۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

بخشی از مجموعه نوشته های بنده در باب آموزه تثلیث، تحت عنوان: ترا خدای غیر نباشد

گستره آموزه تثلیث و نقش آن در تعریف سایر باورها بسیار وسیع بوده، پس زدن آن به عنوان آموزه ای حاشیه ای، در حقیقت درک نکردن اهمیت آن است. آنچه ارزش یک خداشناسی را تعیین می کند بنیاد و اساسی است که این عمارت بر آن به پا خواسته است. خداشناسیی از ارزش والا و خلوص راستی برخوردار است که بر شناخت صحیحی از خدا که معرف و جهت بخشنده کل این ساختار است، تاسیس شده باشد. و تثلیث اوج معرفت عابد از معبود است. تثلیث راز وجود مرموز خداست. اشعه های جلال خداست که در این حقیقت، دنیای ایمان و عمارت الهیاتی ما را روشن می سازد. نهایت مکاشفه ای که از ذات خدا به ما بخشیده شده است. در تعریف تثلیث است که، جانهای حق جویان سیراب و قلبهایشان منور و زبانشان به راستی مقدس متکلم می شود.
هرگاه گام بر عرصه راز می نهیم و کوشش می کنیم تا حقایق پیچیده و مبهمی را که تا حدی برملا شده اند را بزبان آریم و آن را در چارچوب اعتقاداتمان بگنجانیم، باید بیاد داشته باشیم که حقیقت را از خیال پردازی و تحقیقات نظری بدور نگاه داشته، تفاوت و تمایز آن را ناچیز نشماریم. اگر این آموزه راستی است که اینگونه نیز است، حقیقتی است که ذات خداوندگار را بر ما بتصویر می کشد، و اگر خدا چنین رضا داده است تا چشمان گناه آلود بشر به راز مقدس باشنده مطلق نظر افکند، حاشا از ما که راستی را با غلفت بفراموشی بسپاریم و شهامت بیان را از دلهایمان برانیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر