۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

آیا مسیح واقعا می تواند زندگی انسان را تبدیل کند؟

مترجم: آرمان رشدی 

نمی توان منکر این واقعیت شد که عیسی واقعا وجود داشته و این که زندگی اش تاریخ بشریت را به گونه ای بنیادین دگرگون کرده است. عیسی مسیح در طول دو هزار سال در حال تبدیل زندگی انسان ها از مرحله منفی به مثبت بوده است.
در قرن نوزدهم میلادی، چارلز برادلا، ملحد مشهور آن روزگار، از یک مسیحی خواست تا درباره ادعاهای مسیحیت با او به بحث بنشیند. مرد مسیحی که هیو پرایس هیوز نام داشت، مبشر فعالی بود که در میان بینوایان لندن خدمت می کرد. هیوز به برادلا گفت که به یک شرط حاضر است با او مباحثه کند.
هیوز گفت:"پیشنهاد می کنم که هر یک از ما برای اثبات عقایدمان، از میان انسان هایی که در اثر تعالیم ما زندگی فلاکت بار و گناه آلود رهایی یافته باشند، صد نفر را بیاوریم.
برادلا سکوت کرد. هیوز گفت:"اگر نمی توانی صد نفر را بیاوری، لطفا پنجاه نفر را دعوت کن".
پاسخ برادلا هم چنان سکوت بود. هیوز گفت:"پس فقط بیست نفر را بیاور". برادلا پاسخی نداشت.
سرانجام هیوز تعداد را به یک نفر رساند. برادلا باید یک نفر را می یافت که زندگی اش در اثر اعتقاد به الحاد و بی خدایی بهبود یافته باشد و هیوز موظف بود صد نفر را بیاورد. در این صورت او حاضر بود که در این شرایط با او مباحثه کند. برادلا از مناظره صرفنظر کرد.
طرز فکر بسیاری از انسان های امروزی واقعا حیرت آور است. اگر چیزی را نتوانی به طور علمی ثابت کنی، به نظر آن ها آن چیز حقیقت ندارد. این طرز فکر اشتباه است. مثلا خیلی چیزها را می توان از نظر تاریخی/قانونی ثابت کرد و حقیقت دارند. علم صرفا به ارزیابی پدیده از طریق آزمایش و مشاهدات مکرر می پردازد. با این توصیف، آنچه امروز صبح برای شما اتفاق افتاد، آیا دوباره تکرار می شود تا از نظر علمی مورد قبول واقع شود؟ اما از نظر تاریخی می توان ثابت کرد که شما امروز در محل کار و یا دانشگاه بوده اید. مثلا دوستان تان شما را در کلاس دیده اند و استاد حضور شما را در کلاس به خاطر دارد. هم چنین یادداشت های سخنرانی استاد را با دست خط خودتان دارید. اثبات به روش علمی برای اثبات امور شخصی و رویدادهای تاریخی مناسب نیست. اثبات به روش علمی را فقط برای ثابت کردن وقایع قابل تکرار می توان به کار برد.
آیا می توان سه متر محبت و چهار کیلو عدالت را با روش علمی ثابت کرد؟ اما احمقانه است که واقعی بودن محبت و عدالت را انکار کنیم. آیا می توان با روش علمی ترور لینکلن را تکرار کنیم؟ آیا توسط علم می توانیم به دوران ناپلئون برویم و او را مشاهده کنیم؟
روش علمی به سئوالاتی از قبیل آیا زکریای رازی وجود داشت؟ یا عیسی مسیح چگونه شخصی بود؟ نمی تواند پاسخ دهد. این سئوالات از حوزه اثبات به روش علمی خارج می باشند. باید جواب این سئوالات را به روش تاریخی یافت.
اگر برخی از نویسندگان مسیح را اسطوره جلوه می دهند، کارشان بر شواهد و قرائن تاریخی استوار نیست. برای یک مورخ بی طرف، تاریخ عیسی به اندازه تاریخ ژولیوس سزار بدیهی و مسجل است. فرضیه های مربوط به اسطوره بودن شخصیت عیسی هیچ گاه از سوی مورخین مطرح نمی شود.
اگر هنگامی که عیسی ادعاهایش را اظهار می کرد که خدا است و می دانست که او خدا نیست، پس دروغگویی بیش نبود. او ریاکار نیز بود چون به دیگران آموزش می داد که بدون توجه به نفع شخصی شان، راستگو و درستکار باشند، در حالی که زندگی خودش دروغ بزرگی بیش نبود. اگر او نمی توانست ادعاهایش را بر مبنای حقیقت ثابت کند، پس او واقعا دروغگو بود. و بالاخره چرا باید به علت ادعاهای غیر واقعی اش، جان خود را بر صلیب از دست بدهد؟
شخصی که فقط یک انسان باشد و ادعای خدایی کند، نمی تواند استاد اخلاقیات باشد. عیسی گناهان را آمرزید. بیماران را شفا داد. مردگان را زنده کرد. درباره عملکرد روح القدس، تاسیس کلیسا و هم چنین مرگ خود و رستاخیزش از مردگان، ویرانی اورشلیم در هفتاد میلادی به درستی پیشگویی کرد. او اکنون نیز زندگی مردم را تغییر می دهد و تاثیر مثبت او در زندگی افرادی که توسط او متحول شده اند، کاملا ملموس و مشخص است. اگر درباره الوهیت مسیح شک دارید، لطفا با خدا دوست و صمیمی شوید، تا ابهام برای همیشه رفع شود. این تجربه را ایمانداران مسیحی کسب کرده اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر