۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

اگر مسیح خدا بود، چرا گفت خدای من، چرا من را ترک کردی؟ (متی فصل بیست و هفتم آیه 46)

مطالعه کتاب مقدس 

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند. اما او هرگز نمی تواند مرتکب گناه گردد. برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. برخلاف ادعای ملحدها، خدا متکبر و مغرور نیست.
مسیح از رهبران مذهبی یهود سئوالی کرد. او پرسید که مسیح چه کسی است؟ پاسخ آن ها آن بود که او از نسل داود است. پاسخ آن ها درست بود، اما کامل نبود. سپس مسیح، مزمور صد و دهم آیه اول را نقل قول کرد:"خدا به خداوند من گفت: به دست راست من بنشین، تا دشمنانت را زیر پاهایت بیفکنم". اولین کاربرد واژه "خداوند" به خدای پدر و دومین به مسیح اشاره دارد.
اکنون عیسی سئوال دیگری را مطرح می کند:"چگونه ممکن است داود پسری از نسل خود را خداوند خود بخواند؟" رهبران مذهبی یهود پاسخی نداشتند. رابطه داود با خدا آنقدر صمیمی بود که با تثلیث مشکلی نداشت. اما رهبران مذهبی یهود فقط به خدا اعتقاد داشتند و می کوشیدند فرایض مذهبی را اجرا کنند. همین. اگر مسیح خدای پدر را خدا می خواند، شگفت انگیز نیست. سه شخصیت خدای واحدی را تشکیل می دهند. اگر من به شما بگویم: آقای فریبرز، به آن مفهوم نیست که من (نویسنده مقاله) کودک یا از جنس مونث هستم. برای احترام به شخصیت شما واژه آقا را به کار می برم. "خدا به خداوند من گفت" اگر این نکته را درک نکنید، تا آخر عمر باید بحث کنید. گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح، خدا را پدر می نامید. اما پیامبران می گفتند:"خدایا".
مسیح نماینده پدر و روح القدس در جهان بود. مانند سفیر یک دولت. مقصود این نیست که مسیحیان سه خدا را پرستش می کنند. اصلا چنین نیست. سه شخصیت خدای واحد را تشکیل می دهند.
مسیح هم مانند یک پیامبر، فرستاده خدا بود، اما عملکرد او ورای یک پیامبر بود. مثلا خود را با خدا برابر می دانست و می گفت: من و پدر یک هستیم. یا من قبل از ابراهیم وجود داشتم... این ها برای یهودیان حکم کفر گویی را داشت. دو بار قصد داشتند سنگسارش کنند. حتی شواهد تاریخی این نکته را تایید می کنند. از طرفی، چرا به نام مسیح خداوند، دعاها مستجاب می شود؟ چرا به نام مسیح خداوند زندگی منفی انسان ها به مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر به نام عیسی خداوند اتفاقی رخ نمی داد، کاملا حق با مخالفان مسیحیت بود.
عبادت یهودیان همراه با ترس بود. خدا با ظاهر شدن به صورت یک طفل، همه را حیرت زده کرد. آیا می توان از یک طفل ترسید؟ خدا از طریق عیسی راهی برای ارتباط با انسان یافت که آمیخته به ترس نبود. به عبارت دیگر، خدا مانند یک نقاش، جزیی از نقاشی اش شد. یا مثل یک نمایشنامه نویس، خودش یکی از شخصیت های نمایشش شد. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و خون از بدنش جاری نمی شد.
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
اگر مسیح اجازه نمی داد مصلوب شود، برای همیشه اعتبار خود را به عنوان نجات دهنده و پسر خدا از دست می داد. وقتی مسیح می پرسد:" خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذارده ای؟" اشاره به عملکرد تثلیث دارد(پدر، پسر، روح القدس). خدا بودن مسیح حتی در لحظه مرگش محرز بود. این خدای پدر نبود که جان می داد و نه خدای روح القدس که می مرد، بلکه قربانی خدا بود و نه چیزی کم تر، یعنی خدای پسر. در ارتباط صمیمانه با خدا متوجه خواهیم شد که روح القدس کیست و مسیح نیز شخصیت الهی دارد. مسیح بر روی صلیب غضب و لعنت کامل خدا را بر انسان های گناهکار احساس کرد. طی زمانی که عیسی بر صلیب آویخته شده بود، خدای پدر او را به راستی واگذاشت. گناه ما بر عیسی افتاد و او برای ما گناه شد(دوم قرنتیان فصل پنجم آیه بیست و یکم). در باغ جتسیمانی، فرشته ای آمد و عیسی را تقویت کرد، اما بر روی صلیب هیچکس او را تسلی و تقویت نداد. این بود بهایی که عیسی برای رستگاری ما، برای رهایی ما از خشم و غضب خدا پرداخت. به خاطر قربانی شدن عیسی، خدا اکنون گناهان ایمانداران را بخشیده و آن ها را عادل قلمداد کرده است. اکنون می توانیم مستقیما به حضور خدا بیاییم. عیسی آخرین قربانی بود. قربانی دیگر، هرگز ضروری نخواهد بود.

انجیل یهودا (یهودای اسخریوطی)

دفاعیات مسیحی
ترجمه و تالیف: مهران پورپشنگ

در اولین هفته ماه آپریل 2006، مجله نشنال جئوگرافیک از کشف انجیل گمشده ای به نام "انجیل مسمی به یهودای اسخریوطی" خبر داد. (یهودای اسخریوطی یکی از شاگردان مسیح بود که به او خیانت کرد). برخی از خبرگزاری ها، آن را بزرگ ترین کشف باستان شناسی قرن نامیدند. عده ای هم چنین اظهارنظر کردند که این کشف، پایه ایمان راسخ مسیحیان را سست کرده و باعث می شود تا ایمان شان را مورد ارزیابی قرار دهند. کشف این انجیل، سئوالاتی را مطرح کرد:
یک. آیا این کشف برای مسیحیان تکان دهنده بود؟
خیر. ده ها هزار نسخه خطی کتاب مقدس مربوط به قبل و بعد از میلاد مسیح در بیش از صد سال اخیر کشف شده اند. طبق بررسی کارشناسان، در این نسخ هیچ گونه تضاد تعلیمی، تاریخی و جغرافیایی مشاهده نشده است. هم چنین نقل قول های پدران کلیسا از متن کتاب مقدس در طول تاریخ مسیحیت، با یکدیگر مغایرت نداشته است. به عنوان مثال،نسخه های خطی عهد جدید، متعلق به قرن دوم میلادی موجود است و می توان تعلیمات عهد جدید را با نسخه "انجیل یهودا" مقایسه نمود. هم چنین کشف طومارهای دریای مرده در اواسط قرن بیستم به مراتب از اهمیتی بیشتری نسبت به کشف انجیل مسمی به یهودا برخوردار است.
دو. آیا "انجیل یهودا" همراه با 27 کتاب عهد جدید (متی تا مکاشفه) یافت شده است؟
خیر. اما نسخه هایی تحت عنوان "اناجیل سری (رمزی)" همراه با انجیل مسمی به یهودا کشف شده اند مانند انجیل فلیپس، انجیل توما، انجیل مریم... که محتوای هیچکدام با تعلیمات عهد جدید همخوانی ندارد و اشاره ای به ماموریت ، رنج ها و قیام مسیح از مردگان نشده است. این مجموعه در روستای مصری "نغ حمادی" که در جوار رود نیل واقع است، یافت شده اند.
سه. آیا در طول تاریخ مسیحیت، پدران کلیسا از انجیل یهودا و مجموعه اناجیل سری نقل قول کرده اند؟
در آثار هیچ کدام از پدران یا معلم های کلیسا، اشاره یا نقل قولی به چنین کتاب هایی وجود ندارد. اگر صحت و اعتبار آن مورد تایید قرار می گرفت، بدون تردید همانند دیگر کتاب های کتاب مقدس به دفعات زیاد مورد اشاره نویسندگان و مورخین مسیحی و هم چنین پدران کلیسا قرار می گرفت. با این توصیف، در نوشته‌های ایرنائوس، اُسقفی که در اواخر قرن دوم میلادی می‌زیست، برای اولین‌بار از اثری به‌نام «انجیل یهودا» نام برده برده شده است. ایرنائوس در یکی از آثارش به‌نام "برعلیه بدعت‌ ها" نگرانی خود را از تعالیم برخی از گروه ها نشان داد و در مخالفت با آنان گفت:"اینان ادعا می‌کنند که فقط و فقط یهودای خیانتکار از میان رسولان، حقیقت را می‌دانست ... آنان به این شکل داستان‌هایی ساختگی به‌وجود آوردند و آن را انجیل یهودا نامیدند".
چهار. چه تعلیمی در انجیل یهودا ارائه می شود؟
کاملا واضح و روشن است که نویسنده انجیل یهودا، پیرو فلسفه گنوستیکی بوده است. فلسفه گنوستیک در قرن اول میلادی ظهور کرد و تا قرن چهارم میلادی در برخی جوامع پیروان خود را داشت. این فلسفه معتقد است که دوخدا وجود دارد. این نگرش در انجیل یهودا به چشم می خورد. این انجیل چنین تعلیم می دهد که رسولان مسیح، پیام او را به درستی درک نکرده اند و عیسی رازی را از آنان پنهان نمود. انجیل یهودا با این عبارت آغاز می شود:"این رازی است که عیسی در طی هشت روز و پیش از برگزاری عید فصح با یهودای اسخریوطی در میان گذاشت".
در هر حال، این نسخه کشف شده، شاید همان انجیلی باشد که طی قرن ها گمان می شد که از بین رفته است و ایرنائوس در سال 180 میلادی از آن یاد کرده است.
پنج. انجیل یهودا در چه زمانی نوشته شده است؟

آزمایش کربن 14 قدمت این دست‌نوشته را که احتمالا به قرن سوم یا چهارم برمی‌گردد، تایید کرد. اما محققان گمان دارند که این دست‌نوشته از نسخه ای قدیمی تر به زبان یونانی ترجمه شده است. چگونگی کشف «انجیل یهودا» نامشخص است. باستان‌شناسان معمولا پس از کشف دست‌نوشته‌ای، آن را به ثبت می‌رسانند. اما در مورد این دست‌نوشته چنین نبود. این انجیل که در سال 1978 میلادی، به‌احتمال قوی در یک مقبرۀ متروکه و احتمالاً در غاری پیدا شد، بر خلاف انتظار بسیاری، در اواخر دهۀ 1970 یا اوایل دهۀ 1980 در بازار عتیقه‌جات به فروش گذاشته شد. این نسخه یکی از چهار نسخۀ خطی‌ای (نوعی از کتاب باستانی) است که به‌زبان قبطی (زبانی گرفته شده از مصر باستان) نوشته شده بود.
این دست‌نوشته طی قرون متمادی در آب و هوای خشک مصر باقی ماند. ولی پس از خارج کردن آن از مصر، در مدت کوتاهی شروع به آسیب‌دیدن کرد. در سال 1988این دست‌نوشته در اختیار چند محقق قرار گرفت، اما از آن‌جایی که قیمت آن سرسام‌آور بود، به فروش نرفت. در طی سال‌های متمادی، این دست‌نوشته به‌دلیل عدم نگهداری به سرعت آسیب دید. در سال 2000، عتیقه‌فروشی سوئیسی آن را خرید و عاقبت آن را در اختیار یک گروه بین‌المللی از محققان قرار داد. این گروه با همکاری و کمک مالی بنیاد آثار هنری باستان و انجمن نشنال جئوگرافیک، مسئولیت پیچیدۀ ترمیم و بازسازی این دست‌نوشته را بر عهده گرفتند.
محققانی که انجیل یهودا را بررسی کردند، اطلاعات تاریخی آن را موثق نمی‌دانند. حتی بارت ارمن (ملحد آمریکایی) چنین توضیح می‌دهد: «این نوشته، انجیلی نیست که به‌دست یهودا نگاشته شده باشد یا کتابی نیست که در آن آمده باشد که به‌دست یهودا نوشته شده است این نوشته، حتی انجیلی نیست که در آن زمان به‌دست شخصی که یهودا را به‌خوبی می‌شناخت، نوشته شده باشد... بنابراین، این کتاب، کتابی نیست که به ما در مورد اتفاقات دوران زندگی عیسی اطلاعاتی بیشتر دهد".
انجیل یهودا در حقیقت مهر تاییدی است بر هشدارهای رسولان. برای نمونه اگر پولس چنین هشدار داد:"می دانم وقتی بروم، معلمین دروغین مانند گرگان درنده به جان شما خواهند افتاد و به گله رحم نخواهند کرد. آن ها حقیقت را وارونه جلوه خواهند داد تا مردم را به دنبال خود بکشند" (اعمال رسولان فصل بیستم آیات بیست و هشتم و بیست و نهم). 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۹, سه‌شنبه


افزایش لطف خدا

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

خدا می خواهد نه فقط در مسائل مهم و اساسی، بلکه در هر مرحله از زندگی به شما کمک کند. وقتی در زندگی خواهان لطف الهی باشید، شروع به دیدن نیکویی خدا در زندگی روزمره خواهید بود. مثلا در سوپرمارکت، محل کار، در خانه... نیکویی و رحمت خدا را خواهید دید. به عنوان مثال، در ترافیک گیر کرده اید و می خواهید به خط عبور دیگر در حرکت است، وارد شوید. اما نمی توانید. ناگهان بدون هیچ دلیلی، یکی آهسته می کند و با اشاره دست می فهماند که وارد شوید! این اتفاق را بی اهمیت تلقی نکنید. این لطف خداست.
یا در سوپرمارکت هستید و در صف طولانی پرداخت منتظرید. در ضمن عجله هم دارید. ناگهان یک صندوق دار دیگر با صدای بلند اعلان می کند:"این جا یک صندوق اضافی هست". این لطف خداست که به شما یاری می رساند.
هر روز صبح پیش از ترک منزل، چنین دعا کنید:"خدایا متشکرم که امور جهان در اختیار توست. سپاسگزارم که لطف و رحمت تو شامل حال من هم می شود. امروز را به دست های قدرتمند تو می سپارم". وقتی لطف و رحمت خدا را همراه خود دارید، درهایی برای شما گشوده خواهد شد که ممکن است برای دیگری گشوده نشود. بدانید صاحب امتیاز هستید. چیز خاصی درباره شما وجود دارد. شما لطف و رحمت خدا را با خود دارید. به عبارت دیگر، این ایمان و اعتماد شما به خداوند است که تفاوت ایجاد می کند.
گاهی یک تاخیر ممکن است شما را از تصادف نجات دهد یا همان تاخیر باعث شود که شما پیام نجات بخش انجیل را با شخصی در میان بگذارید. شاید همان تاخیر سبب شود که مسیر زندگی شما یا دیگری تغییر کند. شاید همان تاخیر به وقوع یک معجزه انجامد.
به باور داشتن لطف خدا در زندگی تان ادامه دهید. در زندگی همواره خواهان لطف الهی باشید. هر روز صبح برخیزید و به آن اذعان کنید. بگویید:"من لطف خدا را با خود دارم". منفعل ننشینید. سهم خود را ادا کنید تا خدا هم سهم خود را انجام دهد.
وقتی شما خواهان لطف الهی باشید، معجزات جزء لاینفک زندگی شما خواهند بود. معجزات به امر "طبیعی" مبدل خواهد شد. این لطف و رحمت نه فقط برای خودمان است، بلکه دیگران نیز از آن بهره مند خواهند شد. بنابراین، یاد بگیرید در هر مرحله از زندگی تان به لطف خدا اذعان کنید. می توانید آن را به هنگام رانندگی زمزمه کنید. به یاد داشته باشید: هر چه بیشتر خواهان لطف الهی باشید، بیشتر از لطف خدا بهره مند خواهید شد.
لطف خدا می تواند موجب شود تا مردم برای شما استثنا قائل شوند و قوانین خود را عوض کنند یا کار غیر معمولی انجام دهند، حتی اگر تا آن زمان انجام نگرفته باشد.
لطف خدا سبب می شود که مردم برای کمک به شما خود را به زحمت بیندازند. شما فرزند خدا هستید، بنابراین خدا می خواهد بهترین کار را برای شما انجام دهد. این خداست که به شما امتیاز خاص می دهد. خدا می خواهد در زندگی شما کارهای برجسته انجام دهد. هرگز از خدا مایوس نشوید. کلام خدا می فرماید:"مانند کسی که آماده هر اتفاقی است، منتظر بازگشت عیسی مسیح باشید، زیرا در آن روز لطف و فیض عظیمی نصیب شما خواهد شد" (اول پطرس فصل اول آیه سیزدهم). وقتی واقعا درک می کنید که این لطف در دسترس شماست، زندگی شما توام با ایمان و اطمینان می شود. بنابراین، جسور خواهید شد و چیزهایی را از خدا درخواست خواهید کرد، که به طور معمول نمی خواستید. وقتی به عمق وجودتان بنگرید، می بینید که در این زندگی صاحب امتیاز هستید. شما یک برتری دارید: شما لطف خدا را با خود دارید.

در کتاب مقدس داستانی درباره فرمانده رومی به نام کرنیلیوس هست. کتاب مقدس می گوید:"کرنیلیوس شخصی خداپرست و پرهیزکار بود و خانواده ای خدا ترس داشت. او همیشه با سخاوت به فقرای یهودی کمک می کرد و به درگاه خدا دعا می نمود" (اعمال رسولان فصل دهم آیه دوم). کرنیلیوس مسیحی نبود، اما به دین یهود گرویده بود. او مردی پرهیزکار و سخاوتمند بود. یک روز، فرشته خداوند به او ظاهر شد و گفت:"دعاها و نیکوکاری های تو از نظر خدا دور نمانده است..." (اعمال رسولان فصل دهم آیه چهارم). ادامه داستان را بخوانید. کتاب مقدس کرنیلیوس و خانواده اش را به عنوان اولین خانواده غیر یهودی که مسیحی شده اند ثبت کرده است. چرا او برگزیده شد؟ چرا خدا او را به چنین افتخاری نایل کرد؟ فرشته به او گفت:"دعاها و نیکوکاری های تو از نظر خدا دور نمانده است". دلیل انتخاب کرنیلیوس خداپرستی و روحیه بخشنده او بود.
به همین ترتیب وقتی ما هم سخاوت و بخشش نشان می دهیم و به دیگران کمک می کنیم، نظر خدا جلب می شود. البته منظور این نیست که می شود معجزه را خرید. نمی گویم برای تامین نیازهای تان با خدا بده و بستان کنید. ابدا چنین نیست. خدا کمک ها و هدایای شما را می بیند. هر بار به کسی کمک می کنید، می بیند و مثل کرنیلیوس عطای شما، خدا را خشنود می سازد و لطفش را در زندگی تان جاری خواهد کرد.
در زمان نیاز، پشت دعای خود عملی را قرار دهید. مثلا اگر می خواهید در شغل خود ارتقاء پیدا کنید، مهارت های فنی خود را افزایش دهید. این یعنی کاشتن دانه. کاری بیش از دعا بکنید. اگر چیزی نکارید، درو هم نخواهید کرد. به همین سادگی. ولی اگر هر کاری که خدا می گوید با قدرت روح القدس (خداوند) انجام دهید، خدا حرمت قانون کاشت و برداشت را نگه می دارد. ممکن است چیز زیادی برای دادن نداشته باشید، اما اگر از همین جایی که هستید شروع کنید، خدا شما را از برکاتش برخوردار خواهد کرد.
صبر نکنید که بیشتر داشته باشید. باید درک کنید خدا به پول، زمان یا توانایی شما نیازی ندارد. وقتی خدا از ما می خواهد که بدهیم، برای این نیست که سعی دارد چیزی از چنگ ما بیرون بیاورد. به خاطر این است که او سعی دارد ما را وادار کند که دانه ای بکاریم تا بتوانیم محصولی درو کنیم. شما دانه ای می کارید و آنگاه خدا از برکت بیشتری بهرمندتان می کند.
اگر می خواهید در امور مالی موفق باشید، خدا را مقدم قرار دهید. اگر می خواهید در کسب و کارتان توفیق حاصل کنید، خدا را مقدم قرار دهید. وقتی حرمت خدا را نگه دارید، او هم حرمت شما را نگه می دارد.
وقتی خدا به سراغ محصول شما می رود، آیا آن جا چیزی هست؟ آیا دانه ای از محبت کاشته اید؟ آیا برای عطا کردن زندگی کرده اید یا دریافت کردن؟ مهم نیست چقدر کار نیکو انجام می دهیم. اعمال سرشار از محبت خالص، توجه خدا را جلب می کند. بنابراین، یاد بگیرید در زمین ایمان بکارید. به یاد داشته باشید: هر زمان عطا کنید، راه را برای خدا باز کرده اید تا اکنون و در آینده نیازهای شما را برآورده کند. وقتی نسبت به دیگران سخاوتمند باشید، خدا همیشه با شما سخاوتمند خواهد بود. 

آیا باستان شناسی وجود بلعام و الاغ سخنگوی او را تایید کرده است؟

دفاعیات مسیحی
مترجم: مهران پورپشنگ
تا اواسط قرن بیستم، بسیاری از منتقدان کتاب مقدس می پنداشتند که ماجرای بلعام و الاغ سخنگوی او، صرفا یک داستان غیر واقعی است. هیچ گونه سند و مدرک تاریخی از بلعام وجود نداشت. اما کشف نسخه ای در سال 1967، سبب فروپاشی نگرش مخالفان گردید. این نسخه که در منطقه "دیر اعلا" در اردن یافت شد، متعلق به هشتصد قبل از میلاد می باشد. متن کم رنگ است و در پنجاه جمله با جوهر قرمز و سیاه نوشته شده است. در این متن می خوانیم:
"توجه: نقل قول از کتاب بلعام پسر بعور. او پیامبر خدایان بود ( جملات دوم تا چهارم عینا مانند کتاب اعداد فصل بیست و دوم آیه پنجم است)".
وقتی بالاق، پادشاه موآب فهمید که تعداد قوم اسرائیل چقدر زیاد است و اموری ها را شکست دادند و آن ها را از سرزمین خود بیرون راندند، خود و ملتش به وحشت افتادند. او افرادی را نزد بلعام که در کنار رود فرات زندگی می کرد، فرستاد تا قوم اسرائیل را با سحر و جادو لعنت کند (اعداد فصل بیست و دوم).
ساختمانی که این نسخه در آن پیدا شد، در اثر زلزله بزرگی در دوران عزیا، پادشاه اسرائیل (اشعیاء فصل ششم آیه اول)، ویران شده بود. این نسخه، قدیمی تر از دوران زلزله می باشد و متن آن کم رنگ و فرسوده است. کارشناسان معتقدند که نسخه مذکور، احتمالا بخشی از یک متن طولانی بوده است.
محتوای متن نشان می دهد که اهالی "دیر اعلا" برای بلعام بسیار احترام قائل بوده اند. از سوی دیگر، محل کشف این نسخه کم تر از 30 مایل با دشت های موآب فاصله داشت (اعداد فصل های بیست دوم تا بیست و چهارم). محتوای نسخه، حضور بلعام را در مکان هایی که در کتاب اعداد ذکر شده، تایید می کند. این نسخه هم اکنون در موزه شهر امان در کشور اردن نگه داری می شود.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۸, دوشنبه

آیا خدای عهد عتیق با خدای عهد جدید تفاوت دارد؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

وقتی عهد عتیق و هم عهد جدید را با دقت بخوانیم، مشخص می شود که خدا در این دو عهد با هم متفاوت نیست و خشم و محبت او در هردو دیده می شود. در ابتدای کتاب پیدایش می بینیم که خدا دنیا را خلق می کند و مانند استادی مهربان به خلقت خود نگاه می کند. خدا از تمام چیزهایی که آفرید، خشنود شد، چون از هر لحاظ عالی بود. خدا آدم و حوا را وحشی و خشن خلق نکرد و آن ها را در محیط ناامن قرار نداد. آن ها در باغ بزرگ و زیبا که دارای معادن و درختان میوه زندگی می کردند. هوا بسیار پاک و لطیف بود. خدا نمی خواست انسان بدون هدف زندگی کند. او به انسان آموخت که چگونه بر روی زمین کار کند. انسان با خدا دوست و صمیمی بود.
در سراسر عهد عتیق، خدا را دلسوز و وفادار می بینیم. در عهد جدید، این محبت کامل تر ارائه شده است. در عهد عتیق، خدا مانند پدر با قوم اسرائیل رفتار نمود. وقتی یهودیان مرتکب گناه می شدند و به پرستش بت ها می پرداختند، خدا آن ها را تنبیه می کرد. زمانی که بت پرستی را ترک می کردند، او آن ها را نجات می داد. این همان رفتاری است که خدا با مسیحیان دارد. مثلا در عبرانیان فصل دوازدهم آیه ششم می خوانیم:"اگر خدا تو را تنبیه می کند، به این علت است که دوستت دارد، زیرا فرزند او هستی".
در عهد عتیق و عهد جدید، خشم و داوری خدا را می بینیم. رومیان فصل اول آیه هجدهم می گوید:"خدا خشم و غضب خود را بر تمام اشخاص گناهکار و نادرست که از حقیقت گریزانند، نازل می کند".
یهودیان وقتی از پیلاطس درخواست اعدام مسیح را کردند، گفتند:"خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد!" (متی فصل بیست و هفتم آیه بیست و پنجم)
مسیح به واقعه هفتاد میلادی اشاره کرد (لوقا فصل بیت و یکم). زمانی که تیطس، سردار رومی، اورشلیم را ویران کرد و بسیاری از یهودیان را کشت. هیتلر نیز میلیون ها یهودی را به قتل رساند. امروزه، همسایگان اسرائیل دشمنان قسم خورده هستند و روحیه ضد یهودی در سراسر جهان مشاهده می شود.
در دوران تاسیس کلیسا، خداوند حنانیا و سفیره را به علت فریب و دروغگویی مجازات کرد و زن و شوهر مردند (اعمال رسولان فصل پنجم).
پولس که زمانی مخالف سرسخت مسیحیت بود، در تعقیب مسیحیان رهسپار دمشق شد. در راه با مسیح مواجه شد. پولس از روی اسب به زمین افتاد و به مدت چند روز نابینا شد (اعمال رسولان فصل نهم). او با حقیقت انجیل روبرو گردید و متحول شد.
در همان سال های اول فعالیت کلیسا، فرشته خداوند هیرودیس پادشاه را که به کلیسا جفا می رساند، کشت (اعمال رسولان فصل دوازدهم آیه بیست و سوم).
در اعمال رسولان فصل سیزدهم، جادوگری که مانع بشارت پولس و برنابا شد، به طور موقت کور شد.
در طی تاریخ کلیسا، مسیحیان ریاکار و دشمنان مسیحیت با مجازات الهی مواجه شدند. داوری خدا جنبه بین الملی نیز دارد: امپراطوری روم که زمانی مسیحیان را دستگیر و اعدام می کرد، امروزه وجود ندارد. در دوران قبل از اسلام، رهبران مذهبی زرتشتی، عزم خود را جزم کردند تا مسیحیت را از امپراطوری پارس محو سازد. امروزه در سراسر جهان، زرتشتیان اقلیت مذهبی هستند و از آن قدرت و نفوذ دوران باستان بی بهره اند.
هیتلر خودکشی کرد و استالین توسط همکارانش کشته شد. حکومت هایی مانند کوبا و کره شمالی که مسیحیان را تحت آزار و شکنجه قرار می دهند، دستخوش بحران های سیاسی و اقتصادی هستند. مردم این دو کشور در فقر و فلاکت به سر می برند. هیچکس تمایلی ندارد تا به این دو سرزمین مهاجرت کند.
خدا حاکم است. او از هر قدرتی در جهان برتر است. خدا با هیچ رهبر، حکومت یا مذهبی قابل مقایسه نیست. او تاریخ را تحت کنترل دارد تا ایمانداران واقعی را در رابطه ای پر محبت با خودش پیوند دهد.شرارت و بی عدالتی برای همیشه حاکم نخواهد شد. داوری خدا به همه این چیزها خاتمه خواهد داد.
وقتی تاریخ و کتاب مقدس را مطالعه می کنیم، به وضوح می بینیم که خدای عهد عتیق و عهد جدید یکی است. در تمام کتاب مقدس می بینیم که خدا با محبت و فیضش مردم را به برقراری رابطه ای مخصوص با خود فرا می خواند، نه به خاطر اینکه آنها لیاقت این رابطه را دارند، بلکه چون او خدایی پر از فیض و رحمت است.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

اعتصاب غذای « زندانی مسیحی » همچنان ادامه دارد

زندانی نوکیش مسیحی «.وحید حکانی» که بدلیل اعتراص به احکام صادره از سوی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برای خود و دیگر دوستان هم بند مسیحی اش  دست به اعتصاب غذا زده است با گذشت بیش از یکماه ، اعتصاب وی همچنان ادامه دارد.
به گزارش « محبت نیوز»، اعتصاب غذای زندانی نوکیش مسیحی « وحید حکانی » وارد سی و پنجمین روز خود شد.
منابع خبری گزارش دادند که این زندانی مسیحی با شروع اعتصاب غذا جهت تنبیه از سوی مسئولان زندان به سلول انفرادی منتقل شده بود. گرچه او بار دیگر از سلول انفرادی به بند عبرت بازگردانده شد، اما همچنان در اعتصاب غذا بسر می‌برد.
مسئولان زندان همچنین در ادامه به گفته آنان تنبیهات انظباتی خود وی را از دسترسی و استفاده از تلفن جهت تماس با خانواده منع کردند .
وحید حکانی همچنان ممنوع الملاقات و اجازه ملاقات هفتگی با خانواده اش را نیز ندارد.
نگرانی‌ها آنجاست که این زندانی مسیحی از نظر جسمانی وضعیت خوبی ندارد و به دلیل طولانی شدن اعتصاب غذا و سابقه بیماریهای گوارشی حال و روز وخیمی دارد . به گفته پزشک معالجش بیماری او مشکوک به سرطان معده است.
در روزهای اخیر این زندانی نوکیش مسیحی با وجود محدودیت‌ها به دلیل وخامت شرایط جسمی به بهداری زندان منتقل شد. از این رو ضعف جسمانی او  بیش از پیش نگران کننده شده است.
زندانی مسیحی وحید حکانی اعتصاب غدای خود را در اعتراض به حکم محکومیت خود و دوستانش آغاز کرد. وی از سوی دادگاه به اتهام ایمان به مسیحیت به همراه سه تن دیگر از ایمانداران به بیش از سه سال زندان محکوم شده است.
وحید حکانی پیش از این نیز به علت تشدید عارضه گوارشی و وخامت اوضاع جسمی در زندان عادل آباد، پس از پیگیری های انجام شده از سوی خانواده اش، موافقت شد که به شرط سپردن وثیقه به بیمارستان «فقیهی» شیراز منتقل شود و پس از آن نیز تحت عمل جراحی قرار گرفت.
وحید حکانی بهمراه همایون شکوهی ،مجتبی سیدعلاالدین حسین و محمدرضا پرتویی (كوروش) از جمله زندانیان مسیحی می‌باشند که در بند عبرت زندان عادل آباد شیراز دوران محکومیت شان را می گذرانند.
به طور مشخص فشار بر زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندانهای جمهوری اسلامی تا جایی است که اعتصاب غذا آخرین راه حل آنها برای نشان دادن اعتراضاتشان است.
سعیدعابدینی، کشیش ایرانی- آمریکایی که در اوین زندانی است در هفته اول اسفند ۱۳۹۲ از زندان رجایی شهر به بیمارستانی خصوصی منتقل شد. عابدینی که از مهر ماه سال ۱۳۹۱ به اتهام «تشکیل کلیساهای خانگی به قصد برهم زدن امنیت عمومی» به هشت سال زندان محکوم شده بود نیز تا آنجا در اعتصاب غذا به سر برد که با فشارهای دیپلماتیک و سازمانهای حقوق بشری به بیمارستانی خارج از زندان منتقل شد.

قائن چگونه هابیل را کشت؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

هشدار خداوند به قائن (پیدایش فصل 4 آیات 6-7)
"خداوند از قائن پرسید:"چرا خشمگین شده ای و سرت را به زیر افکنده ای؟ اگر درست عمل می کردی، آیا مقبول نمی شدی؟ اما چون چنین نکردی، گناه در کمین توست و می خواهد بر تو مسلط شود، ولی تو بر آن چیره شو!"

آنچه مسلم است خدا پاسخ سئوالاتش را می دانست، اما می خواست قائن به خود بیاید تا در برابر وسوسه خشم و خشنونت مقاومت نشان دهد. او قبل از مراسم پرستش و قربانی، قائن را برکت مادی داده بود. سئوال خداوند (اگر درست عمل می کردی، آیا مقبول نمی شدی؟) به تصمیم و اراده آزاد قائن اشاره می کند. اگر قائن تصمیم می گرفت، با یاری خدا بر گناه غلبه می کرد و به شخص مثبت متبدل می گردید. خدا بعد از رد قربانی قائن، به او فرصت داد تا اشتباهش را اصلاح کند و تلاشی مجدد به عمل آورد. به عبارت دیگر، خداوند می خواهد به قائن اطمینان دهد که عدم رضایت او از قربانی قائن و برتری هابیل، لزوما دائمی نخواهد بود. کاربرد کلمات "چرا" و "اگر" بیانگر توسل خداوند به عقل و منطق و توجه او به وضعیت انسان گناهکار است.

" چون چنین نکردی، گناه در کمین توست"
گناه به حیوان وحشی تشبیه شده که می خواهد به قائن حمله کند. گناه نه فقط در درون قائن حضور داشت، بلکه در مرحله رشد و گسترش بود. ارتکاب به گناه، با یک فکر ناپاک شروع می شود، و اگر این فکر را بسط دهیم به مرحله عمل می رسد. به عبارت دیگر، گناه مانند گلوله برفی است که به هنگام حرکت در سرازیری، هر لحظه بزرگ تر می شود. بهترین زمان برای متوقف کردن گلوله برفی، وقتی است که هنوز خیلی بزرگ نشده یا سرعت آن خیلی زیاد نشده است.
قائن در لبه جهنم قرار داشت و خداوند درباره عواقب ویرانگر قدرت گناه به قائن هشدار داد. قائن می توانست از ارتکاب گناه خودداری ورزد و برکت را بجوید و یا اجازه دهد تا گناه او را در کام خود فرو ببرد. گناه، قائن را بر علیه خدا و برادرش تحریک کرد.

"می خواهد بر تو مسلط شود، ولی تو بر آن چیره شو"
اگر اجازه دهیم که خدا در زندگی ما نظارت و کنترل نماید، قادر خواهیم بود بر قدرت گناه چیره شویم. بدون خدا، ما به برده گناه تبدیل می شویم. خدا، قائن را تشویق کرد تا خود را اصلاح کند. اما قائن زیر بار نرفت و فاجعه آفرید. او می توانست دیدگاهش در مورد تقدیم کردن قربانی به خدا اصلاح کند. تصمیم غلط قائن به وضوح یادآور این واقعیت است که چه بسا می دانیم راه درست و اشتباه کدام است، اما درست مثل قائن راه غلط را انتخاب می کنیم. بنابراین، به جای پیروی از قائن، طریق خدا را در پیش گیرید.
در برخی ترجمه ها چنین می خوانیم:"خدا به قائن گفت:"گناه در کمین است و اشتیاق تو دارد". همین واژه عبری "مشتاق" (اشتیاق) در فصل 3 آیه 16 به کار رفته:"مشتاق شوهرت خواهی بود" علت کاربرد این واژه، لعنت الهی است. این نوع "اشتیاق" نشان می دهد که تا چه اندازه می تواند خشن تر شود.

قائن، هابیل را به قتل می رساند (پیدایش فصل 4 آیه 8)
"روزی قائن از برادرش هابیل خواست که با او به صحرا برود. هنگامی که آن ها در صحرا بودند، ناگهان قائن به برادرش حمله کرد و او را کشت"
قائن به هشدار خدا توجه نکرد و نقشه قتل عمدی هابیل را به اجرا درآورد. قبل از این جنایت، هیچ انسانی کشته نشده بود. قائن با دیدن کشتن حیوانات برای اجرای مراسم قربانی، ایده قتل هابیل را در ذهن خود برنامه ریزی کرد و به شیوه مشابه قربانی حیوانات، برادرش را کشت.
این اولین قتل است، یعنی اولین باری است که زندگی انسانی با ریختن خونش از او گرفته می شود. اما از آن جا که خدا زندگی را به انسان بخشیده، فقط خداوند است که می تواند زندگی کسی را از او بگیرد.
اولین قربانی این جنایت، یک شهید بود (متی فصل 23 آیه 35). مرگ هابیل، لعنت محسوب نمی شد بلکه تاج حیات و پاداش عظیم نصیب او گردید (مکاشفه فصل 3 آیه 11). 

چرا خدا قوم اسرائیل را به خاطر غذای لذیذی که خودش برای آن ها فراهم کرده بود، مجازات کرد؟ (اعداد فصل یازدهم آیات سی و یکم تا سی و چهارم)

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

غریبانی که از مصر به همراه قوم اسرائیل آمده بودند، در آرزوی چیزهای خوب مصر اظهار دلتنگی می کردند و این خود بر نارضایتی قوم اسرائیل می افزود. آن ها ناله کنان می گفتند:"ای کاش کمی گوشت می خوردیم. چه ماهی های لذیذی در مصر می خوردیم. چه خیارها و خربزه هایی! چه تره و سیر و پیازی! ولی حالا چیزی برای خوردن نداریم جز این من!
من، به اندازه تخم گشنیز و به رنگ سفید مایل به زرد بود. قوم اسرائیل آن را از روی زمین جمع می کرده، می کوبیدند و به صورت آرد در می آوردند. سپس از آن آرد، نان می پختند. طعم آن مثل طعم نان های روغنی بود.
قوم اسرائیل فراموش کرده بودند که در مصر برده بودند و تازیانه های دردناک و کار سخت و سنگین، تاوان خوردن خربزه بود.
موسی درخواست دعای قوم اسرائیل را با خدا درمیان گذاشت و خدا پاسخ داد:"فردا گوشت به آن ها می دهم تا بخورند". خدا بادی وزانید و بلدرچین ها اطراف اردوگاه را از هر طرف به مسافت چند کیلومتر در ارتفاعی قریب یک متر از سطح زمین پر ساختند. قوم اسرائیل بلدرچین ها را گرفتند. هر شخص تعداد زیادی بلدرچین گرفت. اما وقتی شروع به خوردن کردند، عده زیادی از آنان مردند.
نگرش غیر یهودیان و سپس یهودیان در اولین آیات فصل یازدهم کتاب اعداد، خدا را بسیار رنجاند (چه ماهی های لذیذی در مصر می خوردیم...). از قرار معلوم آن ها در مصر و اکنون در بیابان درس شان را یاد نگرفتند. آن ها فراموش کرده بودند که خدا توسط چه معجزاتی آنان را از مصر خارج کرد و اکثر نیروهای نظامی مصر را در دریا غرق نمود.
گاهی اوقات ما باید درسی را ده ها مرتبه تکرار کنیم تا آن را کاملا بیاموزیم. مشکلات کماکان تکرار می شوند و ما با غرولند می گوییم:"دیگه بسه! من این درس را یاد گرفتم!" ولی خدا بهتر می داند. داستان قوم اسرائیل مثال خوبی است از این که ما چقدر زود درس هایی را که خدا به ما می آموزد، فراموش می کنیم و دوباره به رفتارها و عادت های گذشته مان برمی گردیم. برای یادگیری، نیازمند تکرار هستیم.
بنابراین، خدا قوم را به خاطر خوردن بلدرچین تنبیه نکرد، بلکه به خاطر ناسپاسی، نگرش غلط و حرص و آز (آیات چهارم تا ششم) مجازات نمود. 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

چرا فرعون زن شصت و پنج ساله ابراهیم را به همسری برگزید؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده: مهران پورپشنگ

ابراهیم قبل از ایمان آوردنش به خدای حقیقی، با ساره ازدواج کرده بود. ازدواج با ناخواهری در روزگار باستان و در میان سومریان امر عادی بود. باید در نظر داشت ابراهیم مطابق فرهنگ آن دوران ازدواج کرد. کتاب مقدس فقط آن را گزارش نموده است.
وقتی ابراهیم به کنعان رسید، قحطی شد. در دوران خشکسالی، ابراهیم راهی مصر شد. محصولات غذایی و چراگاه های مصر به دلیل وجود رود نیل، هم چنان برقرار بودند. ایمان باید در بوته آزمایش گذاشته شود. همان طور که زن و شوهر در شرایط مختلف بایستی وفاداری شان را به یکدیگر نشان دهند. دوران باستان، که با زمان حاضر کاملا دنیای متفاوتی بود، اگر کسی زن زیبایی داشت، او را می کشتند و زن او را تصاحب می کردند. ابراهیم به عنوان غریبه وارد کشور خارجی شده بود. او ترسید. و همین ترس ایمانش را ضعیف کرد. در عهد جدید می خوانیم که ابراهیم مردی بود درست مثل ما (یعقوب فصل پنجم آیه هفدهم). ابراهیم از سارا خواست که بگوید خواهر وی است. هر چند که این امر صحت داشت و سارا خواهر ناتنی او بود. در واقع، قحطی برای امتحان ابراهیم بود. وقتی تصمیم می گیریم از خدا اطاعت کنیم، مشکلات فرا می رسند تا میزان وفاداری ما را به خدا نشان دهند. خدا اگر عده ای را کاملا پاک و مقدس می آفرید، مردم از خدا می پرسیدند که چرا این افراد صد در صد پاک و مقدس هستند، اما من باید با کوشش و تحمل رنج و درد، زندگی پاکی داشته باشم؟ بنابراین، پیامبران هم انسان بودند و نه انسان های مافوق طبیعی. کتاب مقدس تاریخ قوم اسرائیل است و پیامبران هم انسان های یهودی بودند. در کتاب مقدس، نقاط ضعف پیامبران حذف و مخفی نشده، بلکه با صراحت بیان شده تا آن ها به بت تبدیل نشوند. وقتی شخص دچار ضعف است، یعنی این شخص باید به خدا اعتماد کند و نه به توانایی شخصی خود. از دیدگاه خدا، انسان باید وفاداری خود را ثابت کند.
سارا بسیار زیبا بود و در آن هنگام 65 سال سن داشت. در آن دوران، طبق گزارش کتیبه ها و الواح سومریان و خاور نزدیک، مردم عمر بیشتری داشتند. مثلا یکی از کتیبه های سومری، عمر طولانی پادشاهان سومری را ذکر کرده است. طولانی بودن عمر مردم آن روزگار به ضخامت جو و اتمسفر زمین مربوط می شد. طبق تحقیقات علمی در چند هزار سال قبل، اتمسفر زمین بسیار ضخیم بود و مانع از تابش اشعه ماورای بنفش به سطح زمین می گردید. به تدریج با نازک شدن لایه اوزون، اشعه ماورای بنفش به آسانی از جو زمین می گذرد و سلول ها را سریع تر پیر کرده و از کار می اندازد. بدین سان هنگامی که مصری ها سارا را از ابراهیم جدا کردند، او زن میانسال بود. متن کتاب مقدس را نبایستی تحت الفظی و غیر علمی مطالعه نمود. برای روزگار ما باورش مشکل است، اما تحقیقات علمی و هم چنین کشفیات باستان شناسی عمر طولانی انسان ها را در روزگار بسیار کهن تایید کرده اند.
خدا برای ابراهیم و ساره نقشه ای داشت. دخالت خدا، ازدواج آن دو را محفوظ نگه داشت. نازل شدن بیماری ها بر فرعون و خانواده اش، مانع گردید که فرعون با زن ابراهیم نزدیکی کند. طبق سنت باستان، وقتی دختر و یا زنی وارد حرمسرای پادشاه می شد، بایستی چند روز خود را از نظر ظاهری آماده کند (حمام و آرایش) و هم چنین آداب و معاشرت و طرز برخورد با پادشاه را فرا بگیرد. آن طور که از متن کتاب پیدایش مشخص است، همان روز جدایی ساره از ابراهیم، فرعون با ساره رابطه جنسی برقرار نکرد، به علت قوانین سلطنتی آن روزگار.

ادعای مخالفان: مسیحیت ماهیت شیطانی دارد!

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

هنگامی که ایمانداران مسیحی از معجزات و کارهای برجسته خداوند در زندگی خویش سخن می گویند، مخالفان مسیحیت این رویدادهای شگفت انگیز را به عملکرد شیطان نسبت می دهند. اما قرائن و شواهد ادعای مخالفان را تایید نمی کند:
یک. اگر شیطان رهبر مسیحیان بود، ایمانداران مسیحی اکنون جنایتکار، تروریست، جنگجو، مستبد، معتاد، زناکار، خرافی... بودند. پولس رسول در نامه خود به غلاطیان چنین نوشت:"هنگامی که از امیال و خواسته های نادرست خود پیروی می کنید، این گناهان وارد زندگی شما می شوند: زنا و انحرافات جنسی، بی عفتی، بت پرستی، جادوگری، احضار روح، دشمنی و دو به هم زنی، کینه توزی، خشم، خود خواهی و نفع طلبی، شکایت و بهانه جویی، باند بازی، حسادت، قتل، مستی، عیاشی و چیزهایی از این قبیل" (غلاطیان فصل پنجم آیات نوزدهم تا بیست و یکم). درخت را از میوه اش می شناسند.
دو. شیطان پرستان همواره مسیح و مسیحیت را دشمن خود قلمداد می کنند. چگونه ممکن است که شیطان و پیروانش به نفع مسیحیت اقدام کنند؟
سه. در قرن اول میلادی هیچ گونه مدرک و گزارشی مبنی بر نبرد مسلحانه مسیحیان جهت توسعه و گسترش مسیحیت وجود ندارد.
چهار. بعد از نافرمانی آدم و حوا از خدا، تکبر، کینه، حسادت، خشم، نفرت و بالاخره ارتکاب به قتل در قائن (فرزند آدم و حوا) شکل گرفت. گناه عواقب و پیامد وحشتناک دارد.
پنج. مسیحیان که در گذشته افراد گناهکار و منفی بوده اند، اکنون به اشخاص مثبت و مفید تبدیل شده اند و عاشق خداوند هستند. آیا باور می کنید که شیطان مردم را به خدا علاقمند کند؟
شش. کتاب مقدس تعلیم می دهد که شیطان به ایمانداران مسیحی تهمت می زند و تمام کوشش خود را به کار می بندد تا آن ها را از پیروی خدا منصرف کند.
هفت. اگر فیلم های مستند مراسم شیطان پرستی را تماشا کنید، حضور وحشتناک روح ضد خدا را کاملا احساس می کنید، به طوری که تا چند روز بعد از تماشای آن فیلم مستند، احساس بدی شما را آزار می دهد. بنابراین، چگونه این روح می تواند دشمن را ببخشد و در مردم تغییر و تحول مثبت و مفید ایجاد کند؟
هشت. آیا عقاید خرافی و دروغ، قادر به معجزه و تغییر و تحول مثبت می باشد؟
نه. علت دیگر این اتهام، عدم شناخت مخالفان از شیطان است. آن ها تصور می کنند که قدرت شیطان و خدا برابر است و یا خدا کنترل ناقصی بر امور دنیا دارد و لذا شیطان با اقتدار و اختیار تام عمل می کند. اما از کتاب مقدس نه فقط می آموزیم که شیطان زنده و سرحال است، بلکه هم چنین به این واقعیت پی می بریم که او تحت کنترل خداوند است. برای مثال، شیطان قبل از آن که به ایوب لطمه ای بزند، از خدا کسب اجازه کرد. بنابراین، این سئوال مطرح می شود که آیا خدا اجازه می دهد شیطان دست به معجزه بزند؟
ده. شیطان توسط قدرت خدادادی، قادر به معجزه نیز می باشد. اما در کتاب مقدس به معدود معجزات شیطان برمی خوریم. اوج معجزات شیطانی در زمان حکومت دجال تحقق می یابند. ازاینرو، درمی یابیم که معجزات شیطان در موارد اندک و آن هم به منظور اجرای هدف خاص می باشد. اگر خدا اجازه می داد تا هر روز به تعداد بی شمار شیطان معجزاتی را انجام دهد، امروزه تعداد خدا باوران بسیار اندک بود. خداوند نه فقط امور جهان را در اختیار دارد، بلکه مانع از کارهای خطرناک و شگفت انگیز شیطان هم می شود. با این توصیف، مخالفان مسیحیت ادعای متفاوتی دارند. باید از آن ها پرسید که آیا از نزدیک معجزات شیطان را دیده اند و یا به روایات مشکوک و غیر تاریخی اعتقاد دارند.
یازده. ذات شیطان اخلاق گرا نیست، و در نتیجه نمی تواند شخص منفی را به فرد مثبت و مفید تبدیل کند. در شیطان هیچ گونه نیکویی ساکن نیست. همه می دانند که دروغ و فریب قادر به تغییر و تحول عمیق روحانی نمی باشد. چگونه ایماندار مسیحی می تواند با قدرت شیطان، دشمن خود را ببخشد و آرامش و صبر الهی را در زندگی خود مشاهده کند؟ کسی که از شیطان پیروی می کند، وضع او بد و بدتر خواهد شد. درخت را از میوه هایش می شناسند. تعالیم الهی و اخلاقی مسیح با ذات شیطان کاملا متضاد است. اگر تعالیم مسیحیت از جانب شیطان است، چگونه در قرن اول میلادی و طبق تایید شواهد تاریخی، بدون جنگ و خونریزی مسیحیت در اروپا و خاورنزدیک گسترش یافت؟
دوازده. این اتهام مخالفان ناشی از جهل و نادانی درباره کتاب مقدس، و هم چنین غرور و تعصب نسبت به فلسفه و اصول اعتقادت شان است. مسیحیت محدود به اصول اعتقادات نیست، بلکه ایمانداران مسیحی از تجربه غنی روحانی برخوردارند. از طرفی، مسیحیان با خدا دوست و صمیمی هستند و روح خداوند در آن ها عمل می کند. دعاها به نام عیسی خداوند مستجاب می شود... بنابراین، چرا شک و تردید؟ اگر مسیح خداوند است اتفاق مثبت رخ می دهد و اگر نیست، اتفاقی رخ نمی دهد. به یاد داشته باشید: خدا هرگز اجازه نمی دهد که هر روز به نام خدای غیر واقعی، معجزات متعدد به ظهور برسد. مسیح فرمود:"اگر کسی به راستی بخواهد مطابق خواست خدا زندگی کند، پی خواهد برد که آنچه من می گویم، از خداست" (یوحنا فصل هفتم آیه هفدهم). 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۵, جمعه


آیا روایت های متی و مرقس با روایت لوقا مبنی بر توبه یکی از دزدان بر صلیب، متضاد است؟

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

طبق روایت اناجیل متی، مرقس و لوقا، دو دزد را در دو طرف صلیب مسیح، مصلوب کردند. متی و مرقس گزارش داده اند که دو دزد به مسیح دشنام می دادند، در حالی که لوقا به توبه یکی از دزدها اشاره می کند. آیا روایات اناجیل متناقض نیست؟
برای بررسی این سئوال، به نکات زیر توجه کنید:
یک. عیسی انجیلی ننوشت. انجیل ها را دیگران نوشتند. این واقعیت که انجیل ها را عیسی ننوشت، حائز کمال اهمیت است. اگر او چیزی نوشته بود، به احتمال زیاد اثری به وجود می آمد که کم تر شبیه به انجیل ها و بیشتر شبیه کتاب های نبوتی عهد عتیق بود، نظیر کتاب های اشعیاء و ارمیاء. بنابراین، انجیل ها کتاب هایی نیستند که به دست عیسی نوشته شده باشند، بلکه درباره او نوشته شده اند که در عین حال، شامل مجموعه گسترده ای از تعالیم او نیز می گردند.
دو. مخالفان کتاب مقدس این ادعا را مطرح کرده اند که متن چهار انجیل دارای تناقضات فراوان است. در پاسخ باید گفت که منظور ایشان از تناقض چیست؟ آیا یک انجیل می گوید مسیح مصلوب شد و انجیل دیگر انکار و تکذیب می کند. آیا یک انجیل می گوید که مسیح از بعد از مرگ زنده شد و انجیل دیگر این نکته را رد می کند. آیا یک انجیل می گوید مسیح در اورشلیم مصلوب شد و انجیل دیگر شهر دیگری را برای مصلوب شدن مسیح معرفی می کند؟ آیا در یک انجیل می خوانیم که مسیح فرمان محبت را صادر می کند اما در انجیل دیگر دستور می دهد با شورش و جنگ مسلحانه، قلمرو مسیحیت را گسترش دهید؟
در واقع خود منتقدان هم به سئوالات مذکور، پاسخ منفی می دهند. حتی منتقدین با این دلیل که تناقض در تعالیم، جغرافیا و زمان وقایع و نوع واقعه وجود ندارد، کاملا موافق هستند. تنها اشاره آن ها به برخی از روایت هایی است که مثلا در یک انجیل ذکر شده که دو نفر هم زمان شفا یافتند، در حالی که در انجیل دیگر می خوانیم در آن واقعه یک نفر شفا یافت. باید در نظر داشت که اناجیل در همان روز واقعه نوشته نشدند، بلکه بیست یا سی سال بعد از صعود مسیح نگارش اناجیل انجام شد. بنابراین، حافظه یک نویسنده دو نفر را به خاطر داشته و نویسنده دیگر فقط یک نفر را به یاد می آورده است. اما در همان واقعه، تضاد جغرافیایی و تعلیمی وجود ندارد. آنچه مسلم است مخالفان کتاب مقدس با طرح چنین سئوالاتی، در واقع چشمان خود را بر حقیقت نجاتبخش پیام خدا می بندند.

سه. خدا به جای کنار گذاشتن شخصیت نویسندگان کتاب مقدس، به آن ها تعلیم می داد، آن ها را از تجربیات روحانی عبور می داد تا ایمان آن ها را بنا کند. خدا به آن ها بصیرت و شناخت مافوق طبیعی عطا می کرد. به عبارت دیگر، خدا از آن ها به عنوان ماشین صرف استفاده نمی کرد. سهم و نقش آن ها تنها انتقال کلامی که خدا در ذهن آن ها می گذاشت و یا به آن ها می گفت، نبود. البته در اغلب مواقع آن ها کلمات را واقعا آن طور که از خدا می شنیدند، ثبت می کردند. اما در ضمن این موضوع روشن است که خدا از گنجینه لغات، سبک و تجربیات خود نویسندگان در انتقال و بیان واقعیات مورد استفاده قرار می داد. تناقض در تعلیم، مکان وقوع و تعلیم وجود ندارد. یک نویسنده صرفا به گزارش اتفاق بسنده کرده و دیگری جزئیات را افزوده. اگر جزئیات بر خلاف آن واقعه، تعلیم و مکان جغرافیایی بود، آن را تناقض می نامیدیم. مثلا اگر می خواندیم که "مسیح از قایق پیاده شد و قدم به ساحل اورشلیم گذاشت، جایی که محل تولد او بود" فورا درمی یافتیم که اشتباهات جغرافیایی در متن وجود دارد. بدون تردید، شاگردان مسیح و یهودیان نیز در همان قرن اول میلادی از این آیه انتقاد می کردند و انجیل مشکوک و جعلی معرفی می گردید. مرقس به تولد مسیح اشاره نکرده، در حالی که متی تولد مسیح تشریح کرده است. لوقا جزئیات بیشتری را در مورد تولد مسیح ارائه داده. اگر چهار انجیل وقایع و تعالیم مربوط به زندگی مسیح دقیقا تکرار و کپی می کردند، چه نیازی به سه انجیل دیگر بود؟

چهار. متی، مرقس و لوقا در محل اعدام مسیح حضور نداشتند، بلکه گزارش ها را از طریق یوحنا، مریم (مادر عیسی) و احتمالا جمعی از زنانی که از پیروان مسیح بودند و در تپه جلجتا شاهد عینی بوده اند، به دست آورده اند. این شاهدان بیست یا سی سال بعد از مصلوب شدن مسیح، آنچه را به یاد می آوردند به لوقا و متی گفته اند. مرقس با کمک پطرس و احتمالا برخی از شاهدان عینی، انجیل را نوشت. پطرس هم آنچه را به یاد داشت به مرقس منتقل کرد.

پنج.اگر دروغ یا تحریف واقعیت توسط یکی از اناجیل ارائه می شد، بدون تردید شاهدان عینی که تا آن زمان هم چنان در قید حیات بوده اند، به شدت اعتراض می کردند و مطالعه آن انجیل ممنوع می گردید. همه شاگردان مسیح با شکنجه روبرو شدند و همگی جز یوحنای رسول، در راه تعالیم و اعتقادات خود به شهادت رسیدند. افراد به خاطر آنچه می دانند درست است جان فدا می کنند، حتی اگر آن عملا نادرست باشد، اما نه در راه چیزی که خودشان هم می دانند دروغ است.

شش. نکته دیگر این که اگر کتاب مقدس (عهد جدید و عهد عتیق) کلام خداست، بنابراین خداوند برای آن غیرت دارد و از آن دفاع می کند. خداوند، ضعیف، ناتوان، محدود و کوچک نیست که نتواند از کتابش حمایت کند. باید این سئوال را مطرح کرد که آیا خدا اجازه می دهد کتابش توسط انسان تحریف شود؟ نظریه تحریف، غیرت و قدرت مطلق خدا را زیر سئوال می برد و خداوند را در حمایت از کتابش ضعیف و ناتوان معرفی می کند. بعضی می گویند که وقتی خدا پیامبر جدیدی می فرستاده، کتاب های مقدس قبل از او منسوخ و باطل می شده اند و خدا دیگر توجهی به آن کتاب ها نداشته و اجازه داده که تحریف شوند. در پاسخ باید گفت که تاریخ نشان داده، هر پیامبر جدیدی که ظهور کرده، بدون استثنا رسالت خود را بر پایه کتاب های آسمانی قبلی استوار کرده است. یعنی نه فقط به آن ها استناد و اشاره کرده، بلکه آن ها را مورد تایید قرار داده و رسالت خود را دنباله رسالت آن انبیا دانسته است. پس اگر پس از ظهور یک پیامبر جدید، قرار باشد کتاب های قبلی تحریف و باطل شوند، چه کسی می تواند ادعای این پیامبر جدید را به محک آزمایش بزند و آن را با کتاب های قبلی مقایسه کند؟ اگر هر کتاب دینی با ظهور پیامبری جدید از میان رفته باشد، در مقابل وجود ده ها هزار نسخه خطی قدیمی از عهد عتیق و عهد جدید، چه باید گفت؟ نسخه هایی که ثابت می کنند این کتاب ها تحریف نشده اند. این نسخه ها ثابت کرده اند که خداوند از کلامش حمایت کرده است.

هفت. هر چهار انجیل تایید می کنند که دو نفر با مسیح مصلوب شده اند. اناجیل تاکید می کنند که آن دو نفر دزد بوده اند. طبق روایات اناجیل، آن دو به همراه مسیح در تپه جلجتا مصلوب گردیدند. بنابراین، از نقطه نظر جغرافیایی و زمان وقوع واقعه اعدام، تضادی مشاهده نمی شود.

هشت. طبق روایت های متی و مرقس، دو دزد به مسیح دشنام می دادند. علت نارضایتی آن دو چه بود؟ مخالفان مسیح به او می خندیدند و مسخره کنان می گفتند:"برای دیگران معجزات زیادی انجام داد، اگر واقعا مسیح و برگزیده خداست، خود را نجات دهد".
دو دزد نیز درباره معجزات مسیح آگاهی داشتند. آن ها انتظار داشتند تا مسیح توسط معجزه آن ها را از این وضعیت نجات دهد. اما بر خلاف تصورشان، مسیح هیچ کاری انجام نداد. بنابراین، به شدت سرخورده، نومید و عصبانی شدند و با مخالفان هم صدا شده، به مسیح دشنام دادند.

نه. لوقا گفتگوی کوتاه میان دو دزد و مسیح را به نقل از شاهدان عینی گزارش کرده است. این نقل قول بعد از بخشیدن دشمنان توسط مسیح انجام گرفته است. واکنش منطقی و صحیح مسیح در قبال دشمنان و زجر و شکنجه صلیب، یکی از دزدها را بعد از ساعت ها به خود آورد. به عبارت دیگر، آن دزد می توانست به دشنام دادن مسیح و سربازان و مقامات دینی و سیاسی ادامه دهد و یا واکنشی مشابه مسیح داشته باشد. او گزینه دوم را انتخاب کرد. عیسی حتی در رنج و درد نیز به این جنایتکار که تصمیم داشت به او ایمان بیاورد، ترحم نشان داد. نکته جالب این که نه فقط آن دزد، بلکه افسر رومی که مامور اجرای حکم بود، اعتراف کرد که مسیح حقیقتا بی گناه بود (لوقا فصل بیست و سوم آیه چهل و هفتم). بعدها پولس نیز که از دشمنان مسیح و مسیحیت بود، بعد از ملاقات با مسیح، متحول شد. ما نیز زمانی در جرگه مخالفان، ناباوران و شکاکان بودیم، پس از روبرو شدن با مسیح، دگرگون شدیم.

ده. روایت های اناجیل نه فقط متضاد نیستند، بلکه یکدیگر را تکمیل می کنند. مخالفان این سئوال را از خود بپرسند:"چرا بعد از هر حادثه ای، پلیس از شاهدان عینی سئوالاتی را می پرسد؟" پلیس با جمع آوری اطلاعات از شاهدان، جزئیات را تکمیل می کند تا بتواند علت وقوع حادثه را جویا شود. اگر یک شاهد صادقانه اطلاعات کم تر و شاهد دیگر نیز با صداقت، اطلاعات بیشتر در اختیار پلیس قرار داد، آیا داده های دو شاهد را باید تناقض نامید؟

یازده. هر دو دزد ساعت ها بر روی صلیب آویزان بودند. بنابراین، آن ها با مشاهده واکنش مسیح و سخنان او، وقت کافی داشتند تا در مورد توبه و بازگشت به خدا تصمیم بگیرند. یکی از دزدها به خود آمد و زندگی خود را قبل از مرگ به خدا سپرد. 

انجیل متی می گوید: فقط یک فرشته انجیل یوحنا ادعا می کند: دو فرشته کدام گزارش صحیح است؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
در انجیل متی فصل بیست و هشتم آیه پنجم اشاره شده که بعد از رستاخیز مسیح، در داخل قبر "فرشته" حضور داشت، در حالی که انجیل یوحنا می گوید که دو فرشته در آن جا بودند (یوحنا فصل بیستم آیه دوازدهم).
اگر متن انجیل متی را با دقت بخوانیم، متی نمی گوید که "فقط" یک فرشته حضور داشت. در واقع مخالفان مسیحیت واژه "فقط" را اضافه کرده اند و در ادعاهای خود برای گمراه کردن مخاطبان به کار می برند، در حالی که واژه "فقط" در متن انجیل متی وجود ندارد. بنابراین، مشکل مربوط به متن کتاب مقدس نیست، بلکه مخالفان یک واژه را اضافه کرده اند.
توجه متی احتمالا بر سخنان یک فرشته متمرکز بوده است، اما یوحنا بر تعداد فرشتگان تاکید می کند که توسط "مریم مجدلیه" مشاهده شد.
در انجیل متی، زنان به سخنان فرشته گوش می دهند، در حالی که یوحنا وارد جزئیات بیشتر شده و توضیح می دهد که بعد از ترک محل توسط زنان، مریم مجدلیه به سر قبر برگشت. او خم شد و داخل قبر را نگاه کرد. دو فرشته را دید که در جایی نشسته بودند که قبلا جسد عیسی گذاشته شده بود (انجیل یوحنا فصل بیستم ایات دهم تا سیزدهم).
در انجیل متی "فرشته نشسته بر سنگی" بود که از جلوی در غلطانیده بود و عملا ساعت قبل از حضور پطرس را نشان می دهد، در یوحنا دو فرشته را در ساعت متفاوتی بعد از حضور پطرس می بینیم و نه بر سنگ جلوی در قبر، بلکه در درون قبر، منطقی هست اگر متفاوت باشد.
نمایی از داخل قبری که جسد مسیح در آن گذاشته شده بود.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

اگر ایمان داشته باشید، خدا درهایش را به روی شما خواهد گشود

زندگی هدفمند
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

زن و شوهری می خواستند پسرشان را در یک مدرسه خصوصی خاص ثبت نام کنند. اما سال روز تولد او چهار روز پس از مهلت ثبت نام بود. طبق قانون آن مدرسه، لازم بود یک سال صبر کنند. زن و شوهر معتقد بودند که برای فرزندشان بهتر خواهد بود اگر مدرسه را با هم سن و سال های خود شروع کند. پس به مدرسه تلفن کردند تا ببینند که استثنایی قائل می شوند.
مسئول ثبت نام به آن ها گفت:"اصلا، ابدا! متاسفم. این خلاف مقررات است و ما هرگز استثنایی قائل نمی شویم. فرزند شما باید یک سال منتظر بماند". زن و شوهر آرام ماندند و واکنش منفی نشان ندادند. یقه مسئول ثبت نام را نچسبیدند و سعی نکردند اوضاع را پیچیده کنند. آن ها می دانستند که لطف خدا با آن ها است. پس مودبانه گفتند:"باشد. اما ما می خواهیم با رئیس شما صحبت کنیم".
مسئول ثبت نام، آن ها را به معاون مدیر مدرسه ارجاع داد. اما معاون هم همان پاسخ را داد:"نمی توانیم قوانین را زیرپا بگذاریم. شما باید یک سال صبر کنید". مرد گفت:"بسیار خب، اما ما می خواهیم با رئیس شما صحبت کنیم". عاقبت آن ها با مدیر مدرسه ملاقات کردند. اما او نیز همین پاسخ را داد:"قانون، قانون است. متاسفم. ما نمی توانیم آن را تغییر بدهیم. شما باید صبر کنید".
زن و مرد گفتند:"بسیار خب، اما ما می خواهیم با رئیس شما ملاقات کنیم". مدیر مدرسه گفت:"من به رئیس گزارش می دهم و جلسه ای برای شما ترتیب می دهم". این زوج با رئیس مدرسه ملاقات کردند و موقعیت را توضیح دادند. مرد هیچ نظری نداد. او نه گفت بله و نه گفت نه. فقط گوش داد. سپس گفت:"خبرتان می کنم". این زوج جلسه را ترک کردند، در حالی که به لطف خدا ایمان داشتند. آن ها انتظار داشتند خبر خوبی بشنوند. دو روز بعد از آن جلسه، مسئول ثبت نام مدرسه به زن و شوهر تلفن کرد. او چنین گفت:"در پلنزده سالی که من این جا کار می کنم، هرگز چنین کاری انجام ندادیم. ما حتی نمی دانیم که چرا الان داریم این کار را می کنیم، ولی تصمیم گرفته ایم که به فرزند شما اجازه دهیم که در مدرسه ثبت نام شود".
دوست عزیز، این لطف خداست. مسئولان مدرسه شاید ندانند که چرا این کار را می کنند، اما ما می دانیم. این به خاطر لطف خداست. مهم نیست اوضاع و احوال در زندگی شما چگونه به نظر می رسد و مردم چه می گویند. از دیدگاه مردم و کارشناسان، آنچه درصدد انجامش هستید، امکان پذیر نیست. اما اگر ثابت قدم باشید و نگرش ایمان به خدا را حفظ کنید و دائما لطف خدا را اقرار کنید، خواهید دید که خدا درهایش را به روی شما خواهد گشود و اوضاع و احوال به نفع شما تغییر خواهد کرد.
اگر بخواهیم که بیشتر لطف خدا را تجربه کنیم، باید در حالی که بیشتر "خواهان لطف الهی" هستیم، زندگی کنیم. خواهان لطف الهی بودن به سادگی به این معنا است که ما انتظار کمک خاص خداوند را داریم و ایمان داریم که خدا ی خواهد به ما کمک کند.
یک کارمند جوان از کشیش خواست که همراه او برای مصاحبه شغلی که به او شانسی برای پیشرفت چشمگیر در شغلش می داد، دعا کند. پیرمرد محترمی استعفا داده و در یک شرکت بزرگ جایی برای ارتقاء شغلی باز شده بود. تعداد بی شماری از مدیران فروش از سراسر دنیا برای مصاحبه آمده بودند. اغلب آن ها تجربیات بیشتر از کارمند جوان داشتند و بسیار با صلاحیت تر بودند. دست کم سابقه کارشان روی کاغذ بسیار بهتر از او به نظر می رسید.
بعد از دعا، کشیش به کارمند جوان گفت:"تو باید هر روز که از خواب بیدار می شوی، لطف الهی را در مورد خودت اقرار کنی. مهم نیست موقعیت چطور به نظر می آید. فقط اقرار کن که لطف خداوند با توست. تو لطف خدا را داری. در طول روز به خودت یادآوری کن و از خداوند به خاطر این لطف و فیض او سپاسگزار باش".
چند روز بعد کارمند با کشیش ملاقات کرد. جوان از فرط شادی می درخشید. او گفت:"وقتی مقابل هیات مدیره نشستم، آن ها به معنای واقعی سخت در فکر بودند. آن ها گفتند که ما نمی دانیم چرا داریم تو را استخدام می کنیم. تو آن قدرها با صلاحیت نیستی. آن قدرها هم با تجربه نیستی. بهترین سابقه هم نداری. اما چیزی در مورد تو وجود دارد که ما دوستش داریم. نمی دانیم آن چیست. اما چیزی در مورد تو وجود دارد که باعث می شود تو را بر دیگران ترجیح دهیم".
این همان لطف خداست. شما را تشویق می کنم که هر روز صبح، پیش از ترک خانه، چیزی مثل این بگویید:"خدایا متشکرم که لطفت شامل حال من می شود. لطف تو درهای فرصت را باز می کند. لطف تو سبب می شود که مردم بخواهند به من کمک کنند". سپس با اطمینان بیرون بروید و انتظار وقوع چیزهای خوب را داشته باشید. بدانید که شما صاحب امتیازی هستید. چیز خاصی درباره شما وجود دارد. شما لطف خدا را با خود دارید. 

چرا هدیه هابیل، مقبول خدا قرار گرفت، اما هدیه قائن پذیرفته نشد؟ (پیدایش فصل چهارم آیات یک تا پانزدهم)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

"هابیل به گله داری پرداخت و قائن به کشاورزی مشغول شد. پس از مدتی، قائن هدیه ای از حاصل زمین خود به حضور خدا آورد. هابیل نیز چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح کرد و بهترین قسمت گوشت آن ها را به خداوند تقدیم نمود. خداوند، هابیل و هدیه اش را پذیرفت، اما قائن و هدیه اش را قبول نکرد. پس قائن برآشفت و از شدت خشم سرش را به زیر افکند" (پیدایش فصل 4 آیات 2- 5)
"هابیل به گله داری پرداخت و قائن به کشاورزی مشغول شد"
کشاورزی و چوپانی از قدیمی ترین مشاغل روی زمین است. از این آیه درمی یابیم که آدم و نسل های بعدی او شکارچی نبودند و در غارها زندگی نمی کردند.
آدم و حوا فرزندان زیادی داشتند (پیدایش فصل 5 آیه 4). اما قائن و هابیل بزرگ تر از برداران و خواهران شان بودند. قائن و هابیل، دو برادر بودند و هر دو فرزندان آدم و حوا. دو برادر از لحاظ خونی به یکدیگر نزدیک، اما از لحاظ روحانی کاملا متضاد بودند. هر دو برای تمجید خدا، هدایایی را عرضه کردند. در کتاب پیدایش اشاره به این نمی شود که هدیه قائن کیفیت ناچیزی داشت. با این توصیف، خدا هابیل و هدیه او را پذیرفت، اما قائن و هدیه او را نپذیرفت، چرا که ارزش هدیه بستگی به رویه هدیه دهنده دارد:"خداوند از قربانی بدکاران نفرت دارد، اما از دعای درستکاران خشنود است" (امثال سلیمان فصل 15 آیه 8). خدا خواستار ایمان خالص است. در عهد عتیق، قربانی می بایست نشانه ظاهری ایمان باطنی انسان به خدا باشد. وقتی در قائن ایمان خالص و عمیق وجود نداشت، نشانه های ظاهری پوچ است. قائن در واقع به مراسم مذهبی بیشتر ایمان داشت تا به خود خدا.
در کتاب پیدایش، قائن به عنوان فرد بی دین و منکر وجود خدا معرفی نشده، بلکه به عنوان کسی که خدا را پرستش می کند. نکته همین جا است: فرزندان شیطان می توانند به لباس ایمانداران واقعی درآیند. آنان مثل قائن در مراسم عبادتی شرکت کرده و حتی هدایایی تقدیم می کنند. محک واقعی، محبت به دیگران است. این جا بود که قائن ناتوان بود و شکست خورد. قائن مانند شیطان قاتل و دروغگو بود (یوحنا فصل 8 آیه 44). او برادر خود را کشت و سپس به دروغ متوسل شد:"خداوند از قائن پرسید:"برادرت هابیل کجاست؟" قائن جواب داد:"از کجا بدانم؟ مگر من نگهبان برادرم هستم؟" (پیدایش فصل 4 آیه 9). اما بر خلاف شیطان، خدا محبت (اول یوحنا فصل 4 آیه 8) و راستی است (یوحنا فصل 14 آیه 6). بنابراین، کسانی که متعلق به خانواده خدا هستند، به محبت و راستی عمل می کنند. از کوزه همان برون تراود که در اوست.
نقشه خدا برای بشر، مشارکت توام با محبت به خالق و دیگران است. خدا ما را برای مصاحبت و دوستی آفریده است. طبیعی است که پس از آن که خدا ما را به خانوداه خود پذیرفت، اولین و مهم ترین تغییری که در ما ایجاد خواهد کرد، ترمیم روابط ما با او و مردم است. در حالی که در وجود کسی که به ملکوت شرارت تعلق دارد، اثری از محبت دیده نمی شود. رفتار و گفتار او توام با مکر و کبر و غرور است. او به جای آن که فرزندان خدا را دوست بدارد، از آن ها متنفر است.
تفاوت بین هدیه قائن و هدیه هابیل، ایمان بود (عبرانیان فصل 11 آیه 4) و ایمان بر اساس مکاشفه ای است که خدا داده است (رومیان فصل 10 آیه 17).
می توانیم فرض کنیم که خدا به آدم و حوا چگونگی آمدن به حضور او را به هنگام پرستش آموزش داده است و آن ها نیز آن را به فرزندان خود آموخته اند (پیدایش فصل 3 آیه 21). گذراندن قربانی از زمانی آغاز شد که آدم و حوا از خدا نااطاعتی کردند. اما خدا هنوز هم آدم و حوا را دوست داشت. او برای آن ها لباس مناسبی از پوست حیوانات فراهم کرد. این عمل خدا نشان می دهد که انسان نمی تواند با تلاش های شخصی از قلمرو گناه نجات یابد. حیواناتی که خدا برای پوشش انسان قربانی کرد، شروع سیستم قربانی بود. هم چنین اشاره به مسیح نیز بود که می بایست برای گناه انسان قربانی شود. به نظر می آید که خدا بلافاصله بعد از سقوط انسان، سیستم قربانی را به آن ها آموزش داده باشد و آدم و حوا نیز به فرزندان خود آموخته اند. اما قائن روش دیگری را جهت آمرزش گناه جایگزین سیستم قربانی کرد که مورد قبول خداوند نبود. او شکل پرستشی خاص خود را یعنی اولین مذهب من درآوردی را ابداع کرد. بنابراین، قائن کلام خدا را زیر پا گذاشت و تصمیم گرفت به روش خود خدا را پرستش کند و این نشانگر رابطه او با شیطان است، زیرا شیطان همیشه در پی این است که مردم را از اراده مکشوف خدا برگرداند. این گفته شیطان به حوا "آیا حقیقت دارد که خدا گفته است" (پیدایش فصل 3 آیه اول)، سرآغاز مشکلات والدین قائن و تمامی بشریت تا امروز بوده است.
برخی از کارشناسان کتاب مقدس حدس می زدند که قائن و هابیل هدیه خود را در مقابل فرشتگان (کروبیان) که از درخت حیات در باغ عدن محافظت می کردند، تقدیم خدا نمود، زیرا در دوران موسی، کروبیان به عنوان نگهبانان سمبلیک، مجسمه های طلایی آن ها روی تابوت عهد قرار داشت و نشانه ای بودند از ملاقات با خدا (خروج فصل 25 آیات 18-22). البته این توضیح فقط حدس و گمان است. طبق نظر این کارشناسان، احتمالا قائن و هابیل و هر شخص دیگر در آن زمان، می بایست در مقابل درخت حیات خدا را ملاقات می کرد، جایی که کروبیان حضور داشتند.
در کتاب پیدایش ذکر نشده که خداوند با چه نشانه ای، قربانی هابیل را پذیرفت ولی قربانی قائن را رد کرد. شاید خدا آتشی از آسمان فرستاد تا با سوزاندن قربانی هابیل، موافقت خود را نشان دهد. تردیدی نیست که هابیل با شادی و آرامش از قربانگاه خارج شد، ولی قائن عصبانی و مضطرب از محل قربانی دور شد.
آنچه قائن را بیشتر خشمگین کرد، این بود که برادرش مقبول خدا واقع شد. در اول یوحنا فصل 3 آیه 12 مشاهده می کنیم که چرا خدا قائن را برکت نداد:"قائن که از شیطان بود و برادرش را کشت. می دانید چرا چنین کرد؟ زیرا کارهای خودش نادرست بود، ولی می دانست که اعمال برادرش از اعمال خودش بهتر است." مردم دنیا مانند قائن می کوشند ماهیت واقعی خود را با نقاب مراسم مذهبی مخفی کنند. کسانی که در چنین سطحی به زندگی ادامه می دهند، سرانجام همراه شیطان به "ظلمت جهنم" انداخته می شوند و دور از خدا تا ابد در عذاب خواهند بود. 

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳, چهارشنبه


عیسی تنها طریق به خدا

گمان می کنم، هر یک از ما عضو عزیزی از خانواده، دوستی نزدیک و یا آشنایی را از دست داده ایم که بدون داشتن ایمان، دار فانی را وداع گفته و از میان ما رخت بربسته است. و فکر می کنم بسیاری از ما، از خود پرسیده ایم؛ عاقبت او چه می شود؟
این پرسش را من نیز، هنگامی که پدرم از دنیا رفت از خود پرسیدم. هجده ساله بودم بود که او ما را تنها گذاشت. پس از چند سال، حقیقت انجیل، به فیض مسیح بر من مکشوف شد و از نو زآده شدم. در آن زمان بود که به آخرت پدرم اندیشیدم و اینکه او الان کجاست! آیا خدا او را نجات داده و یا در عذاب الهی مجازات می گردد؟ فکر می کنم، درد مرا می فهمید. پسری که به عاقبت پدر خود می اندیشد و در عجب است که آیا پدر نازنین او در جاودانگی که عاری از عذاب و بدور از خشم الهیست بسر می برد؟ من تنها کسی نیستم که چنین تجربه ای داشته است.
 عاقبت کسانی که بدون شنیدن انجیل عیسی مسیح از دنیا می روند چه می شود؟ این پرسش نه تنها ما را بر آن می دارد تا کتاب مقدس را تفتیش کرده، پاسخی برای آن بیابیم، بلکه احساسات ما را نیز بر انگیخته، وجود ما را مغموم می سازد. دل ما طالب است تا به نیکویی در مورد گذشتگان خود بیاندیشیم. مایل هستیم سرانجامشان به بهشت برین ختم شود و سعادت جاودانی را برایشان آرزومندیم
 اما حقیقتأ چه بر سر آنها می آید؟ اجازه دهید، کمی تصویر جدیتر، وخیم تر و بزرگتری را برای شما ترسیم کنم. تخمین می زنند، که آمار مسیحیان از جمعیت 181 میلیون نفری زمین در تاریخ100 پس از میلاد، چیزی حدود یک میلیون نفر بوده است. و گفته می شود از این میان، 60000 گروه قومی خبر انجیل را نشنیده بودند. در هزاره اول، جمعیت کره زمین 270 میلیون نفر، جمعیت مسیحیان 50 میلیون و گروه های قومی که از انجیل بی خبر بودند، 50000 هزار بودند. و اما در سال 1989 به این ارقام اضافه می گردد. جمعیت زمین بالغ بر 5.2 بیلیون نفر، جمعیت مسیحیان 1.7 میلیون و 12000 گروه قومی از پیغام نجات بخش انجیل مطلع نبودند. به این ارقام، جمعیت بی ایمانان پیش از تجسم مسیح (تخمین تعداد آنها غیرممکن است) را نیز اضافه کنید.[1] وب سایت پروژه جاشوآ[2] آمار روز را به این ترتیب منتشر کرده است. تعداد گروه های قومی جهان 16650 می باشد که از این رقم، 7183 گروه قومی در مورد مسیح چیزی نمی داند، این رقم معادل 2.9 بیلیون نفر است، به عبارتی دیگر، 40.7 درصد جمعیت زمین با انجیل آشنایی ندارند.[3]
شاید شما نیز مانند من، در دل خود آرزو می کنید که فرصت نجات، بجهت نشنیدن خبر انجیل از ایشان ربوده نگردد. آیا اصرار بر اینکه ایمان، محصول شنیدن کلام خدا می باشد از ما، مسیحیان تنگ نظری نمی سازد؟ آیا ایمان آگاهانه به عیسی مسیح و کار نجات بخش وی، لازمه نجات است؟
 در دنیای کثرت گرای امروز، تاکید بر این باور که عیسی مسیح تنها طریق نجات است، اعتقادی گستاخانه و یا حتی کینه توزآنه قلمداد می گردد.[4] این که میگوییم عیسی مسیح و ایمان آگاهانه به وی، تنها به سوی رستگاری است، برای بسیاری استبداد مذهبی و تفکری متعصّبانه ای تصور میشود. جامعه پست مدرن امروز، در طلب پذیرش و تصدیق جهان بینی های گوناگون بوده، در کنار به حق دانستن ادیان دیگر، هر نو انحصاریت دینی و اعتقادی را رد کرده، آن را محکوم به تعصب مضر و کینه توزآنه می کند. در این نوشتار در تلاش خواهم بود تا به این پرسشها و پرسشهای بسیار دیگری پاسخ دهم.
اما پیش از اینکه به بررسی این پرسشها و مسائل پیرامون این مبحث بپردازیم، باید یادآور گردم که نظرات و فهم الهیاتدانان و مسیحیان در این خصوص بسیار متنوع بوده و قدمت این موضوع به قرون اول میلادی باز می گردد. آگوستین در قرن چهارم میلادی با طرح این پرسش از طرف پروفیری به چالش کشیده شد. او از آگوستین چنین پرسش نمود.
«اگر عیسی اعلام می کند که تنها طریق نجات، فیض و راستی است و اگر او می گوید تنها و تنها جانهایی که به او باور داشته باشند به خدا باز خواهند گشت، عاقبت آنانی که قرنها پیش از او می زیسته اند چیست؟… بنابراین تکلیف آن جانهای بیشماری که نمی دانستند که تنها ایمان نجات بخش در وی است که رستگاری می بخشد، چه خواهد بود؟ ایمان بر شخصی که پس از آنها وارد جهان گشت!.[5]
پرسشی که الهیات دانان پیش از وی و پژوهشگران معاصر  نیز همچنان با آن دست و پنجه نرم می کنند.
 دنیای پست مدرن و آغوش باز
پیش از اینکه وارد کلیسا شده و مباحث مطرح در جامعه مسیحی را مورد بررسی قرار دهیم، اجازه دهید به جامعه بیرون، و به دنیای بی ایمان  نظری افکنده، روحیه و چارچوب فلسفی و واکنش آنان به ادعای انحصارگرایی را  بیشتر و بهتر بشناسیم.
رونالد نش می گوید که به سه گونه می توان به این پرسش که «آیا عیسی مسیح تنها نجات دهنده است؟» پاسخ داد. بلی، بلی، اما…. و خیر. او پاسخ منفی را کثرت گرآیی می خواند.[6] تبی که جامعه امروز بدان می سوزد،  یکی از خطرهای بسیار بزرگیست که تمامیت ایمان مسیحی را تهدید می کند. او می گوید، زمانی که به کثرت گرایی تمایل یافتید، باید تمام آموزه های هسته ای ایمان مسیحی را وا گذارید. آموزه هایی از قبیل، تثلیث، الوهیت مسیح، تجسم پسر خدا و کفاره.[7]
کسانی که به این جهان بینی تمایل باور دارند معتقدند که برای نجات انسان، راهها، ادیان و نجات دهنده های متعددی وجود دارند و معرفی عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده ای منحصر بفرد، صحیح نیست.  به قول معروف راههای رسیدن به خدا زیاد است. زمانی که ادیان و فلسفه های جهان، به عنوان تلاشی صادقانه، برای رسیدن به خدا و یا آن موجود و هستی متعال فرض شود، پذیرش و ارزش نهادن آنها لاجرم است. طریق حق، تبدیل به بازار ایده هایی خواهد شد که مشتریان بسیاری دارد. مشتریانی که مطابق با سلیقه و ذائقه خود، جهان بینی مناسب و فلسفه ای درخور تمایلات خویش را بر می گزینند. در سوی دیگر، بازاری بر پا گشته است که باید نیازهای فلسفی و گرایشهای مذهبی این جامعه کثرت گرآ را سیراب کند. روحیه ای که به جامعه مسیحی سرایت کرده، و کلیسا را تبدیل به فروشنده ای ساخته که به دنبال جلب رضایت مشتری است. اگر پیغام انجیلی که اعلام می کنیم باعث رنجش وی گردد، آن را عوض کرده، بنوعی آن را بنمایش می گذراد که باب میل خریدار باشد. «این روحیه تجاری از باور فردی و ایمان شخصی فاصله گرفته، به روشهای کاربردی و موثر متوسل می شود»[8]
بنظر می رسد در چنین محافلی جفا بجهت ایمان به عیسی مسیح و زنجیرها بخاطر انجیل وی، امری بیهوده و بی هدف ساده لوحانه است. رسولانی که به خاطر پیغام راستین انجیل جان خود را نهادند و پولس رسولی که با افتخار از برکات در بند بودن برای مسیح اینگونه می گفت: «امّا ای برادران، می‌خواهم شما بدانید که آنچه بر من واقع گشت، برعکس به ترقّی انجیل انجامید به حدّی که زنجیرهای من آشکارا شد در مسیح در تمام فوج خاصّ و به همهٔ دیگران.»[9]
شاید خواننده گمان برد که کلیسای مسیح از گزند چنین دشمنانی بدور است و اگر برای مسیح و پاسبانی از راستی انجیل، خون  خود را به نجات دهنده خویش هدیه کرده است، امروز نیز از این ترفند محفوظ خواهد ماند. آمین، البته کلیسای راستین مسیح در راستی استوار خواهد ماند و بشارتِ ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد[10]، اما بسیاری نیز در کلیسا ملبس به فرشتگان نور ظاهر گشته و انجیل مسیح را ملوث ساخته اند، همانطور که پولس رسول به شیوخ افسس هشدار داد:
 زیرا من می‌دانم که بعد از رحلت من، گرگان درنده به میان شما درخواهند آمد که بر گله ترحّم نخواهند نمود،  و از میان خودِ شما مردمانی خواهند برخاست که سخنان کج خواهند گفت تا شاگردان را در عقب خود بکشند.  (افسسیان 20: 29- 30)
جان هیک[11]، فیلسوف دین و الهیات دانی بود که تاثیر بسزایی در شکل گیری چنین تفکری در برخی از قشرهای محدود و لیبرال جامعه مسیحی داشت. برخی از نوشته های این شخص که مبلغ تکثرگرایی دینی بود، به فارسی نیز ترجمه شده است. او می گوید که انحصار گرایی مسیحی، مانند نظام بطلمیوسی [12] (نظریه زمین مرکزی) می باشد.[13]نظریه کثرت گرآیی دینی را که خود مروج آن بود را نیز به مشابه نظریه نظام کپرنیک[14] (نظریه خورشید محوری) در تقابل با نظام بطلمیوسی می دانست. همانگونه که نگرش کپرنیک بر منظومه شمسی که در جامعه ستاره شناسان وقت مطرح گشت، انقلابی برپا کرده بود و نظریه بطلمیوس را به چالش کشیده بود، جان هیک معتقد بود که نظریه او نیز، سامان باور انحصار گرآی مسیحی را به هم ریخته،و شالوده آن را بلرزه در آورده است. الگویی را که بلطمیوس برای کیهان شناخته شده روزگار خود ارائه داده بود، زمین را مرکز گیتی فرض کرده، و خورشید، ماه و بقیه سیارات بدور آن می چرخیدند. در این زمان بود که نیکولاس کپرنیک، نظریه خورشید محوری و یا نظریه کپرنیک را در برابر باور فوق مطرح کرد. نظریه ای انقلابی که امروز الهام بخش عبارت «انقلاب کپرنیک» است که به نظریه های نو و چشمگیری که نگرشهای کهنه را به چالش می کشد نامیده می شود. «جان هیک امیدوار بود تا با ارائه این نظام فکری، عیسی مسیح را که مرکز باور مسیحیت و مذاهب دنیا بود (و او این باور را به نظریه بطلمیوس که زمین را مرکز گیتی فرض می کرد تشبیه می کرد) از میان برداشته و خدا را به جای او، در مرکز هستی بنوعی که مذاهب بدور آن بچرخد قرار می دهد .»[15]جان هیک معتقد بود که تلاشهای مسیحیان انحصارگرا، برخاسته از عدم صداقت ایشان است که مایلند تا نظریات خود را با مستندات مطابقت دهند، اما نتیجه کار ایشان، سرهم بندی بیش نیست که با وجود به تاخیر انداختن سقوط اعتقادات خویش، در نهایت از قادر نخواهند بود از این سرنوشت اجتناب نمایند.[16] اما مطلبی را که کثرت گرآیانی چون جان هیک، علی رغم تلاشهای فراوانی که در خصوص این مطلب کردند، چون کلافی سردرگم به پای ایشان پیچید، معرفی خدا است. منظور ایشان از این خدایی که مذاهب در دور او طواف می کنند چیست و یا کیست؟ آیا این خدا تعریفی مشخص و بعدی قابل فهم برای انسان خاکی دارد و یا تنها موجودی انتزاعی است که نمی توان تعریف کرد. چون به محض توصیف این خدا، اصول کثرت گرآیی به تزلزل در آمده، اساس آن از درون متلاشی خواهد شد. اگر توحید، تعریف راستین خدا باشد، باورهای چند خدایی به ناچار از صحنه خارج خواهند شد و یا اگر چند خدایی، مذهبی است که باید بدان متکی گشت، ادیان توحیدی جایی در این منظومه ادیان نخواهند داشت. در نهایت کثرت گرآیی تبدیل به ماشینی می گردد که مسافرین خویش را در تاریکی کامل رها ساخته است. سیاحتی بی منزل، عبادتی به معبود! اگر این خدا را، این خالق والا و معبود افضل را نشناسیم، آیا این روحانیت معنایی خواهد داشت؟ مشتاق وصلتیم، اما محبوب را نمی شناسیم، حتی نمی دانیم این معبود از عشق چیزی می داند و یا مبحت زبانی است که او به آن با عابدین متکلم می شود. خدای محبت، پیام مسیحیت است، اما زمانی که کثرت گرایان دم از خدای محبت بزنند، خدایی مکشوف را معرفی می کنند، خدایی که بعدی از وجود او بر ما عیان است و این حقیقت در خصوص حق تعالی، حلقه این منظومه را تنگ تر کرده، مجال چرخش به سیارات دیگر را که مروج چنین خدایی نیستند می گیرد. اما مشکل این جهانبینی عمیقتر از آنچیزی است که بنظر می رسد. گرد هم آوردن مذاهب گوناگون زیر یک سقف که همگی دارای نظام باوری متفاوت هستند، تنها به آتش تضاد و خلاف گویی این باور دامن می زند. رونالد نش در این خصوص می گوید: «در جهان هم اشیاء چهارگوش موجود است و هم گرد، اما شما اشیائی که بطور همزمان هم چهارگوش و هم گرد باشید، نخواهید یافت. همچنان، در واقعیت خدا یا شخص است و یا فاقد شخصیت می باشد، اما اینکه بگوییم که خدا در یک زمان دارای شخصیت و فاقد شخصیت است، امری غیرمنطقی می باشد.[17] مسیحیان بر این عقیده هستند که عیسی مسیح خدایی است که مجسم گشته و مسلمانان بر این باورند که عیسی مسیح، تجسم خدا نیست و هر دو گزاره خود را صحیح و دیگری را نادرست می دانند و کثرت گرآیی هر دو را پذیرفته بر راستی آنها صحه می گذارد. قانون امتناع اجتماع تناقض[18] ما را از پذیرش چنین جهانبینی بر حذر می دارد. در صورت اصرار شخص در برقرار داشتن فلسفه کثرت گرآیی به قیمت نقض قوانین منطق، باید پرسید که چگونه می توان جهان بینی را اساس نگرش به جهان دانست زمانی که منطق ستیز است، منطقی که آفریننده تفکر، عمل و ارتباطات است؟
 نظریه رستگاری عام
 نظریه رستگاری عام، لباس مذهبیی است که کثرت گرائی بر تن کرده است. لباسی که رنگ و بوی مسیحیت دارد اما در باطن چیز دیگری است. هرچند نظریه رستگاری عام، مسیحیت را تنها دین راستین و خدای کتاب مقدس را تنها پروردگار می داند، اما تصویری که از خدا ترسیم می کند، با آنچه مسیحیت راستین بدان معترف است تفاوت بنیادین دارد. کتاب مقدس می فرماید که خدا محبت است، اما مسیحیان می دانند که محبت خدا برتر از قدوسیت وی، عدالت و حکمت و حاکمیتش نمی باشد. صفات الهی در هم تنیده شده و همه برخاسته از ذات بسیط الهی می باشند. خدا در قدوسیت خود حاکم است و در حاکمیت خود قدوس و در قداست خویش با محبت و در محبت خود عادل است. صفات الهی چون اجزای ترکیب  دهنده سرشت الهی نیستند تا آنها را بتوان از یکدیگر جدا کرد و یا جمع آنها را خدا نامید. اما چشم انداز یونورسالیزم تنها محبت وی را به نمایش می گذارد، به گونه ای که تمام صفات الهی زیر چتر محبت ربانی مستور شده، این صفت را برتر و افضل تر از دیگر ویژگیهای الهی دانسته، آنها را تحت سیتره خود در می آورد. هر چند این باور به شکل و گونه های متفاوت در مسیحیت لیبرال دیده می شود، اما پیغام اصلی آنها نجات عام است. همه در نهایت نجات خواهند یافت! برخی از آنان معتقدند که اراده الهی در نهایت بر اراده انسان غالب آمده، همگی به خدا ایمان می آورند، گروهی دیگر با تاکید بر اراده آزاد انسان می گویند که در آخر، آدمی با خواست خود، تسلیم فیض الهی می گردد.[19] به گمان برخی از ایشان، انسانها پس از مرگ بلافاصله نجات می یابند، زیرا که جهنمی نیست و عذابی انتظار انسان را نمی کشد و بعضی می گویند که بی ایمانان پس از تجربه عذاب الهی برای مدتی، مورد عفو الهی قرار گرفته، وارد سعادت جاودانه می شوند. لازم به ذکر است، آنهایی که خبر خوش نجات را هم نشنیده باشند، جزء این گروه محسوب می گردند. آخر چگونه می شود که خدای محبت، انسانی را که برای مدتی از او سرکشی کرده و یا اساسأ عارف به حق و یا نجات دهنده او نبود، تا ابد عذاب دهد. «محبت خدا در نهایت برنده می شود».[20] قدرت این محبت تا به آن اندازه است که شیطان نیز در آخر نجات خواهد یافت.
خدا حاکم است و در حاکمیت مطلق خویش، محبت خود را بر همه اشاعه خواهد داد. اگر نجات عمومی نباشد، تنها دو نتیجه از این گزاره می توان گرفت. خدا قادر نیست و یا او مایل نیست. اگر او تمام انسانها را نجات نبخشد بنابراین همه چیز نزد خدا ممکن نمی باشد و این با کلام خدا مغایرت دارد (متی19: 26) و یا اگر او مایل نیست، دراینصورت بار دیگر باید گفت که کلام خدا مصون از خطا نیست چون کلام می فرماید که او مایل هست تا جمیع مردم نجات یابند (اول تیموتاوس 2: 4) در همین راستا، پیروان نظریه رستگاری عام (آنانی که اراده آزاد انسان معترفند) می گویند که خدا در حاکمیت خدا در جهت نجات همگان عمل کرده و نقشه این رستگاری عام را طوری طرح می کند که در نهایت همه به معرفت الهی رسیده (چه در زمان حیات و یا چه پس از مرگ) با خدا مصالحه می کنند. خدا ابدی است و به اندازه کافی فرصت دارد. به عبارتی دیگر، محبت الهی دست از سر انسان برنخواهد داشت و اصرار ابدی وی بر رستگاری انسان، در نهایت او را فاتح قلوب خواهد گردانید.
از روح تو کجا بروم؟ و از حضور تو کجا بگریزم؟
اگر به آسمان صعود کنم، تو آنجا هستی! و اگر در هاویه بستر بگسترانم اینک، تو آنجا هستی! (مزمور 139: 7- 8)
مقصد مشخص است، اما این ما هستیم که درازای مسیر را تعیین می کنیم. همه نجات خواهیم یافت، اما این کشمکش تا به چه زمانی به طول خواهد انجامید، خود مسبب آن خواهیم بود.
واعظین کتاب مقدس که بر جهنم و عذاب جاودانی تاکید داشتند، بر سه رکن اساسی موعظه های خود را بنا می نمودند. نخست اینکه خدا بی نهایت و بی کران است و هر گناهی که برعلیه موجودی اینچنین متعال انجام پذیرد، مجازاتش نیز بی کران و ابدی است. افزون بر این، خدا برای حفظ جلال خود، باید طغیانگران را به جهنم بفرستد. دلیل سوم این بود که آگاهی بر وجود جهنم، مردم را از ارتکاب به گناه باز می دارد، به عبارت دیگر باور به دوزخ، از فساد اخلاقی به نوعی جلوگیری می کند. باورمندان به نجات عام، بر این سه رکن می تازند و در اعتراض بر این باورها می گویند که تنها موجود متعال می تواند مرتکب گناهی گردد که قابل عفو و چشم پوشی نباشد و چون انسان محدود بوده در قیاس با خدا هیچ است، گناه وی نیز نمی تواند عذاب ابدی را به ارمغان آورد. و این تفکر که خدا برای جلال خود عاصیان را به جهنم می فرستد برای این گروه باوری منفور است. خدای محبت هرگز مایل نخواهد بود، انسانهایی را که در مدت زمان کوتاهی (در قیاس با حیات ابدی خدا) بر علیه او شوریده اند، به جهنم دهشتناک راهی سازد. و در آخر اینکه، چون حیات جاودانی لاجرم است و سعادت ابدی اجتناب ناپذیر، بنابراین با آگاهی بر این مسئله، دلیل هراساندن دیگران از جهنم بی اساس خواهد بود. آخر چه کسی مایل است تا دیرتر به این سعادت ابدی نائل گردد؟
در هر صورت قالبهایی که یونورسالیزم در آن تعریف می گردد، متنوع و بسیارند و به همین جهت، ارائه یک تعریف واحد و جامع و ارائه ساختار فکریی که تمام گونه ها را در خود جای دارد، امکان پذیر نیست، اما در هر صورت، مسیحیان یونیورسالیست، بر این عقیده هستند که انسان گناهکار برای دریافت نجات، نیازمند فیض است، و عیسی مسیح مظهر آن فیض غائی است که بدان همه نجات خواهند یافت. همانطور که پیشتر هم گفته شد، آن گروه از یونیورسالیستهایی نیز که بر وجود جهنم معتقدند، ماهیت آن را پیش از آن که جزائیی بدانند، پالاینده معرفی می کنند، پدیده ای که در نهایت به پالودن خاطی و بازیافت نهایی او خواهد انجامید. فیض الهی چنان گسترده است که همه را در بر می گیرد، چه آنانی که خبر خوش نجات را شنیده و پذیرفته باشند، چه آنانی که به طغیان خویش ادامه داده، آن را رد نمایند، این فیض حتی از آن فراتر رفته، چتر نجات را به سایرین نیز که از این رسته خارجند نیز می گستراند. پیروان ادیان دیگر و حتی کسانی که بدون شنیدن خبر خوش نجات از این دنیا می روند، از این فیض الهی بهره خواهند یافت.
اساس این باور، مانند دیگر کژباوریهایی که در مقابل راستدینی وجود دارند، فهم نادرست از متون کتب مقدسه است.
قصور در تمییز نظریه رستگاری عام و در گستره جهانی نجات
باورمندان به جهان شمول بودن نجات بر آیاتی از کلام اصرار می ورزند که به گستره نجات تاکید می کند.
 (خدا) می‌خواهد جمیع مردم نجات یابند و به معرفت راستی گرایند. (اول تیموتاوس 2: 4)
 با استناد بر آیاتی نظیر این، در حالی که ساختاری را که این آیه بر آن بنا شده، یعنی متنی که مفهوم آیه از آن برخاسته است، را نادیده می انگارند، بر جهانشمول بودن نجات الهی تاکیید می کنند. اما آنچه بدان توجه نمی شود، تفاوت «نجات همگان» با «در دسترس عموم بودن نجات» است.
 واقعیت جهنم
 پدیده جهنم، یکی از موضوعاتی است که مشکلی بنیادی برای این گروه می باشد، مسئله ای که ایشان برای انسجام باور خویش مجبور هستند تا به نوعی که با آموزه های آنها همخوانی دارد تعریف نمایند. تعریفی که در نهایت با استنادات کتاب مقدس همگون نیست.
کزارشات عهد جدید، از مکان (وضعیت) دهشتناکی سخن می راند که فرار از تصویر خشن و تندی که در کلام خدا ترسیم می شود امکان پذیر نیست. واژگانی چون: آتشی که خاموشی نمی پذیرد[21]، جایی که کرم ایشان می میرد[22]، نار جاودانی[23]، داوری جاودانی[24] و واژگان بسیار دیگری که از شدت و ناگوار بودن جهنم حکایت می کند، نمی توان بسادگی تغییر داد. هرچند افرادی چون جان استات تلاش کردند تا مفاهیم سمبولیکی به آیات مربوطه ببخشند، اما این تلاش بیهوده بود است. به عنوان مثال جان استات در تفسیر مکاشفه 20: 10 تفسیر متفاوت ارائه می دهد.
  و ابلیس که ایشان را گمراه می‌کند، به دریاچه آتش و کبریت انداخته شد، جایی که وحش و نبی کاذب هستند؛ و ایشان تا ابدالآباد شبانه‌روز عذاب خواهند کشید.  (مکاشفه 20: 10)
او می گوید که وحش و نبی کاذب، هویت انفرادی ندارند بلکه تنها نمادی هستند از دنیایی که با خدا در دشمنی است و زمانی که اینگونه به مطلب بنگریم، مفهوم جهنم، تنها به پایان این عداوت اشاره خواهد کرد و نه مجازات خاطیان.[25] جان پایپر در پاسخ به این پرسش، که آیا عیسی تنها راه رسیدن به خدا است، معتقد است است که نخست باید به سه پرسش بنیادی پاسخگو باشیم. پاسخهایی که بنوعی بستر و نهاد نگرش مان به پرسش فوق را شکل می دهد. آیا خشم الهی، باعث عذاب ابدی کسی خواهد گردید؟ به عبارت دیگر، آیا سرکشان و گناهکاران، به جهت تمرّد خود، تا به ابد خشم و عذاب الهی را تجربه خواهند کرد؟ دوم، آیا کار فدیه بخش عیسی مسیح، لازمه رستگاری است؟ و در نهایت، آیا ایمان آگاهانه به عیسی مسیح، لازمه نجات است؟[26]
مسلمأ او بر این باور است، که پاسخ منفی بر هر یک از این پرسشها، در واقع تمایل و گرایش ما را به نظریه رستگاری عام و یا حداقل شمول گرائیی نشان می دهد.
 تصویری نادرست از خدا
ریشه و خاستگاه این باور در تصوری است که ایشان از خدا دارند. باوری که یونیورسالیستها از خدا ارائه می دهند تنها بر دو ستون بنیادی محبت و حاکمیت مطلق وی بنا شده است. خدایی که ذاتآ محبت است و محبت خدا صفتی است که پیوند دهنده و معرف سایر صفات الهی می باشد. خدای محبت در حاکمیت مطلق خود، تنها، چیزی را بر دنیا اعمال خواهد نمود که با ذات وی در دوگانگی نباشد و آن محبت است. او همه را دوست دارد و این عشق او را بر آن خواهد داشت تا همگان را نجات بخشد. درک ناقص از عدالت الهی و کژفهمی که از آموزه مجازات عاصیان در این گروه دیده می شود، زمینه مناسبی را برای جهان شمول بودن نجات آماده می سازد.
 مرز کمرنگ کثرت گرآیی و نظریه رستگاری عام
نویسندگان بنامی چون نلز فرره و جان هیک در آغاز در مقام یونیرسالیست وارد صحنه گشتند و بتدریج به کثرت گرایی سوق یافتند.[27] در حقیقت شخص مسیح و کار منحصر بفرد او، نقش اساسی و حیاتی در رستاگاری بشر ایفا نمی کند و حذف او از نظام اعتقادی یونیورسالیست، خدشه ای بر چارچوب باورهای وی وارد نخواهد آورد. به بیان دیگر آنچه جان هیک ارائه داد، مقصد غائی است که هر یونیورسالیستی برای انسجام منطقی باورش و ساده سازی جهانبینی خویش خواهد رسید. اگر ایمان آگاهانه به عیسی مسیح لزوم نجات تلقی نگردد، بنابراین وجود او در این نظام باوری، حیاتی نیست. یکی از اصولی که در این ساختار فکری جایی ندارد، مرجعیت و اقتدار کتاب مقدس است. اصلی که رنگ خود را از نظریه رستگاری عام تا کثرت گرایی بسرعت می بازد تا جایی که وجود مرجعی مکتوب، مکاشفه ای مشخص و سنگ محکی که قابلیت تنگ ساختن عرصه را بر این جهانبینی ها داشته باشد بلکل مردود اعلام می شود.
 شمول گرایی
شاید بتوان گفت شمول گرائی جایی بین کثرت گرایی و انحصارگرایی قرار دارد، به این دلیل که مانند کثرت گرایان بر این عقیده اند که نجات منحصر به افراد خاصی نیست و از طرفی با انحصار گرایان در لزوم کار مسیح برای نجات همصدا می باشند. به عبارت دیگری، این گروه بر این باورند که رستگاری الهی از طریق شخص عیسی مسیح و کار نجات بخش او تهیه شده است اما برکات و مزیتهای  این نجات، تنها مختص به گروهی که آگاهانه به این ایمان (باور به عیسی مسیح و کار نجات بخش او) معترفند نمی شود. به عبارتی دیگر، شخص برای دریافت نجاتی که تنها بوسیله عیسی مسیح حاصل شده است، لازم نیست تا ایمانی آگاهانه به عیسی مسیح و کار رهایی بخش وی داشته باشد. دی ای کارسون در خصوص این باور می گوید: «شمول گرایی، جهانبینی است که باور دارد تمام کسانی که نجات می یابند، این رستگاری را بر اساس کار حیات بخش مسیح دریافت می کنند، اما ایمان بر مسیح و کار نجات بخش وی لزومی ندارد، برخی از این افراد در حالی بوسیله مسیح نجات می یابند که هرگز در مورد او نشنیده اند، تنها واکنش مثبتی که این اشخاص نشان می دهد در قبال همان معرفتی است که بدان منور گشته اند»[28]
تمرکز و تلاش ایشان در پاسخ به این پرسش است که؛ تکلیف کسانی که بدون شنیدن خبر خوش نجات از این دنیا می روند چه می شود؟ ایشان می گویند که همه انسانها باید فرصت نجات به آنها بخشیده شود. آنها می گویند که خدا این فرصت را به همه خواهد داد تا در نجات و کار فدیه بخش مسیح سهیم گردند. این شراکت در پذیرش و یا رد این نجات که به شکلی عمومی تر در دسترس عام گذاشته می شود انجام می پذیرد.
اما اساس این باور که فرصت نجات، به همه بخشیده خواهد شد چیست؟ چون مسلمأ بسیاری بدون شنیدن انجیل مسیح از دنیا می روند. بنابراین این فرصت نجات چگونه بخشیده می شود؟
پاسخ به این پرسش با این عبارت آغاز می گردد که؛ ایمان آگاهانه به عیسی مسیح و کار نجات بخش او لازمه نجات نیست. جان سندرز یکی از پشتیبانان این دیدگاه می گوید که با مطالعه متونی که بنظر می رسد نجات را منحصر به آنانی می داند که انجیل را شنیده اند، اینگونه بر می آید که در حقیقت نمی توان با قاطعیت در این مورد نظر دارد. تنها چیزی را که می توان با اطمینان از این آیات فهمید این است که نجات دیگری، جز کار کامل عیسی مسیح وجود ندارد تا شخص بدان نجات یابد.[29]  در این راستا میلارد اریکسون توضیح گسترده تری ارائه می دهد. او در بررسی رساله به رومیان بابهای 1 و 2 و 10: 18 می گوید که مکاشفه عمومی که در دسترس همه انسانها است، طریق نجات را برای کسانی مهیا می کند که در مورد مسیح نشنیده اند. او سپس اضافه می کند که اصول اساسی پیغام انجیل را که در طبیعیت (مکاشفه عمومی) می توان در نکات زیر خلاصه نمود:
1-     باور به خدای واحد، قادر و نیکو
2-     باور به اینکه انسان باید قوانین این خدای واحد، قادر و نیکو را اطاعت کند.
3-     آگاهی بر اینکه او قادر نیست تا قوانین خدا را اطاعت نماید بنابراین مجرم و محکوم است.
4-     آگاهی بر اینکه هیچ چیز نمی تواند نااطاعتی وی را پوشانده وی را عفو نماید
5-     باور بر اینکه خدا رحیم است، و کسانی را که خود را به رحمت وی بسپارند، خواهد بخشید.
پس از شمردن نکات زیر، می افزاید که کسانی که به این اصول باور داشته و بر اساس آن عمل نمایند، برکات مرگ مسیح را دریافت خواهند کرد، حال این رستگاری منوط بر فهم و درک آگاهانه این انگاره ها نیست.[30]
در اینکه مکاشفه عمومی حامل حقیقت است شکی نیست. اما پرسشی که باید کنکاش شود این است که آیا این حقیقت، رهایی بخش است و یا محکوم کننده؟
 مکاشفه خاص، کشف حقیقتی است که در زمان مشخص، برای شخصی مشخص و در مکانی معین انجام می گردد. این پرده برداری بجهت کارکرد خاصی بخشیده می شود و آن رهنمود ساختن انسان به رابطه ای حیات بخش و نجات دهنده است. هدف و مقصود این مکاشفه صرفا نجات انسان است. اما در مقابل مکاشفه عام، حقیقتی است که خدا آن را بر تمام ابنای بشر آشکار می گرداند. مزمور 19 می فرماید:  آسمانْ جلال خدا را بیان می‌کند و فلکْ از عمل دستهایش خبر می‌دهد.  روز سخن می‌راند تا روز و شب معرفت را اعلان می‌کند تا شب. (مزمور 19: 1- 2) افزون بر اینکه آدمیان با نظر افکندن بر خلقت، به معرفتی کلی از خالق خود می رسند، ایشان قادرند تا قوانین اخلاقیی را نیز که خدا در وجدان و در طرح جهان نهاده است، دریباند. اما پیش فرضی که در تار و پود شمول گرائیی نهفته شده است می گوید که مکاشفه عام، قابلیت رستگاری بشر را دارد. و گستردگی و جهانشمول بودن این مکاشفه برای هر انسانی امکان نجات را فراهم می آورد. اگر کسی از درسترسی به مکاشفه خاص عاجز باشد، حتما توانایی دریافت حقایقی که در خلقت بیان شده است را (مکاشفه عام) دارد. و در نتیجه افرادی چون سندرز که پشتیبانان چنین دیدگاهی هستند می گویند که معنای انجیل، محدود به مکاشفه خاصی که در شخص مسیح برای رهایی بشر داده شده است نمی شود، بلکه معرفت محدود مکاشفه طبیعی نیز، قادر است تا برکات نجات مسیح را شامل حال آنانی کند که انجیل را نشنیده اند. به بیانی دیگر، کار نجات بخش مسیح برای نجات الزامی، اما معرفت و آگاهی از انجیل (کار نجات بخش مسیح) اجباری و الزامی نیست.[31]
تضادی که در این ادعا و بیانات کتاب مقدس وجود دارد غیرقابل چشم پوشی است. پولس رسول می فرماید: زیرا که اوّل به شما سپردم، آنچه نیز یافتم که مسیح برحسب کتب در راه گناهان ما مرد،  و اینکه مدفون شد و در روز سوم برحسب کتب برخاست؛ (اول قرنتیان 15: 3- 4)
تغییر مفهوم و پیغام منحصر بفرد انجیل و بسط کرانه های این پیام مشخص در خصوص تجسم، مرگ و قیام پسر خدا، به دانشی کلی و همگانی در مورد خالق جهان، تنها تحریف انجیل است.
آنچه از رومیان بابهای 1 تا 3 بر می آید، فقدان عامل رستگاری در مکاشفه عمومی است. انسان با اینکه به معرفتی نسبی از خدا و قوانین او با مشاهده طبعیت می رسد، اما در برابر این مکاشفه مقاومت کرده، او را رد می کند. رومیان 1: 18- 19 می فرماید:
«زیرا غضب خدا از آسمان مکشوف می‌شود بر هر بی‌دینی و ناراستی مردمانی که راستی را در ناراستی باز می‌دارند. چونکه آنچه از خدا می‌توان شناخت، در ایشان ظاهر است زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است. »
کلام خدا به وضوح درماندگی انسان را به تصویر می کشد، شکستی که در نهایت به محکومیت وی می انجامد. حقیقت برملا گشته است و عدم توانایی انسان در اطاعت و پذیرش این مکاشفه (به این جهت که همه گناه کرده اند و از جلال خدا قاصرند[32]) او را در مقابل خدا پاسخگو قرار داده است. و چون انسان به قوت خود به معرفت خدا نرسیده، نتوانست خود را نجات بخشید، خدا بدین رضا داد تا با فرستادن پسر خویش، این طریق را مهیا سازد و خود، این حقیقت را بر ما آشکار ساخته، ره رستگاری را که برای ما تهیه کرده بود را به ما نشان داد. آنانی که مکاشفه عمومی را دریافت نموده و خود را در قبال حقایقی که در آن برملا گشته قرار می دهند، قصور و کوتاهی خویش را خواهند دید. این قیاس آنان را بر یک واقعیتی تلختر روبرو می سازد و آن محکومیت انسان است.
 ایمان به عیسی مسیح
شمول گرایان ایمان را لازمه رستگاری می دانند، اما آنها معتقدند که حتمی نیازی نیست تا عیسی مسیح ، اساس این ایمان و مرکز این باور باشد. تنها کافی است تا به خدا (آنچه در مکاشفه عام آشکار است) باور داشته باشیم و این ما را کفایت خواهد کرد. جان سندرز می گوید: «می توان هدیه نجات را بدون شناخت بخشنده آن و حتی ماهیت نجات دریافت نمود»[33] «ایمان نجات بخش، به معنای شناخت عیسی مسیح در زندگی کنونی نیست. کار فیض بخشنده خدا گسترده تر از کرانه های مکاشفه خاص است. خدا آنانی را که توبه کرده به او اعتماد نمایند، حتی اگر عیسی مسیح را نشناسند، در ملکوتش خواهد پذیرفت.»[34]
یکی از آیات محبوبی که توسط این گروه استعمال می شود از قرار زیر است:
لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است، زیرا هر که تقرّب به خدا جوید، لازم است که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا می‌دهد. (عبرانیان 11: 6)
اما چون هر آیه دیگری در کتاب مقدس، این حقیقت در متن تمامت کتاب مقدس قابل فهم بوده و در نهایت می توان کاربردی را از آن استخراج و آموزه ای از آن شکل داد. کلام خدا همچنین می فرماید:
 زیرا خدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسّطی است، یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد، (اول تیموتاوس 2: 5)
آنچه شمول گرایان از ایمان معرفی می کنند، چون ظرفی تهی است که می توان آن را با تعالیم ادیان دیگر (ادیان توحیدی چون اسلام) پر نمود و آنچه در این قالب (ایمان به خدا) می ریزیم، ذهنی است و نه عینی.
 این محبث جنبه های بسیار وسیع دیگری نیز دارد که از حوصله این مقاله خارج می باشد، اما امیدوارم هستم تصویر کلی از این سه جهانبی برای شما ترسیم کرده باشم. و حال اجازه بدهید به بخش آخر، یعنی انحصارگرایی، که به عقیده من، باور کتاب مقدسی است بپردازیم.
 انحصارگرائی
به عنوان مسیحیان متعهد به نهضت انجیلی معتقدیم که عیسی مسیح تنها نجات دهنده است و به جز وی، کسی دیگر توانایی نجات بنی آدم را ندارد. آنچه انحصار گرایی بیان می کند در حقیقت انعکاس آیات زیر است:
  عیسی بدو گفت، من راه و راستی و حیات هستم. هیچ‌کس نزد پدر جز به‌وسیلهٔ من نمی‌آید.  (یوحنا 14: 6 )
زیرا اگر به زبان خود عیسی خداوند را اعتراف کنی و در دل خود ایمان آوری که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت.  چونکه به دل ایمان آورده می‌شود برای عدالت و به زبان اعتراف می‌شود بجهت نجات.  (رومیان 10: 9- 10)
 زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به‌وسیلهٔ او جهان نجات یابد.  آنکه به او ایمان آرد، بر او حکم نشود؛ امّا هر که ایمان نیاورد الآن بر او حکم شده است، بجهت آنکه به اسم پسر یگانه خدا ایمان نیاورده.  (یوحنا 3: 17- 18)
و چنانکه مردم را یک بار مردن و بعد از آن جزا یافتن مقرّر است،  همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه، برای کسانی که منتظر او می‌باشند، ظاهر خواهد شد بجهت نجات. (عبرانیان 9: 27 -28 )
ایمان مسیحی، با در نظر گرفتن تمامیت کلام و حقیقتی که بر ما آشکار گشته است، پاسبان چهار حقیقت بنیادی می باشد که بدون آنها، ساختار این باور ویران خواهد شد.
1-     وحدانیت حقیقت
2-     منحصر بفرد بودن عیسی مسیح و کار نجات بخش وی
3-     واقعیت گناه
4-     نیاز به کفاره
 وحدانیت حقیقت، در مقابل کثرت گرایی دینی/فلسفی ایستاده، به نسبی بودن حقیقت اعتراض می کند. حقیقت یکی است. پذیرش تمامی ادیان و فلسفه هایی که ادعای رسیدن به حقیقت را دارند، گرد هم آوردن جهانبینی ها گوناگون و یک دانستن آنها تضادی بیش نیست. کنار هم قرار دادن هندویزم که معتقد به سیصد هزار خدا هستند در کنار دین توحیدی چون اسلام، با منطق در تضاد است. یک دانست خدایی که اسلام به ما معرفی می کند با ماهیت خدایی که کتاب مقدس به تصویر می کشد، تضادی علنی خواهد بود. در این بازار آشفته، حق با چه کسی است؟ مسیحیان معتقدند که خدا خود سخن گفته و حقیقت را بر ما آشکار نموده است. آنچه کتاب مقدس می گوید، البته با سایر جهانبنی ها و ادیان متفاوت است، اما در نهایت حقیقت است. حقیقتی که انعطاف نمی پذیرد و نمی توان آن را در قالبهای ادیان دیگر ریخته، شکل و فرمی متفاوت و یا همسو با ساختار باورها آنها بخشید.
در همین راستا، مسیحیان به منحصر بفرد بودن عیسی مسیح و یگانه منجی بودن وی معترفند. عیسی مسیح تنها نجات دهنده عالم است و این ادعا، ساخته و پرداخته خیالات مسیحیان و یا انحصارگرایان نیست، بلکه عیسی مسیح خود فرمود:
من در هستم! هر که از من داخل گردد، نجات یابد و بیرون و درون خرامد و علوفه یابد.  (یوحنا 10: 9)
او همچنین فرمود:
عیسی بدو گفت، من راه و راستی و حیات هستم. هیچ‌کس نزد پدر جز به‌وسیلهٔ من نمی‌آید.  (یوحنا 14: 6)
در حقیقت کلام خدا به سادگی می فرماید که ایمان و اعتماد به عیسی مسیح، مسئله مرگ و حیات است.
 زیرا خدا جهان را اینقدر محبّت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد. (یوحنا 3: 16)
ایمان به عیسی مسیح طریقی تنگ را برای نجات مهیا می کند، سایر گزینه ها در این آیه حذف شده است. ادیان دیگر، طرق رستگاری جانبی و امیدهای غیر در این حقیقت نمی گنجد. اما در عین حال انحصاریتی که در این ادعا دیده می شود، این طریق فراخترین راه ها است. این نجات در دسترس همگان است. هیچ گونه معیار اخلاقی، نژادی و فرهنگی و … از همگانی بودن این نجات نمی کاهد.
افرون بر این دو گزاره، کتاب مقدس حقیقت دیگری نیز بر ما آشکار کرده است و آن گناه است. همه گناه کرده اند و از قوانین الهی قصور کرده، در نتیجه محکوم گردیده اند.
جهانبین های دیگر (کثرت گرایی دینی، رستگاری عام و مشمول گرایی) جدیت گناه را نادیده می انگارند. بنظر می رسد، شدت و وخامت گناه و اثر مخرب و ابدی آن را بی اهمیت می شمارند. وضعیت اسفناک انسان و تباهی سرشت وی، هر گونه امکان و امید پارسایی و خداترسی را از وی گرفته است. خیال واهی مشمول گرایان بر اینکه اگر انسانها فرصت شنیدن خبر نجات بخش انجیل را داشته باشند، می توانند به آن پاسخ مثبت داده، آن را بپذیرند با گزارشات صریح کلام درهم می شکند.
چونکه آنچه از خدا می‌توان شناخت، در ایشان ظاهر است زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است.  زیرا که چیزهای نادیدهٔ او، یعنی قوّت سَرْمَدی و اُلوهیّتش از حین آفرینش عالم به‌وسیلهٔ کارهای او فهمیده و دیده می‌شود تا ایشان را عذری نباشد.  زیرا هر چند خدا را شناختند، ولی او را چون خدا تمجید و شکر نکردند بلکه در خیالات خود باطل گردیده، دل بی‌فهم ایشان تاریک گشت.  (رومیان 1: 19- 21)
و چون روا نداشتند که خدا را در دانش خود نگاه دارند، خدا ایشان را به ذهن مردود واگذاشت تا کارهای ناشایسته بجا آورند.  (رومیان 1: 28)
پاسخ به این پرسش که تکلیف کسانی که انجیل مسیح را نشنیده اند چیست، در آیات فوق یافت می شود. آیات فوق از محکومیت صحبت می کند، از مجازاتی که در انتظار عصایان است. شریعت بر دل ایشان نوشته شده است، اما در نهایت از اطاعت آن سر باز زده، آن را اجرا ننمودند. شریعت نوشته بر دل ایشان، طریق نجات نیست بلکه فرصت محکومیت را فراهم آورد. و البته انگاره چهارم و حقیقت بنیادی دیگری که مسیحیت را با دیگر باورها متفاوت می سازد، کفاره مسیح است که با زندگی، مرگ و قیام خود، نجات را برای آنکسی که ایمان بیاورد فراهم ساخت. این واقعیت تاریخی است که به ایمان مسیحی مفهوم دیگری بخشیده است، مفهومی که آن را از دیگر ادیان متفاوت می سازد
 بقلم: ادوین کشیش آبنوس
سپتامبر 2013