۱۳۹۳ خرداد ۳۱, شنبه

انکار پطرس و گزارش بظاهر متناقض اناجیل

بعد از اینکه یوحنا با دربان صحبت می کند به پطرس اجازه ورود به حیات بیرونی خانه کاهن اعظم داده می شود. ( یوحنا 18: 15- 16) بعد از داخل شدن پطرس او در کنار آتش برای گرم کردن حود نشست ( لوقا 22: 569 اما در این حین دختری که در داخل به عنوان دربان خدمت می کرد، بعد از نگاهی دقیق به پطرس به زبان آمده گفت: ” تو هم همراه عیسی ناصری بودی” (مرقس 14: 67) ” این مرد هم با عیسی بود” (لوقا22: 56) و سپس از او سوال می کند ” مگر تو یکی از شاگردان این مرد نیستی؟” (یوحنا 18: 17) و در اینجا است که پطرس در عکس العمل به بازجویی این زن اولین انکار خود را به زبان می آورد “من اصلأنمی دانم و نمی فهمم تو چه می گویی” (متی26: 70 و مرقس 14: 68) و سپس (لوقا22: 57) اضافه می کند “ای زن، من او را نمی شناسم” پطرس بعد از این اولین برخورد خود با آن زن و انکار خود به داخل ساختمان می رود و در آنجا نیز او توجه دیگران را به خود جلب کرده، خادمه دیگری به او نزدیک شده به یکی از حاضرین توجه کرده می گوید “این شخص با عیسی ناصری بود” (متی 26: 71) “این هم یکی از آنهاست” (مرقس14: 69) در این لحظه یکی از مردان که در جمع حاضر بود انگشت خود را به طرف پطرس دراز کرده می گوید “تو هم یکی از آنها هستی” (لوقا 22: 58) پطرس اکنون در کنار آتش با جمعی ایستاده (ظاهرأ آتش دیگری که به جهت گرم کردن حضار ایجاد شده بود) آنجا نیز از توجه مردم پنهان نمی ماند، آنها نیز چنین می گویند: “البته تو یکی از آنها هستی زیرا از لهجت پیداست. تو حتمی یکی از آنهایی، چون اهل جلیل هستی” (متی 26: 73 و مرقس 14: 70) آنها به اتهامات خود چنین ادامه دادند “مگر تو از شاگردان او نیستی” (یوحنا 18: 25) پطرس در حالت عصبی جواب می دهد “تو هم یکی از آنها هستی؟” (لوقا 22: 58) ”من قسم می خورم که آن مرد را نمی شناسم” (متی 26: 72) پس از مدتی، احتمالأ یک ساعت بعد از انکار اول ( لوقا 22: 59) فامیل آن خادمی که پطرس او در باغ جتسیمانی زخمی ساخته بود پطرس را شناسایی کرده و فریاد می زند “البته این مرد هم با او بوده چونکه جلیلی است” (لوقا 22: 59) افرادی که در صحنه حاضر بودند ملحق شده ادامه دادند “تو حتمی یکی از آنهایی، چون اهل جلیل هستی” (مرقس14: 70) “البته توی کی از آنها هستی زیرا از لهجه ات پیداست” (متی26: 73) در این مرحله پطرس وحشت کرده شروع به لعن کدن نموده می گوید”من این شخص را که شما درباره اش صحبت می کنید نمی شناسم (مرقس 14: 71) درست بعد از اینکه این دروع از زبان او جاری شد، خروس بانگ زد و بالافاصله ادعاهای خود را که نزد مسیح کرده گفته بود که او را هرگز ترک خواهد کرد و اگر لازم باشد تا پای جان او را متابعت خواهد کرد را بیاد آورد. در آن زمان بود که عیسی در حالی که در حال محاکمه نزد کیفا ایستاده بود به چشمان پطرس خیره شد ( لوقا22: 61) پطرس شرمنده از بی وفایی خود از آن مکان گریخته در تاریکی شب پنهان شد و با گریه تلخی بر بی ایمانی خود گریسته و ماتم گرفت.
با نگاهی بر گزارشات ثبت شده اناجیل متوجه می شویم که روایات این داستان نه تنها متضاد نبوده بلکه در کنار هم تصویری زیبا و کاملی بر آنچه بر پطرس گذشت را به ما آشکار می کند.
ترجمه از ادوین کشیش آبنوس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر