیطان نبوده است:" آن مار قدیمی اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسی است که تمام مردم دنیا را فریب می دهد" (مکاشفه فصل دوازدهم آیه 9). اما آیا داستان فریب حوا را می توان ماجرای واقعی برشمرد؟ کلام خدا چنین پاسخ می دهد:"شیطان در باغ عدن، حوا را فریب داد" (دوم قرنتیان فصل یازدهم آیه سوم).
یک واژه ممکن است از سطوح مختلف معانی برخوردار باشد که بر یک کلمه بنا شده باشد. مثلا واژه عبری "روز" در پیدایش فصل اول هم به معنای 24 ساعت است و هم دوران بسیار طولانی (شاید میلیون ها سال) اطلاق می شود. این نکته ما را به ریشه یابی کلمات سوق می دهد: منشاء کلمه چیست؟ آیا این کلمه مرکب است؟ اگر مرکب است، اجزاء آن کدامند و چه معنایی می دهند؟ از این ترکیب چه معانی جدیدی به وجود آمده است؟ پیشوندها و پسوندها چه اهمیتی در کلمه دارند؟
نمونه دیگر: در لوقا فصل چهاردهم آیه 26 کلمه ای وجود دارد که "دشمن داشتن" ترجمه شده. در حالی که در یونانی "کم تر دوست داشتن" معنی می دهد. بدین ترتیب این آیه باید چنین خوانده شود:"مسیح فرمود: هر که می خواهد پیرو من باشد، باید مرا از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر و حتی جان خود نیز بیشتر دوست بدارد".
مثال دیگر: عیسی فرمود"این نسل خواهد ماند و این وقایع را خواهد دید" (لوقا فصل بیست و یکم آیه سی و دوم). مسیح به واقعه هفتاد میلادی اشاره نمود، اما این سئوال مطرح می شود که در دو متن متی و لوقا، اشاره مسیح به "این نسل" هنگام پیشگویی او در مورد زمان آخر دنیا بیان گردیده و نمی توان آن را به هفتاد میلادی نسبت داد. کارشناسان بعد از بررسی واژه یونانی "نسل" دریافتند که یکی از معانی آن، نژاد می باشد. این واژه یونانی هم چنین در فصل بیست و سوم آیات سی و پنجم و سی و ششم تکرار شده است. مسیح در فصل 23 متی فرمود که وقایع ناگواری که برای هابیل(پسر آدم) تا زکریا (آخرین شهید از انبیای اسرائیل) رخ داده، مسئول آن این نسل اسرائیل می باشد. در واقع مقصود مسیح، نژاد یهود بود. در دوران باستان، به هنگام ترجمه، فقط یک معنی آن در نظر گرفته شده و در نسخه های بعدی فقط واژه نسل کپی و نوشته شده است. بنابراین، نسل در زبان یونانی به معنای نژاد نیز می باشد.
با در نظر گرفتن عنوان نژاد، مسیح پیشگویی نمود که نژاد یهود زنده خواهد ماند تا به انجام رسیدن تمامی این حوادث و مطالب مربوط به آخر زمان را ببینند. بقاء یهودیان، علی رغم آزار و اذیت وحشیانه، در واقع معجزه خداوند است.
"حوا از آدم حامله شده، پسری زایید"
امروزه اکثر جملات و اصطلاحات در مورد رابطه جنسی جنبه منفی دارد و آن را صرفا عملی هیجان انگیز و تحقیرآمیز قلمداد می کنند. در حالی که نگرش کتاب مقدس از رابطه جنسی، شناخت مبتنی بر پیوند فکری، عاطفی، اجتماعی و روحی است. آمیزش جنسی، تجلی جسمانی وحدت درونی دو زندگی است.
در یک خانواده، رابطه بین زن و شوهر، بی چون و چرا مهم ترین رابطه است. در این رابطه، هیچ چیز مهم تر از نزدیکی و صمیمیت زوج ها در زندگی زناشویی نیست. صمیمیت جنسی، جسمانی ترین تجلی این نزدیکی و صمیمیت است و موفقیت جنسی به میزان زیادی تحت تاثیر نزدیکی و صمیمیت فکری، عاطفی، اجتماعی و روحی قرار دارد. از دیدگاه کتاب مقدس، وقتی زن و شوهر آمیزش جنسی دارند "یک تن" می شوند (پیدایش فصل 2 آیه 24). این بدان معنا نیست که هویت خود را از دست می دهند بلکه با آمیزش جنسی، زندگی هر دوی آن ها به طرزی رضایت بخش و خشنودکننده به هم می پیوندد.
تردیدی نیست که آدم و حوا قبل از سقوط، رابط جنسی داشته اند (پیدایش فصل 2 آیه 24).
"آنگاه حوا گفت:"به کمک خداوند، مردی حاصل نمودم". پس نام او را قائن (یعنی "حاصل شده") گذاشت"
حوا بدون علت فرزندش را "قائن" نامگذاری نکرد. به گمان حوا، قائن همان کسی بود که خدا وعده داد تا شیطان را شکست دهد (پیدایش فصل 3 آیه 15). او تحت تاثیر این نگرش گفت:"به کمک خداوند، مردی حاصل نمودم". اگرچه پیشگویی حوا درست نبود، اما شاهد ایمان حوا به وعده خدا هستیم. قائن به معنی "حصول و ثمر آوردن" است.
طبیعی است که والدین همواره فکرها و آرزوهای خوبی برای آینده فرزندان شان دارند. آدم و به خصوص حوا، همین امیدواری را در مورد قائن داشتند. اما امیدواری آن ها به قائن چیز دیگری بود. آدم و حوا توقع داشتند که قائن همان منجی باشد که خدا وعده اش را داده بود. حوا گمان می کرد نوزادی که در دست هایش قرار گرفته، مرد خدا و منجی جهان است. او نمی دانست که قائن اولین جنایتکار خواهد بود.
به هنگام تعیین جانشین شائول (اولین پادشاه اسرائیل)، سموئیل نبی نیز فکر کرد "الیاب" بهترین گزینه است، زیرا شائول مردی بود بلند قامت و خوش صورت با ظاهری پر ابهت. سموئیل سعی کرد کسی را شبیه شائول پیدا کند تا پادشاه بعدی اسرائیل شود. اما خدا به او گوشتزد کرد که فقط از روی ظاهر قضاوت نکند. خداوند به سموئیل گفت:"به چهره او و بلندی قدش نگاه نکن، زیرا او آن کسی نیست که من در نظر گرفته ام. من مثل انسان قضاوت نمی کنم. انسان به ظاهر نگاه می کند و من به دل" (اول سموئیل فصل 16 آیه 7). وقتی کودکی متولد می شوند، چه کسی می تواند آینده او را به درستی پیشگویی کند؟ در ذهن آدم و حوا، قائن مرد خدا بود، در حالی که زمان نشان داد او با رفتار و گفتارش، به دشمن خدا تبدیل شد.

"حوا بار دیگر حامله شده، پسری زایید و نام او را هابیل گذاشت" (پیدایش فصل 4 آیه 2)
از آن جا که حوا گمان می کرد قائن فرزند وعده و منجی عالم است، وقتی صاحب پسر دوم شد، نام او را "هابیل" به معنای "پوچی و بطالت" برگزید. ممکن است حوا زندگی در این دنیا را کسل کننده و بی ارزش مشاهده می کرد. داود پادشاه چنین نوشت:"عمر انسان همچون نفسی است که برمی آید و نیست می گردد! عمر انسان مانند سایه زودگذر است و او بیهوده خود را مشوش می کند" (مزمور 39 آیات 5-6).
اما واقعیت این است که انسان مرکز این جهان نیست، بلکه بشر حاصل هدف خدا و برای هدف خدا به دنیا آمده است. ما خالق خودمان نیستیم، بنابراین به هیچ وجه نمی توانیم اظهار نظر کنیم برای چه منظوری خلق شده ایم. ساده ترین راه برای درک هدف یک اختراع تازه این است که از مخترع آن بپرسیم. کشف هدف زندگی نیز چنین است: پرسیدن از خدا. خدا فقط نقطه شروع زندگی نیست، بلکه او منبع حیات است. باید برای کشف هدف زندگی به کتاب مقدس مراجعه کرد و نه حکمت های دنیوی. هدف زندگی ما با یک هدف جهانی بزرگ تر مرتبط است. هدفی که خدا بر طبق آن، ما را برای ابدیت خلق نموده است. بدون خدا، زندگی هیچ معنایی ندارد (افسسیان فصل اول آیه 11).
علت دیگر بدبینی حوا به زندگی آن بود که بر خلاف دوران باغ عدن، اکنون همه چیز برای آدم و حوا فراهم نبود. آدم و خانواده اش مجبور بودند برای تهیه خوراک و لباس با طبیعت دست و پنجه نرم کنند.
نام هرگز نمی تواند ملاک درستی برای تعیین اشخاص مثبت و منفی باشد. جالب است بدانیم که وقتی مسیحیان اعتقاد به خدای یگانه را در امپراطوری روم ترویج می دادند، رومی ها و یونانی های چندگانه پرست مسیحیان را متهم به "الحاد" می کردند، چون ایمانداران مسیحی منکر وجود خدایان متعدد بودند.

"هابیل به گله داری پرداخت و قائن به کشاورزی مشغول شد. پس از مدتی، قائن هدیه ای از حاصل زمین خود به حضور خدا آورد. هابیل نیز چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح کرد و بهترین قسمت گوشت آن ها را به خداوند تقدیم نمود. خداوند، هابیل و هدیه اش را پذیرفت، اما قائن و هدیه اش را قبول نکرد. پس قائن برآشفت و از شدت خشم سرش را به زیر افکند" (پیدایش فصل 4 آیات 2- 5)
"هابیل به گله داری پرداخت و قائن به کشاورزی مشغول شد"
کشاورزی و چوپانی از قدیمی ترین مشاغل روی زمین است. از این آیه درمی یابیم که آدم و نسل های بعدی او شکارچی نبودند و در غارها زندگی نمی کردند.
آدم و حوا فرزندان زیادی داشتند (پیدایش فصل 5 آیه 4). اما قائن و هابیل بزرگ تر از برداران و خواهران شان بودند. قائن و هابیل، دو برادر بودند و هر دو فرزندان آدم و حوا. دو برادر از لحاظ خونی به یکدیگر نزدیک، اما از لحاظ روحانی کاملا متضاد بودند. هر دو برای تمجید خدا، هدایایی را عرضه کردند. در کتاب پیدایش اشاره به این نمی شود که هدیه قائن کیفیت ناچیزی داشت. با این توصیف، خدا هابیل و هدیه او را پذیرفت، اما قائن و هدیه او را نپذیرفت، چرا که ارزش هدیه بستگی به رویه هدیه دهنده دارد:"خداوند از قربانی بدکاران نفرت دارد، اما از دعای درستکاران خشنود است" (امثال سلیمان فصل 15 آیه 8). خدا خواستار ایمان خالص است. در عهد عتیق، قربانی می بایست نشانه ظاهری ایمان باطنی انسان به خدا باشد. وقتی در قائن ایمان خالص و عمیق وجود نداشت، نشانه های ظاهری پوچ است. قائن در واقع به مراسم مذهبی بیشتر ایمان داشت تا به خود خدا.
در کتاب پیدایش، قائن به عنوان فرد بی دین و منکر وجود خدا معرفی نشده، بلکه به عنوان کسی که خدا را پرستش می کند. نکته همین جا است: فرزندان شیطان می توانند به لباس ایمانداران واقعی درآیند. آنان مثل قائن در مراسم عبادتی شرکت کرده و حتی هدایایی تقدیم می کنند. محک واقعی، محبت به دیگران است. این جا بود که قائن ناتوان بود و شکست خورد. قائن مانند شیطان قاتل و دروغگو بود (یوحنا فصل 8 آیه 44). او برادر خود را کشت و سپس به دروغ متوسل شد:"خداوند از قائن پرسید:"برادرت هابیل کجاست؟" قائن جواب داد:"از کجا بدانم؟ مگر من نگهبان برادرم هستم؟" (پیدایش فصل 4 آیه 9). اما بر خلاف شیطان، خدا محبت (اول یوحنا فصل 4 آیه 8) و راستی است (یوحنا فصل 14 آیه 6). بنابراین، کسانی که متعلق به خانواده خدا هستند، به محبت و راستی عمل می کنند. از کوزه همان برون تراود که در اوست.
نقشه خدا برای بشر، مشارکت توام با محبت به خالق و دیگران است. خدا ما را برای مصاحبت و دوستی آفریده است. طبیعی است که پس از آن که خدا ما را به خانوداه خود پذیرفت، اولین و مهم ترین تغییری که در ما ایجاد خواهد کرد، ترمیم روابط ما با او و مردم است. در حالی که در وجود کسی که به ملکوت شرارت تعلق دارد، اثری از محبت دیده نمی شود. رفتار و گفتار او توام با مکر و کبر و غرور است. او به جای آن که فرزندان خدا را دوست بدارد، از آن ها متنفر است.
تفاوت بین هدیه قائن و هدیه هابیل، ایمان بود (عبرانیان فصل 11 آیه 4) و ایمان بر اساس مکاشفه ای است که خدا داده است (رومیان فصل 10 آیه 17).
می توانیم فرض کنیم که خدا به آدم و حوا چگونگی آمدن به حضور او را به هنگام پرستش آموزش داده است و آن ها نیز آن را به فرزندان خود آموخته اند (پیدایش فصل 3 آیه 21). گذراندن قربانی از زمانی آغاز شد که آدم و حوا از خدا نااطاعتی کردند. اما خدا هنوز هم آدم و حوا را دوست داشت. او برای آن ها لباس مناسبی از پوست حیوانات فراهم کرد. این عمل خدا نشان می دهد که انسان نمی تواند با تلاش های شخصی از قلمرو گناه نجات یابد. حیواناتی که خدا برای پوشش انسان قربانی کرد، شروع سیستم قربانی بود. هم چنین اشاره به مسیح نیز بود که می بایست برای گناه انسان قربانی شود. به نظر می آید که خدا بلافاصله بعد از سقوط انسان، سیستم قربانی را به آن ها آموزش داده باشد و آدم و حوا نیز به فرزندان خود آموخته اند. اما قائن روش دیگری را جهت آمرزش گناه جایگزین سیستم قربانی کرد که مورد قبول خداوند نبود. او شکل پرستشی خاص خود را یعنی اولین مذهب من درآوردی را ابداع کرد. بنابراین، قائن کلام خدا را زیر پا گذاشت و تصمیم گرفت به روش خود خدا را پرستش کند و این نشانگر رابطه او با شیطان است، زیرا شیطان همیشه در پی این است که مردم را از اراده مکشوف خدا برگرداند. این گفته شیطان به حوا "آیا حقیقت دارد که خدا گفته است" (پیدایش فصل 3 آیه اول)، سرآغاز مشکلات والدین قائن و تمامی بشریت تا امروز بوده است.
برخی از کارشناسان کتاب مقدس حدس می زدند که قائن و هابیل هدیه خود را در مقابل فرشتگان (کروبیان) که از درخت حیات در باغ عدن محافظت می کردند، تقدیم خدا نمود، زیرا در دوران موسی، کروبیان به عنوان نگهبانان سمبلیک، مجسمه های طلایی آن ها روی تابوت عهد قرار داشت و نشانه ای بودند از ملاقات با خدا (خروج فصل 25 آیات 18-22). البته این توضیح فقط حدس و گمان است. طبق نظر این کارشناسان، احتمالا قائن و هابیل و هر شخص دیگر در آن زمان، می بایست در مقابل درخت حیات خدا را ملاقات می کرد، جایی که کروبیان حضور داشتند.
در کتاب پیدایش ذکر نشده که خداوند با چه نشانه ای، قربانی هابیل را پذیرفت ولی قربانی قائن را رد کرد. شاید خدا آتشی از آسمان فرستاد تا با سوزاندن قربانی هابیل، موافقت خود را نشان دهد. تردیدی نیست که هابیل با شادی و آرامش از قربانگاه خارج شد، ولی قائن عصبانی و مضطرب از محل قربانی دور شد.
آنچه قائن را بیشتر خشمگین کرد، این بود که برادرش مقبول خدا واقع شد. در اول یوحنا فصل 3 آیه 12 مشاهده می کنیم که چرا خدا قائن را برکت نداد:"قائن که از شیطان بود و برادرش را کشت. می دانید چرا چنین کرد؟ زیرا کارهای خودش نادرست بود، ولی می دانست که اعمال برادرش از اعمال خودش بهتر است." مردم دنیا مانند قائن می کوشند ماهیت واقعی خود را با نقاب مراسم مذهبی مخفی کنند. کسانی که در چنین سطحی به زندگی ادامه می دهند، سرانجام همراه شیطان به "ظلمت جهنم" انداخته می شوند و دور از خدا تا ابد در عذاب خواهند بود.
هشدار خداوند به قائن (پیدایش فصل 4 آیات 6-7)
"خداوند از قائن پرسید:"چرا خشمگین شده ای و سرت را به زیر افکنده ای؟ اگر درست عمل می کردی، آیا مقبول نمی شدی؟ اما چون چنین نکردی، گناه در کمین توست و می خواهد بر تو مسلط شود، ولی تو بر آن چیره شو!"

آنچه مسلم است خدا پاسخ سئوالاتش را می دانست، اما می خواست قائن به خود بیاید تا در برابر وسوسه خشم و خشنونت مقاومت نشان دهد. او قبل از مراسم پرستش و قربانی، قائن را برکت مادی داده بود. سئوال خداوند (اگر درست عمل می کردی، آیا مقبول نمی شدی؟) به تصمیم و اراده آزاد قائن اشاره می کند. اگر قائن تصمیم می گرفت، با یاری خدا بر گناه غلبه می کرد و به شخص مثبت متبدل می گردید. خدا بعد از رد قربانی قائن، به او فرصت داد تا اشتباهش را اصلاح کند و تلاشی مجدد به عمل آورد. به عبارت دیگر، خداوند می خواهد به قائن اطمینان دهد که عدم رضایت او از قربانی قائن و برتری هابیل، لزوما دائمی نخواهد بود. کاربرد کلمات "چرا" و "اگر" بیانگر توسل خداوند به عقل و منطق و توجه او به وضعیت انسان گناهکار است.
" چون چنین نکردی، گناه در کمین توست"
گناه به حیوان وحشی تشبیه شده که می خواهد به قائن حمله کند. گناه نه فقط در درون قائن حضور داشت، بلکه در مرحله رشد و گسترش بود. ارتکاب به گناه، با یک فکر ناپاک شروع می شود، و اگر این فکر را بسط دهیم به مرحله عمل می رسد. به عبارت دیگر، گناه مانند گلوله برفی است که به هنگام حرکت در سرازیری، هر لحظه بزرگ تر می شود. بهترین زمان برای متوقف کردن گلوله برفی، وقتی است که هنوز خیلی بزرگ نشده یا سرعت آن خیلی زیاد نشده است.
قائن در لبه جهنم قرار داشت و خداوند درباره عواقب ویرانگر قدرت گناه به قائن هشدار داد. قائن می توانست از ارتکاب گناه خودداری ورزد و برکت را بجوید و یا اجازه دهد تا گناه او را در کام خود فرو ببرد. گناه، قائن را بر علیه خدا و برادرش تحریک کرد.
"می خواهد بر تو مسلط شود، ولی تو بر آن چیره شو"
اگر اجازه دهیم که خدا در زندگی ما نظارت و کنترل نماید، قادر خواهیم بود بر قدرت گناه چیره شویم. بدون خدا، ما به برده گناه تبدیل می شویم. خدا، قائن را تشویق کرد تا خود را اصلاح کند. اما قائن زیر بار نرفت و فاجعه آفرید. او می توانست دیدگاهش در مورد تقدیم کردن قربانی به خدا اصلاح کند. تصمیم غلط قائن به وضوح یادآور این واقعیت است که چه بسا می دانیم راه درست و اشتباه کدام است، اما درست مثل قائن راه غلط را انتخاب می کنیم. بنابراین، به جای پیروی از قائن، طریق خدا را در پیش گیرید.
در برخی ترجمه ها چنین می خوانیم:"خدا به قائن گفت:"گناه در کمین است و اشتیاق تو دارد". همین واژه عبری "مشتاق" (اشتیاق) در فصل 3 آیه 16 به کار رفته:"مشتاق شوهرت خواهی بود" علت کاربرد این واژه، لعنت الهی است. این نوع "اشتیاق" نشان می دهد که تا چه اندازه می تواند خشن تر شود.



عکس: ‏بررسی کتاب پیدایش (فصل 4 آیات 1-7)

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

"حوا از آدم حامله شده، پسری زایید. آنگاه حوا گفت:"به کمک خداوند، مردی حاصل نمودم". پس نام او را قائن (یعنی "حاصل شده") گذاشت. حوا بار دیگر حامله شده، پسری زایید و نام او را هابیل گذاشت" (پیدایش فصل 4 آیات 1-2)

در ترجمه قدیمی فارسی که از کتاب مقدس کینگ جیمز ترجمه شده، چنین می خوانیم:"آدم، زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده، قائن را زایید". برخی از مسیحیان بر این باورند که معنی واقعی آیه همان معنی بدیهی و عادی آن است. مثلا  این برداشت تحت اللفظی در مورد واژه شناخت (درخت شناخت نیک و بد، رجوع کنید به تفسیر فصل 2 آیات 8-9) و "آدم زن خود حوا را شناخت" باعث برداشت متفاوت از معنای متن گردیده است. کلمه عبری "شناخت" در پیدایش فصل چهارم آیه اول (آدم زن خود حوا را شناخت و حوا حامله شده، پسری زایید) نشانگر رابطه جنسی با همسر و یک اتحاد جنسی است. در حالی که واژه عبری"شناخت" نیک و بد (پیدایش فصل دوم آیه 9) به معنای "تفکیک نیکی و بدی" است. به عبارت دیگر، خوب و بد را از یکدیگر تمیز دادن. یا تفسیر این عده آن است که ماری که حوا را فریب داد، فقط یک حیوان بود. اما ماری که بر حوا ظاهر شد بعدها مشخص شد که کسی جز شیطان نبوده است:" آن مار قدیمی اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسی است که تمام مردم دنیا را فریب می دهد" (مکاشفه فصل دوازدهم آیه 9). اما آیا داستان فریب حوا را می توان ماجرای واقعی برشمرد؟ کلام خدا چنین پاسخ می دهد:"شیطان در باغ عدن، حوا را فریب داد" (دوم قرنتیان فصل یازدهم آیه سوم). 
یک واژه ممکن است از سطوح مختلف معانی برخوردار باشد که بر یک کلمه بنا شده باشد. مثلا واژه عبری "روز" در پیدایش فصل اول هم به معنای 24 ساعت است و هم دوران بسیار طولانی (شاید میلیون ها سال) اطلاق می شود. این نکته ما را به ریشه یابی کلمات سوق می دهد: منشاء کلمه چیست؟ آیا این کلمه مرکب است؟ اگر مرکب است، اجزاء آن کدامند و چه معنایی می دهند؟ از این ترکیب چه معانی جدیدی به وجود آمده است؟ پیشوندها و پسوندها چه اهمیتی در کلمه دارند؟
نمونه دیگر: در لوقا فصل چهاردهم آیه 26 کلمه ای وجود دارد که "دشمن داشتن" ترجمه شده. در حالی که در یونانی "کم تر دوست داشتن" معنی می دهد. بدین ترتیب این آیه باید چنین خوانده شود:"مسیح فرمود: هر که می خواهد پیرو من باشد، باید مرا از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر و حتی جان خود نیز بیشتر دوست بدارد". 
مثال دیگر: عیسی فرمود"این نسل خواهد ماند و این وقایع را خواهد دید" (لوقا فصل بیست و یکم آیه سی و دوم). مسیح به واقعه هفتاد میلادی اشاره نمود، اما این سئوال مطرح می شود که در دو متن متی و لوقا، اشاره مسیح به "این نسل" هنگام پیشگویی او در مورد زمان آخر دنیا بیان گردیده و نمی توان آن را به هفتاد میلادی نسبت داد. کارشناسان بعد از بررسی واژه یونانی "نسل" دریافتند که یکی از معانی آن، نژاد می باشد. این واژه یونانی هم چنین در فصل بیست و سوم آیات سی و پنجم و سی و ششم تکرار شده است. مسیح در فصل 23 متی فرمود که وقایع ناگواری که برای هابیل(پسر آدم) تا زکریا (آخرین شهید از انبیای اسرائیل) رخ داده، مسئول آن این نسل اسرائیل می باشد. در واقع مقصود مسیح، نژاد یهود بود. در دوران باستان، به هنگام ترجمه، فقط یک معنی آن در نظر گرفته شده و در نسخه های بعدی فقط واژه نسل کپی و نوشته شده است. بنابراین، نسل در زبان یونانی به معنای نژاد نیز می باشد. 
با در نظر گرفتن عنوان نژاد، مسیح پیشگویی نمود که نژاد یهود زنده خواهد ماند تا به انجام رسیدن تمامی این حوادث و مطالب مربوط به آخر زمان را ببینند. بقاء یهودیان، علی رغم آزار و اذیت وحشیانه، در واقع معجزه خداوند است. 
"حوا از آدم حامله شده، پسری زایید"
امروزه اکثر جملات و اصطلاحات در مورد رابطه جنسی جنبه منفی دارد و آن را صرفا عملی هیجان انگیز و تحقیرآمیز قلمداد می کنند.  در حالی که نگرش کتاب مقدس از رابطه جنسی، شناخت مبتنی بر پیوند فکری، عاطفی، اجتماعی و روحی است. آمیزش جنسی، تجلی جسمانی وحدت درونی دو زندگی است. 
در یک خانواده، رابطه بین زن و شوهر، بی چون و چرا مهم ترین رابطه است. در این رابطه، هیچ چیز مهم تر از نزدیکی و صمیمیت زوج ها در زندگی زناشویی نیست. صمیمیت جنسی، جسمانی ترین تجلی این نزدیکی و صمیمیت است و موفقیت جنسی به میزان زیادی تحت تاثیر نزدیکی و صمیمیت فکری، عاطفی، اجتماعی و روحی قرار دارد. از دیدگاه کتاب مقدس، وقتی زن و شوهر آمیزش جنسی دارند "یک تن" می شوند (پیدایش فصل 2 آیه 24). این بدان معنا نیست که هویت خود را از دست می دهند بلکه با آمیزش جنسی، زندگی هر دوی آن ها به طرزی رضایت بخش و خشنودکننده به هم می پیوندد. 
تردیدی نیست که آدم و حوا قبل از سقوط، رابط جنسی داشته اند (پیدایش فصل 2 آیه 24). 
"آنگاه حوا گفت:"به کمک خداوند، مردی حاصل نمودم". پس نام او را قائن (یعنی "حاصل شده") گذاشت"
حوا بدون علت فرزندش را "قائن" نامگذاری نکرد. به گمان حوا، قائن همان کسی بود که خدا وعده داد تا شیطان را شکست دهد (پیدایش فصل 3 آیه 15). او تحت تاثیر این نگرش گفت:"به کمک خداوند، مردی حاصل نمودم". اگرچه پیشگویی حوا درست نبود، اما شاهد ایمان حوا به وعده خدا هستیم. قائن به معنی "حصول و ثمر آوردن" است. 
طبیعی است که والدین همواره فکرها و آرزوهای خوبی برای آینده فرزندان شان دارند. آدم و به خصوص حوا، همین امیدواری را در مورد قائن داشتند. اما امیدواری آن ها به قائن چیز دیگری بود. آدم و حوا توقع داشتند که قائن همان منجی باشد که خدا وعده اش را داده بود. حوا گمان می کرد نوزادی که در دست هایش قرار گرفته، مرد خدا و منجی جهان است. او نمی دانست که قائن اولین جنایتکار خواهد بود. 
به هنگام تعیین جانشین شائول (اولین پادشاه اسرائیل)، سموئیل نبی نیز فکر کرد "الیاب" بهترین گزینه است، زیرا شائول مردی بود بلند قامت و خوش صورت با ظاهری پر ابهت. سموئیل سعی کرد کسی را شبیه شائول پیدا کند تا پادشاه بعدی اسرائیل شود. اما خدا به او گوشتزد کرد که فقط از روی ظاهر قضاوت نکند. خداوند به سموئیل گفت:"به چهره او و بلندی قدش نگاه نکن، زیرا او آن کسی نیست که من در نظر گرفته ام. من مثل انسان قضاوت نمی کنم. انسان به ظاهر نگاه می کند و من به دل" (اول سموئیل فصل 16 آیه 7). وقتی کودکی متولد می شوند، چه کسی می تواند آینده او را به درستی پیشگویی کند؟ در ذهن آدم و حوا، قائن مرد خدا بود، در حالی که زمان نشان داد او با رفتار و گفتارش، به دشمن خدا تبدیل شد. 

"حوا بار دیگر حامله شده، پسری زایید و نام او را هابیل گذاشت" (پیدایش فصل 4 آیه 2)
از آن جا که حوا گمان می کرد قائن فرزند وعده و منجی عالم است، وقتی صاحب پسر دوم شد، نام او را "هابیل" به معنای "پوچی و بطالت" برگزید. ممکن است حوا زندگی در این دنیا را کسل کننده و بی ارزش مشاهده می کرد. داود پادشاه چنین نوشت:"عمر انسان همچون نفسی است که برمی آید و نیست می گردد! عمر انسان مانند سایه زودگذر است و او بیهوده خود را مشوش می کند" (مزمور 39 آیات 5-6). 
اما واقعیت این است که انسان مرکز این جهان نیست، بلکه بشر حاصل هدف خدا و برای هدف خدا به دنیا آمده است. ما خالق خودمان نیستیم، بنابراین به هیچ وجه نمی توانیم اظهار نظر کنیم برای چه منظوری خلق شده ایم. ساده ترین راه برای درک هدف یک اختراع تازه این است که از مخترع آن بپرسیم. کشف هدف زندگی نیز چنین است: پرسیدن از خدا. خدا فقط نقطه شروع زندگی نیست، بلکه او منبع حیات است. باید برای کشف هدف زندگی به کتاب مقدس مراجعه کرد و نه حکمت های دنیوی. هدف زندگی ما با یک هدف جهانی بزرگ تر مرتبط است. هدفی که خدا بر طبق آن، ما را برای ابدیت خلق نموده است. بدون خدا، زندگی هیچ معنایی ندارد (افسسیان فصل اول آیه 11). 
علت دیگر بدبینی حوا به زندگی آن بود که بر خلاف دوران باغ عدن، اکنون همه چیز برای آدم و حوا فراهم نبود. آدم و خانواده اش مجبور بودند برای تهیه خوراک و لباس با طبیعت دست و پنجه نرم کنند. 
نام هرگز نمی تواند ملاک درستی برای تعیین اشخاص مثبت و منفی باشد. جالب است بدانیم که وقتی مسیحیان اعتقاد به خدای یگانه را در امپراطوری روم ترویج می دادند، رومی ها و یونانی های چندگانه پرست مسیحیان را متهم به "الحاد" می کردند، چون ایمانداران مسیحی منکر وجود خدایان متعدد بودند. 

"هابیل به گله داری پرداخت و قائن به کشاورزی مشغول شد. پس از مدتی، قائن هدیه ای از حاصل زمین خود به حضور خدا آورد. هابیل نیز چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح کرد و بهترین قسمت گوشت آن ها را به خداوند تقدیم نمود. خداوند، هابیل و هدیه اش را پذیرفت، اما قائن و هدیه اش را قبول نکرد. پس قائن برآشفت و از شدت خشم سرش را به زیر افکند" (پیدایش فصل 4 آیات 2- 5)
"هابیل به گله داری پرداخت و قائن به کشاورزی مشغول شد"
کشاورزی و چوپانی از قدیمی ترین مشاغل روی زمین است. از این آیه درمی یابیم که آدم و نسل های بعدی او شکارچی نبودند و در غارها زندگی نمی کردند. 
آدم و حوا فرزندان زیادی داشتند (پیدایش فصل 5 آیه 4). اما قائن و هابیل بزرگ تر از برداران و خواهران شان بودند. قائن و هابیل، دو برادر بودند و هر دو فرزندان آدم و حوا. دو برادر از لحاظ خونی به یکدیگر نزدیک، اما از لحاظ روحانی کاملا متضاد بودند. هر دو برای تمجید خدا، هدایایی را عرضه کردند. در کتاب پیدایش اشاره به این نمی شود که هدیه قائن کیفیت ناچیزی داشت. با این توصیف، خدا هابیل و هدیه او را پذیرفت، اما قائن  و هدیه او را نپذیرفت، چرا که ارزش هدیه بستگی به رویه هدیه دهنده دارد:"خداوند از قربانی بدکاران نفرت دارد، اما از دعای درستکاران خشنود است" (امثال سلیمان فصل 15 آیه 8). خدا خواستار ایمان خالص است. در عهد عتیق، قربانی می بایست نشانه ظاهری ایمان باطنی انسان به خدا باشد. وقتی در قائن ایمان خالص و عمیق وجود نداشت، نشانه های ظاهری پوچ است. قائن در واقع به مراسم مذهبی بیشتر ایمان داشت تا به خود خدا. 
در کتاب پیدایش، قائن به عنوان فرد بی دین و منکر وجود خدا معرفی نشده، بلکه به عنوان کسی که خدا را پرستش می کند. نکته همین جا است: فرزندان شیطان می توانند به لباس ایمانداران واقعی درآیند. آنان مثل قائن در مراسم عبادتی شرکت کرده و حتی هدایایی تقدیم می کنند. محک واقعی، محبت به دیگران است. این جا بود که قائن ناتوان بود و شکست خورد. قائن مانند شیطان قاتل و دروغگو بود (یوحنا فصل 8 آیه 44). او برادر خود را کشت و سپس به دروغ متوسل شد:"خداوند از قائن پرسید:"برادرت هابیل کجاست؟" قائن جواب داد:"از کجا بدانم؟ مگر من نگهبان برادرم هستم؟" (پیدایش فصل 4 آیه 9). اما بر خلاف شیطان، خدا محبت (اول یوحنا فصل 4 آیه 8) و راستی است (یوحنا فصل 14 آیه 6). بنابراین، کسانی که متعلق به خانواده خدا هستند، به محبت و راستی عمل می کنند. از کوزه همان برون تراود که در اوست. 
نقشه خدا برای بشر، مشارکت توام با محبت به خالق و دیگران است. خدا ما را برای مصاحبت و دوستی آفریده است. طبیعی است که پس از آن که خدا ما را به خانوداه خود پذیرفت، اولین و مهم ترین تغییری که در ما ایجاد خواهد کرد، ترمیم روابط ما با او و مردم است. در حالی که در وجود کسی که به ملکوت شرارت تعلق دارد، اثری از محبت دیده نمی شود. رفتار و گفتار او توام با مکر و کبر و غرور است. او به جای آن که فرزندان خدا را دوست بدارد، از آن ها متنفر است. 
تفاوت بین هدیه قائن و هدیه هابیل، ایمان بود (عبرانیان فصل 11 آیه 4) و ایمان بر اساس مکاشفه ای است که خدا داده است (رومیان فصل 10 آیه 17). 
می توانیم فرض کنیم که خدا به آدم و حوا چگونگی آمدن به حضور او را به هنگام پرستش آموزش داده است و آن ها نیز آن را به فرزندان خود آموخته اند (پیدایش فصل 3 آیه 21). گذراندن قربانی از زمانی آغاز شد که آدم و حوا از خدا نااطاعتی کردند. اما خدا هنوز هم آدم و حوا را دوست داشت. او برای آن ها لباس مناسبی از پوست حیوانات فراهم کرد. این عمل خدا نشان می دهد که انسان نمی تواند با تلاش های شخصی از قلمرو گناه نجات یابد. حیواناتی که خدا برای پوشش انسان قربانی کرد، شروع سیستم قربانی بود. هم چنین اشاره به مسیح نیز بود که می بایست برای گناه انسان قربانی شود. به نظر می آید که خدا بلافاصله بعد از سقوط انسان، سیستم قربانی را به آن ها آموزش داده باشد و آدم و حوا نیز به فرزندان خود آموخته اند. اما قائن روش دیگری را جهت آمرزش گناه جایگزین سیستم قربانی کرد که مورد قبول خداوند نبود. او شکل پرستشی خاص خود را یعنی اولین مذهب من درآوردی را ابداع کرد. بنابراین، قائن کلام خدا را زیر پا گذاشت و تصمیم گرفت به روش خود خدا را پرستش کند و این نشانگر رابطه او با شیطان است، زیرا شیطان همیشه در پی این است که مردم را از اراده مکشوف خدا برگرداند. این گفته شیطان به حوا "آیا حقیقت دارد که خدا گفته است" (پیدایش فصل 3 آیه اول)، سرآغاز مشکلات والدین قائن و تمامی بشریت تا امروز بوده است. 
برخی از کارشناسان کتاب مقدس حدس می زدند که قائن و هابیل هدیه خود را در مقابل فرشتگان (کروبیان) که از درخت حیات در باغ عدن محافظت می کردند، تقدیم خدا نمود، زیرا در دوران موسی، کروبیان به عنوان نگهبانان سمبلیک، مجسمه های طلایی آن ها روی تابوت عهد قرار داشت و نشانه ای بودند از ملاقات با خدا (خروج فصل 25 آیات 18-22). البته این توضیح فقط حدس و گمان است. طبق نظر این کارشناسان، احتمالا قائن و هابیل و هر شخص دیگر در آن زمان، می بایست در مقابل درخت حیات خدا را ملاقات می کرد، جایی که کروبیان حضور داشتند. 
در کتاب پیدایش ذکر نشده که خداوند با چه نشانه ای، قربانی هابیل را پذیرفت ولی قربانی قائن را رد کرد. شاید خدا آتشی از آسمان فرستاد تا با سوزاندن قربانی هابیل، موافقت خود را نشان دهد. تردیدی نیست که هابیل با شادی و آرامش از قربانگاه خارج شد، ولی قائن عصبانی و مضطرب از محل قربانی دور شد. 
آنچه قائن را بیشتر خشمگین کرد، این بود که برادرش مقبول خدا واقع شد. در اول یوحنا فصل 3 آیه 12 مشاهده می کنیم که چرا خدا قائن را برکت نداد:"قائن که از شیطان بود و برادرش را کشت. می دانید چرا چنین کرد؟ زیرا کارهای خودش نادرست بود، ولی می دانست که اعمال برادرش از اعمال خودش بهتر است." مردم دنیا مانند قائن می کوشند ماهیت واقعی خود را با نقاب مراسم مذهبی مخفی کنند. کسانی که در چنین سطحی به زندگی ادامه می دهند، سرانجام همراه شیطان به "ظلمت جهنم" انداخته می شوند و دور از خدا تا ابد در عذاب خواهند بود. 
هشدار خداوند به قائن (پیدایش فصل 4 آیات 6-7)
"خداوند از قائن پرسید:"چرا خشمگین شده ای و سرت را به زیر افکنده ای؟ اگر درست عمل می کردی، آیا مقبول نمی شدی؟ اما چون چنین نکردی، گناه در کمین توست و می خواهد بر تو مسلط شود، ولی تو بر آن چیره شو!" 

آنچه مسلم است خدا پاسخ سئوالاتش را می دانست، اما می خواست قائن به خود بیاید تا در برابر وسوسه خشم و خشنونت مقاومت نشان دهد. او قبل از مراسم پرستش و قربانی، قائن را برکت مادی داده بود. سئوال خداوند (اگر درست عمل می کردی، آیا مقبول نمی شدی؟) به تصمیم و اراده آزاد قائن اشاره می کند. اگر قائن تصمیم می گرفت، با یاری خدا بر گناه غلبه می کرد و به شخص مثبت متبدل می گردید. خدا بعد از رد قربانی قائن، به او فرصت داد تا اشتباهش را اصلاح کند و تلاشی مجدد به عمل آورد. به عبارت دیگر، خداوند می خواهد به قائن اطمینان دهد که عدم رضایت او از قربانی قائن و برتری هابیل، لزوما دائمی نخواهد بود. کاربرد کلمات "چرا" و "اگر" بیانگر توسل خداوند به عقل و منطق و توجه او به وضعیت انسان گناهکار است. 
" چون چنین نکردی، گناه در کمین توست"
گناه به حیوان وحشی تشبیه شده که می خواهد به قائن حمله کند. گناه نه فقط در درون قائن حضور داشت، بلکه در مرحله رشد و گسترش بود. ارتکاب به گناه، با یک فکر ناپاک شروع می شود، و اگر این فکر را بسط دهیم به مرحله عمل می رسد. به عبارت دیگر، گناه مانند گلوله برفی است که به هنگام حرکت در سرازیری، هر لحظه بزرگ تر می شود. بهترین زمان برای متوقف کردن گلوله برفی، وقتی است که هنوز خیلی بزرگ نشده یا سرعت آن خیلی زیاد نشده است. 
قائن در لبه جهنم قرار داشت و خداوند درباره عواقب ویرانگر قدرت گناه به قائن هشدار داد. قائن می توانست از ارتکاب گناه خودداری ورزد و برکت را بجوید و یا اجازه دهد تا گناه او را در کام خود فرو ببرد. گناه، قائن را بر علیه خدا و برادرش تحریک کرد. 
"می خواهد بر تو مسلط شود، ولی تو بر آن چیره شو"
اگر اجازه دهیم که خدا در زندگی ما نظارت و کنترل نماید، قادر خواهیم بود بر قدرت گناه چیره شویم. بدون خدا، ما به برده گناه تبدیل می شویم. خدا، قائن را تشویق کرد تا خود را اصلاح کند. اما قائن زیر بار نرفت و فاجعه آفرید. او می توانست دیدگاهش در مورد تقدیم کردن قربانی به خدا اصلاح کند. تصمیم غلط قائن به وضوح یادآور این واقعیت است که چه بسا می دانیم راه درست و اشتباه کدام است، اما درست مثل قائن راه غلط را انتخاب می کنیم. بنابراین، به جای پیروی از قائن، طریق خدا را در پیش گیرید. 
در برخی ترجمه ها چنین می خوانیم:"خدا به قائن گفت:"گناه در کمین است و اشتیاق تو دارد". همین واژه عبری "مشتاق" (اشتیاق) در فصل 3 آیه 16 به کار رفته:"مشتاق شوهرت خواهی بود" علت کاربرد این واژه، لعنت الهی است. این نوع "اشتیاق" نشان می دهد که تا چه اندازه می تواند خشن تر شود.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "تفسیر کتاب مقدس" محفوظ است. درج کامل مقالات "تفسیر کتاب مقدس" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏