۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

آیا عیسی پسر خدا است؟

مطالعه کتاب مقدس Bible Study
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

از آن جا که مسلمانان باور دارند که عیسی برای اثبات این که از جانب خدا سخن می گوید، معجزاتی انجام داد، لزومی ندارد در این مورد صحبت کنیم. قرآن تولد عیسی از باکره (مریم 16-21، آل عمران 37-47) و نیز بسیاری از معجزاتی که در عهد جدید آمده است، نظیر شفا دادن بیماران و زنده کردن مردگان را تایید کرده است (مریم 29-31، مائده 110). قرآن حتی تایید می کند که خدا "عیسی را بالا برد"(نساء 158). بنابراین، مسلمانان به تولد، زندگی و پایان غیر طبیعی عیسی بر زمین( یعنی صعود او به آسمان) ایمان دارند. در قرآن، در سوره آل عمران آیه 45، عیسی برتر از همه، چه در این عالم و چه در عالم آینده، توصیف شده است. هم چنین مسیح در قرآن، روح الله نامیده شده، در حالی که اصطلاح رسول الله به پیامبر اسلام اطلاق گردیده است.
در زبان عربی برای "پسر" دو کلمه وجود دارد که باید آن ها را از یکدیگر تمیز داد. واژه "ولد" اشاره به پسری است که حاصل ارتباط جنسی است. عیسی مسیح در این تعریف نمی گنجد. کلمه دیگر "ابن" است که می تواند مفهوم گسترده تر مجازی یا استعاری باشد. مثلا از مسافر به عنوان "ابن سبیل" یعنی "پسر راه" سخن گفته می شود. تنها در این مفهوم گسترده تر می توان از عیسی به عنوان "پسر (ابن) خدا" صحبت کرد.
مسلمانان معتقدند که مسیح کاملا بی گناه بود. عیسی مقابله به مثل با دشمنان را منع کرد (متی فصل پنجم آیات سی و هشتم تا چهل و دوم). او هیچ گاه از شمشیر برای گسترش دعوت خود استفاده نکرد (متی فصل بیست و ششم آیه پنجاه و دوم: مسیح خطاب به پطرس گفت:"شمشیرت را غلاف کن. هر که شمشیر بکشد، با شمشیر نیز کشته خواهد شد"). عیسی ثابت کرد که ملکوت خدا با شمشیر پیش نخواهد رفت، بلکه با محبت و اطاعت از خدا.
مخالفان مسیحیت ادعا دارند که مسیح چنین ادعایی نکرد، بلکه پیروانش او را به مقام خدایی رساندند. نکته جالب این است که همین پیروان به خاطر ذکر این ادعا، با شکنجه و اعدام مواجه شدند. مطابق روایات اناجیل، تنها اتهام عیسی که منتهی به اعدامش شد، کفرگویی بود. عیسی مدعی قدرت مافوق طبیعی بود. او خود را خدا معرفی می کرد و قدرت آمرزش گناهان مردم را داشت. در قرن اول میلادی، ادعای الوهیت مسیح برای یهودیان و امپرطور روم، غیر قابل پذیرش بود. این نکته را می توان در گزارش های مورخان یهودی، یونانی و رومی در قرن نخست میلادی یافت.
عیسی در یوحنا فصل سوم آیه شانزدهم به نوعی به تولد خودش از باکره اشاره می کند و خود را یگانه فرزند خدا معرفی می کند. در واقع عیسی گفت که از خدا مولود شده است و نه از یوسف. عیسی نمی گوید که یکی از فرزندان خداست، بلکه مدعی است که "یگانه" مولود خداست. هیچکس همچون او از باکره به دنیا نیامده است. عیسی به روشنی اعلام کرد که از نظر جسمانی به گونه ای از خدا مولود شده است که در مورد هیچ انسان دیگر صدق نمی کند. نسب نامه یوحنا از دیدگاه الهی نوشته شده است:"در ابتدا"، لذا به مسئله تولد از باکره نمی پردازد (یوحنا فصل اول آیه اول). عیسی با تولد از مریم، پسر خدا خوانده نشد. او از قبل خلقت دنیا پسر خدا بود.

با این توصیف، اگر مسیح خداوند نیست، این سئوال مطرح می شود که چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
دلیل اصلی عدم پذیرش مسیح به عنوان خداوند این است که مخالفان با خداوند دوست و صمیمی نیستند. آن ها فقط و فقط به وجود خدا اعتقاد دارند. یعقوب در نامه خود، ایمانداران مسیحی را غافلگیر و حیرت زده کرد (یعقوب فصل دوم آیات هجدهم و نوزدهم). برای مردم خیلی عجیب است که بدانند شیاطین هم ایمان دارند. آن ها چه ایمانی دارند؟ نخست آن که ارواح شریر به وجود خدا اعتقاد دارند. آن ها نه منکر خدا هستند و نه شکاک به وجود خدا. در ضمن آن ها به خدا بودن مسیح هم اعتقاد دارند (مرقس فصل سوم آیات یازدهم و دوازدهم). به جهنم نیز معتقدند (لوقا فصل هشتم آیه سی و یکم). به قدرت کلام خدا هم اعتقاد کامل دارند. ولی ایمان داشتن و لرزیدن، انسان را نجات نمی دهد. شیاطین هم ایمان دارند و می لرزند. برای مخالفان مسیحیت، غیرممکن است که خدا بخواهد با آن ها ارتباط دوستی برقرار کند. در حالی که برای خدا هیچ چیز غیر ممکن نیست. او مشتاق دوستی با انسان است. آدم و حوا مذهب نداشتند. آن ها با خدا صمیمی بودند. خدا دوست آن ها بود. مسیح نیامد تا مذهب جدیدی معرفی کند. او آمد تا انسان با خدا رابطه دوستانه داشته باشد. خدا طالب چیزی بیشتر از نماز و نیایش روزانه است. او می خواهد در هر فعالیت، گفتگو، مشکل و حتی در فکر شما حضور داشته باشد. خدا می خواهد در مورد هر آنچه که می کنید یا می اندیشید، با او صحبت کنید. در غیر این صورت در رابطه صمیمانه خود با خدا هرگز رشد نخواهید کرد. خداوند این جهان را طراحی کرده و ما را آفریده تا بتوانیم دوستان او بشویم. اگر خدا نمی خواست دوست ما شود، نظریاتی مانند این که خدا دنیا را رها کرده و یا فقط گاهی از آن بالا نگاهی می اندازد و یا خدایی وجود ندارد، کاملا پذیرفتنی جلوه می کرد. از طرفی، اگر خدا نمی خواست با انسان دوست و صمیمی شود، محدوده محبت او وسیع نبود، تا چه رسد که انسان شود و جان خود را برای رهایی انسان از گناه، فدا سازد. وقتی انسان با خدا صمیمی شود، خداوند به او خواهد گفت که مسیح، خداوند است. این نکته ای است که ایمانداران مسیحی آن را تجربه کرده اند.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است. خوانندگان عزیز، در صورت مشاهده تخلف، لطفا اطلاع دهید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر