مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
در یکی از کلیساهای آمریکایی، انگشتان دست یکی از ایمانداران مسیحی چنان از بیماری مفاصل (آرتریت) علیل شده بود که به سختی می توانست آن ها را حرکت دهد و به کار بگیرد. وقتی به آن انگشتان نگاه می کردید، انگار که مچاله شده و از شکل افتاده اند. او نمی توانست در یک اتومبیل را باز کند. نمی توانست با مردم دست دهد و کارهایی از این قبیل. تا این که یک روز پیش کشیش کلیسا رفت و دست خود را نشان داد. آن ها کاملا سالم بودند! او می توانست مثل ما انگشتانش را حرکت دهد. گویی یک جفت دست تازه دریافت کرده بود.
کشیش شگفت زده که برای او بسیار خوشحال بود، پرسید:"چی شده؟" مرد پاسخ داد:"خب، داستان جالبی دارد. تو داشتی درباره آزادی از کینه و تلخی موعظه می کردی و می گفتی که اگر ببخشیم، خدا دعای مان را مستجاب می کند. وقتی داشتم گوش می دادم از خدا خواستم که مرا از کینه و تلخی آزاد کند تا بتوانم کسانی را که در حق من بدی کرده اند، ببخشم. روح القدس (روح خدا) به کمکم آمد تا بتوانم دشمنانم را ببخشم. اگر روح القدس یاری نمی کرد و محبت الهی را در قلبم نگذاشته بود، هرگز قادر نبودم آن ها را ببخشم. محبت خدا ناگهان در قلب من جاری شد. باید بگویم که داشتم همه چیز را با نگرش خدا می دیدم. محبت عجیبی به مردم و به خصوص دشمنانم در من ایجاد شد. اصلا چیزی به نام دلخوری و تلخی در درونم وجود نداشت. شگفت زده شدم. دیدم چقدر دشمنانم را دوست دارم. می خواستم به سوی آن ها بدوم و در آغوش شان بگیرم. قبل از آن، آرزو می کردم که هرگز چهره شان را نبینم و با آن ها روبرو نشوم. چند روز بعد از بخشش دشمنان، اتفاق خارق العاده ای شروع به رخ دادن کرد. انگشتانم، یکی پس از دیگری، شروع به راست شدن کردند تا این که همگی شفا پیدا کردند! خدا "شفای کامل" به من عطا کرد. حالا به دستم نگاه کنید. کاملا سالم هستم".
شما هم وقتی شروع به خلاصی از شر تلخی و آزردگی کنید، از چیزهای شگرفی که شروع به رخ دادن در زندگی تان می شود، شگفت زده خواهید شد. بنابراین لطف خدا را به طریق تازه و جدیدی خواهید دید. وقتی با کمک روح القدس، گذشته را رها می کنید و از همه تلخی ها و سموم خلاص می شوید، خواهید دید که دعاهای تان سریع تر اجابت خواهد شد.
مثال جالب دیگر آن که زن آن کشیش هم مبتلا به سرطان شد. یکی از کارهایی که آن زن انجام داد این بود که مطمئن شود هیچ کینه ای در قلبش ندارد. او نشست و نامه هایی به دوستان و فامیل نوشت و از همه آن ها درخواست کرد که اگر تا آن روز کار بدی در حق شان انجام داده، او را ببخشند. روح القدس به او نشان داد که باید قلبش پاک باشد تا گناهی مانع قدرت شفابخش خدا نشود. مدتی بعد، پزشک او با نهایت شگفتی گفت که هیچ اثر و نشانه ای از سرطان در او نمی بیند. پزشک اعتراف کرد که در طول طبابت خود، هرگز به چنین مورد عجیبی برخورد نکرده بود.
یکی از مربیان بسکتبال راتز هوستون به نام"رودی تام جان ویچ" از خاطرات خود سخن گفت که در سال 1973 زمانی که به عنوان بازیکن جوان بازی می کرد، در جریان بازی، ناگهان درگیری رخ می دهد. رودی با تمام سرعت به محل درگیری می دود تا به آن خاتمه دهد. درست وقتی به آن جا رسید، بازیکنی یک دفعه چرخید و بدون این که حتی روبرویش را نگاه کند، با تمام قدرتش مشتی حواله رودی کرد. این مشت در آن زمان، سر و صدای زیادی در مطبوعات و رسانه ها، به پا کرد. آن مشت، جمجمه رودی را شکست، دماغ و استخوان گونه اش را خرد کرد. دکترها تعجب کردند که چرا رودی در زمین بازی نمرد! اما با کمک خداوند بالاخره پس از گذراندن ماه های سخت و دشوار، جان به در برد.
بعد از بهبودی، خبرنگاران خود را به محل اقامت رودی رساندند. یکی از خبرنگاران سئوال کرد:"رودی، تو هرگز آن بازیکنی را که این بلا را سرت آورد، می بخشی؟" رودی فورا و بدون آن که شک و تردیدی به خودش راه دهد پاسخ داد:"بله. من او را کاملا بخشیدم".
گزارشگر مات و مبهوت به رودی نگاه کرد. سپس گفت:"دست بردار رودی. آن بازیکن کم مانده بود تو را بکشد". رودی پاسخ داد:"من او را بخشیدم". خبرنگار گفت:"او باعث شد تو آن همه رنج بکشی. ماه ها به جای میدان بازی، در بیمارستان بستری بودی. می خواهی بگویی که تو هیچ خشمی، نفرتی یا کدورتی نسبت به او نداری؟"
رودی جواب داد:"نه، هیچ کینه ای به او ندارم". خبرنگار گفت:"آخه چطور این کار را کردی؟ چطور توانستی آن بازیکنی که آنقدر شدید به تو آسیب زد، ببخشی؟"
پاسخ رودی این بود:"روح القدس. روح القدس به من کمک کرد. خودم قادر به بخشیدن آن بازیکن نبودم. این محبت مافوق طبیعی الهی بود که توانستم او را ببخشم. بخشیدن خیلی سخت بود. ولی روح القدس نشان که اگر ببخشی، شفا را مشاهده خواهی کرد. بنابراین، من از روح القدس طلب کمک کردم و او محبت الهی را در قلب من جاری کرد. الان من هیچ کینه ای در قلبم به آن بازیکن ندارم".
رودی بعدها به یکی از بهترین مربیان بسکتبال آمریکا تبدیل شد. او نه فقط از آن حادثه جان سالم به در برد، بلکه لطف الهی او را به یک مربی موفق ارتقاء داد. چرا؟ زیرا او کسی را که به او به شدت صدمه زده بود، بخشید. او تصمیم گرفت که ببخشد و روح القدس هم قدرت بخشش را به او عطا کرد. رودی در ادامه به خبرنگاران گفت:"من می دانستم که اگر بخواهم با زندگی پیش بروم، مجبورم کینه و دلخوری را رها کنم. او را بخشیدم. و این کار را به خاطر خودم هم کردم تا بتوانم شفا پیدا کنم و اعصاب و روانم آرامش داشته باشد. این کار را کردم تا بتوانم آزاد شوم".
اندرز خوبی است: باید ببخشید تا آزاد شوید. ببخشید تا شاد شوید. ببخشید تا از اسارت بیرون بیایید. باید بدانیم که بخشش به خودمان هم کمک می کند تا از شر تلخی و کینه آزاد شویم. وقتی به کینه می چسبیم، در واقع شروع می کنیم به ساختن دیوار جدایی بین خودمان و دیگران. فکر می کنیم که داریم از خودمان محافظت می کنیم. اما این طور نیست. ما در آن زندان خودساخته، منزوی، تنها، ویران و در تلخی خود حبس می شویم. آن دیوارهای کینه، فقط مردم را دور نگه نمی دارند، آن دیوارها شما را در قفس تنهایی و مشکلات نگه می دارند. وقتی به کینه می چسبید، خود را به دردسر انداخته اید. شما در راه مخربی قرار گرفته اید. و خدا می گوید که راه تان را عوض کنید.
آیا درک می کنید که آن دیوارها از جاری شدن برکات خدا به زندگی تان هم جلوگیری می کنند؟ آن دیوارها می توانند جریان لطف الهی را متوقف کنند. به عبارت دیگر مانع اجابت دعاها، معجزات و برکات الهی می شوند. آن دیوارها مانع تحقق آرزوها و رویاهای تان می شود. باید این دیوارها فرو بریزند. باید کسانی را که آزارتان داده اند، ببخشید تا بتوانید از زندان بیرون بیایید. در پشت دیوارها، پر از هدایا یعنی برکات و معجزاتی است که مخصوص شما هستند. کافی است که ببخشید تا دیوارها فرو بریزد و برکات و معجزات در زندگی شما جاری شوند. تا نبخشید، هرگز آزاد نخواهید بود. بدی هایی را که دشمنان در حق شما کرده اند، به دست فراموشی بسپارید. تلخی را از زندگی خود بیرون کنید. اگر می خواهید شاد باشید، اگر می خواهید آزاد باشید، آن افکار مزخرف را از زندگی تان بیرون بریزید. دست از چسبیدن به آن ها بردارید. این تنها راهی است که شما واقعا آزاد خواهید شد. وقتی آن ها سموم را رها کنید، در زندگی شما اتفاقاتی مثبتی رخ می دهد، که باعث تعجب شما و اطرافیان تان خواهد شد.
محبت و بخشش شما به دشمنان تان نشان می دهد که خالق عالم هستی از شما حمایت و پشتیبانی می کند. آن ها با مشاهده معجزات و برکات الهی در زندگی شما، حیران و مبهوت خواهند شد. تاریخ نشان داده که بسیاری از همین دشمنان تحت تاثیر بخشش و محبت الهی، متحول شده اند و به انسان های مثبت و مفیدی تغییر یافته اند. با نشان دادن بخشش و محبت الهی، مسیر سرنوشت مردم را تغییر دهید.
در یکی از کلیساهای آمریکایی، انگشتان دست یکی از ایمانداران مسیحی چنان از بیماری مفاصل (آرتریت) علیل شده بود که به سختی می توانست آن ها را حرکت دهد و به کار بگیرد. وقتی به آن انگشتان نگاه می کردید، انگار که مچاله شده و از شکل افتاده اند. او نمی توانست در یک اتومبیل را باز کند. نمی توانست با مردم دست دهد و کارهایی از این قبیل. تا این که یک روز پیش کشیش کلیسا رفت و دست خود را نشان داد. آن ها کاملا سالم بودند! او می توانست مثل ما انگشتانش را حرکت دهد. گویی یک جفت دست تازه دریافت کرده بود.
کشیش شگفت زده که برای او بسیار خوشحال بود، پرسید:"چی شده؟" مرد پاسخ داد:"خب، داستان جالبی دارد. تو داشتی درباره آزادی از کینه و تلخی موعظه می کردی و می گفتی که اگر ببخشیم، خدا دعای مان را مستجاب می کند. وقتی داشتم گوش می دادم از خدا خواستم که مرا از کینه و تلخی آزاد کند تا بتوانم کسانی را که در حق من بدی کرده اند، ببخشم. روح القدس (روح خدا) به کمکم آمد تا بتوانم دشمنانم را ببخشم. اگر روح القدس یاری نمی کرد و محبت الهی را در قلبم نگذاشته بود، هرگز قادر نبودم آن ها را ببخشم. محبت خدا ناگهان در قلب من جاری شد. باید بگویم که داشتم همه چیز را با نگرش خدا می دیدم. محبت عجیبی به مردم و به خصوص دشمنانم در من ایجاد شد. اصلا چیزی به نام دلخوری و تلخی در درونم وجود نداشت. شگفت زده شدم. دیدم چقدر دشمنانم را دوست دارم. می خواستم به سوی آن ها بدوم و در آغوش شان بگیرم. قبل از آن، آرزو می کردم که هرگز چهره شان را نبینم و با آن ها روبرو نشوم. چند روز بعد از بخشش دشمنان، اتفاق خارق العاده ای شروع به رخ دادن کرد. انگشتانم، یکی پس از دیگری، شروع به راست شدن کردند تا این که همگی شفا پیدا کردند! خدا "شفای کامل" به من عطا کرد. حالا به دستم نگاه کنید. کاملا سالم هستم".
شما هم وقتی شروع به خلاصی از شر تلخی و آزردگی کنید، از چیزهای شگرفی که شروع به رخ دادن در زندگی تان می شود، شگفت زده خواهید شد. بنابراین لطف خدا را به طریق تازه و جدیدی خواهید دید. وقتی با کمک روح القدس، گذشته را رها می کنید و از همه تلخی ها و سموم خلاص می شوید، خواهید دید که دعاهای تان سریع تر اجابت خواهد شد.
مثال جالب دیگر آن که زن آن کشیش هم مبتلا به سرطان شد. یکی از کارهایی که آن زن انجام داد این بود که مطمئن شود هیچ کینه ای در قلبش ندارد. او نشست و نامه هایی به دوستان و فامیل نوشت و از همه آن ها درخواست کرد که اگر تا آن روز کار بدی در حق شان انجام داده، او را ببخشند. روح القدس به او نشان داد که باید قلبش پاک باشد تا گناهی مانع قدرت شفابخش خدا نشود. مدتی بعد، پزشک او با نهایت شگفتی گفت که هیچ اثر و نشانه ای از سرطان در او نمی بیند. پزشک اعتراف کرد که در طول طبابت خود، هرگز به چنین مورد عجیبی برخورد نکرده بود.
یکی از مربیان بسکتبال راتز هوستون به نام"رودی تام جان ویچ" از خاطرات خود سخن گفت که در سال 1973 زمانی که به عنوان بازیکن جوان بازی می کرد، در جریان بازی، ناگهان درگیری رخ می دهد. رودی با تمام سرعت به محل درگیری می دود تا به آن خاتمه دهد. درست وقتی به آن جا رسید، بازیکنی یک دفعه چرخید و بدون این که حتی روبرویش را نگاه کند، با تمام قدرتش مشتی حواله رودی کرد. این مشت در آن زمان، سر و صدای زیادی در مطبوعات و رسانه ها، به پا کرد. آن مشت، جمجمه رودی را شکست، دماغ و استخوان گونه اش را خرد کرد. دکترها تعجب کردند که چرا رودی در زمین بازی نمرد! اما با کمک خداوند بالاخره پس از گذراندن ماه های سخت و دشوار، جان به در برد.
بعد از بهبودی، خبرنگاران خود را به محل اقامت رودی رساندند. یکی از خبرنگاران سئوال کرد:"رودی، تو هرگز آن بازیکنی را که این بلا را سرت آورد، می بخشی؟" رودی فورا و بدون آن که شک و تردیدی به خودش راه دهد پاسخ داد:"بله. من او را کاملا بخشیدم".
گزارشگر مات و مبهوت به رودی نگاه کرد. سپس گفت:"دست بردار رودی. آن بازیکن کم مانده بود تو را بکشد". رودی پاسخ داد:"من او را بخشیدم". خبرنگار گفت:"او باعث شد تو آن همه رنج بکشی. ماه ها به جای میدان بازی، در بیمارستان بستری بودی. می خواهی بگویی که تو هیچ خشمی، نفرتی یا کدورتی نسبت به او نداری؟"
رودی جواب داد:"نه، هیچ کینه ای به او ندارم". خبرنگار گفت:"آخه چطور این کار را کردی؟ چطور توانستی آن بازیکنی که آنقدر شدید به تو آسیب زد، ببخشی؟"
پاسخ رودی این بود:"روح القدس. روح القدس به من کمک کرد. خودم قادر به بخشیدن آن بازیکن نبودم. این محبت مافوق طبیعی الهی بود که توانستم او را ببخشم. بخشیدن خیلی سخت بود. ولی روح القدس نشان که اگر ببخشی، شفا را مشاهده خواهی کرد. بنابراین، من از روح القدس طلب کمک کردم و او محبت الهی را در قلب من جاری کرد. الان من هیچ کینه ای در قلبم به آن بازیکن ندارم".
رودی بعدها به یکی از بهترین مربیان بسکتبال آمریکا تبدیل شد. او نه فقط از آن حادثه جان سالم به در برد، بلکه لطف الهی او را به یک مربی موفق ارتقاء داد. چرا؟ زیرا او کسی را که به او به شدت صدمه زده بود، بخشید. او تصمیم گرفت که ببخشد و روح القدس هم قدرت بخشش را به او عطا کرد. رودی در ادامه به خبرنگاران گفت:"من می دانستم که اگر بخواهم با زندگی پیش بروم، مجبورم کینه و دلخوری را رها کنم. او را بخشیدم. و این کار را به خاطر خودم هم کردم تا بتوانم شفا پیدا کنم و اعصاب و روانم آرامش داشته باشد. این کار را کردم تا بتوانم آزاد شوم".
اندرز خوبی است: باید ببخشید تا آزاد شوید. ببخشید تا شاد شوید. ببخشید تا از اسارت بیرون بیایید. باید بدانیم که بخشش به خودمان هم کمک می کند تا از شر تلخی و کینه آزاد شویم. وقتی به کینه می چسبیم، در واقع شروع می کنیم به ساختن دیوار جدایی بین خودمان و دیگران. فکر می کنیم که داریم از خودمان محافظت می کنیم. اما این طور نیست. ما در آن زندان خودساخته، منزوی، تنها، ویران و در تلخی خود حبس می شویم. آن دیوارهای کینه، فقط مردم را دور نگه نمی دارند، آن دیوارها شما را در قفس تنهایی و مشکلات نگه می دارند. وقتی به کینه می چسبید، خود را به دردسر انداخته اید. شما در راه مخربی قرار گرفته اید. و خدا می گوید که راه تان را عوض کنید.
آیا درک می کنید که آن دیوارها از جاری شدن برکات خدا به زندگی تان هم جلوگیری می کنند؟ آن دیوارها می توانند جریان لطف الهی را متوقف کنند. به عبارت دیگر مانع اجابت دعاها، معجزات و برکات الهی می شوند. آن دیوارها مانع تحقق آرزوها و رویاهای تان می شود. باید این دیوارها فرو بریزند. باید کسانی را که آزارتان داده اند، ببخشید تا بتوانید از زندان بیرون بیایید. در پشت دیوارها، پر از هدایا یعنی برکات و معجزاتی است که مخصوص شما هستند. کافی است که ببخشید تا دیوارها فرو بریزد و برکات و معجزات در زندگی شما جاری شوند. تا نبخشید، هرگز آزاد نخواهید بود. بدی هایی را که دشمنان در حق شما کرده اند، به دست فراموشی بسپارید. تلخی را از زندگی خود بیرون کنید. اگر می خواهید شاد باشید، اگر می خواهید آزاد باشید، آن افکار مزخرف را از زندگی تان بیرون بریزید. دست از چسبیدن به آن ها بردارید. این تنها راهی است که شما واقعا آزاد خواهید شد. وقتی آن ها سموم را رها کنید، در زندگی شما اتفاقاتی مثبتی رخ می دهد، که باعث تعجب شما و اطرافیان تان خواهد شد.
محبت و بخشش شما به دشمنان تان نشان می دهد که خالق عالم هستی از شما حمایت و پشتیبانی می کند. آن ها با مشاهده معجزات و برکات الهی در زندگی شما، حیران و مبهوت خواهند شد. تاریخ نشان داده که بسیاری از همین دشمنان تحت تاثیر بخشش و محبت الهی، متحول شده اند و به انسان های مثبت و مفیدی تغییر یافته اند. با نشان دادن بخشش و محبت الهی، مسیر سرنوشت مردم را تغییر دهید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر