دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگدنیایی که مسیح به آن قدم گذاشت، در خصوص مقام و موقعیت زن بسیار بی رحم و فاسد بود. زنان فقط مایملک پدر و سپس شوهر خود بودند. رهبران یهود چنین دعا می کردند:"خداوندا، سپاس که کافر، بی سواد و زن آفریده نشدم!" آن ها به زنان نگاه نمی کردند و چشم های خود را می بستند. در یهودیت آن زمان شهادت یک زن بهحساب نمیآمد. اما وقتی عیسی قیام میکند، نه تنها زنان را مأمور شهادت دادن به چنین واقعه مهمی میسازد بلکه شاگردان را بهخاطر باور نکردن شهادت زنان توبیخ میکند (مرقس فصل شانزدهم آیه یازدهم)! بهانۀ شاگردان متأسفانه نمایانگر دیدگاه آن زمان و نیز نظر برخی از افراد امروزی در مورد احساسات زنان است: "فکر کردند آنها هذیان میگویند" (لوقا فصل بیست و چهارم آیه یازدهم)، اما از نظر عیسی زن موجودی نبود که بهخاطر احساساتش نتواند مسئولیت خود را به درستی انجام دهد. از نظر عیسی، آنچه تعیین میکرد که کسی میتواند شاهدی امین برای او باشد نه جنسیت شخص، بلکه وفاداری و در دسترس بودن وی برای کار خدمت بود.
عیسی همچنین زنان را افرادی تعلیمپذیر و قابلآموزش میدانست. شاید بهترین نمونه در این مورد زمانی باشد که عیسی در منزل ایلعازر به تعلیم مشغول بود و مریم نزد پاهای او نشسته، به تعالیم او گوش میسپرد (یوحنا فصل دهم آیه سی و نهم). لفظ "نشستن در محضر یا نزد پاهای کسی" یک اصطلاح فنی بود و از روشهای متداول تعلیم گرفتن از رهبران مذهبی بهشمار میرفت، و در این جا میبینیم که زنی بدین شیوه از عیسی، این استاد اعظم، تعلیم میگیرد! این درست برعکس نظر رهبران مذهبی یهود است که معتقد بودند:"بهتر است تورات سوخته شود تا اینکه حقایق آن را به یک زن یاد داد"! عیسی نه تنها مریم را بهعنوان یک شاگرد میپذیرد، بلکه او را به این خاطر که کارهای معمول خانه را کنار گذاشته و به سخنان او گوش میدهد تحسین میکند (یوحنا فصل دهم آیه چهل و یکم).
عیسی به هوش و قوۀ ادراک زنان از مطالب روحانی احترام میگذاشت. در یوحنا فصل چهارم آیات هفتم تا سی ام، میبینیم که او به هنگام گفتگو با زن سامری تعصبهای فرهنگی زمان خود را بهدور میافکند و با آن زن در مورد مسائل روحانی صحبت کرده، ماشیح بودن خود را بر کسی که نه تنها یک زن، بلکه یک سامری بدنام بود، آشکار میسازد. این در شرایطی است که معلمان مذهبی آن زمان معتقد بودند: "هر بار که مردی با زنی (حتی زن خود) به گفتگویی طولانی میپردازد، شر و بدی را بر خود نازل میسازد و از کلمات تورات دور شده، در نهایت جهنم را میراث خود میسازد". توضیح درباره سامری ها: در دوران عهد عتیق، قرن ها قبل از ظهور مسیح، بعد از مرگ سلیمان، اسرائیل به دو بخش تجزیه شد: حکومت شمالی که اسرائیل نام داشت و حکومت جنوبی که یهودا نامیده می شد. وقتی مملکت شمالی که پایتختش سامره بود تسلیم آشوری ها شد، بسیاری از یهودیان از سامره اخراج شدند و بیگانگان به جای آن ها در این سرزمین اسکان داده شدند. از دید یهودیانی که در یهودیه (حکومت جنوبی) زندگی می کردند، نسلی که از ازدواج این بیگانگان و باقیمانده یهودیان در سامره به وجود آمد، نسلی مختلط و ناخالص بود. از اینرو، یهودیان خالص از این نژاد مختلط که سامری نامیده می شدند، متنفر بودند. آن ها احساس می کردند این نسل به ملت و قوم خود خیانت کرده اند. در نتیجه، یهودیان نهایت تلاش خود را می کردند تا از سامره عبور نکنند. اما عیسی دلیلی نمی دید که با این قبیل محدودیت های فرهنگی سازش کند. بنابراین، او مستقیما از سامره عبور کرد.
در لوقا فصل سیزدهم آیه شانزدهم، عنوانی که عیسی به زن علیل می دهد نشان دهنده ارزش والایی است که برای زنان بهعنوان کسانی که به طور رسمی جزئی از قوم خدا هستند قائل است. عیسی زن علیل را "دختر ابراهیم" میخواند! عنوان پسر ابراهیم عنوانی متداول و معمولی بود که بر ارزش مرد بهعنوان عضو رسمی قوم عهد تأکید داشت، اما عنوان دختر ابراهیم شناخته شده نبود، زیرا زنان عضو رسمی قوم بهشمار نمیآمدند بلکه صرفا عضو رسمی یک خانواده محسوب میشدند! عیسی با بهکار بردن عنوان "دختر ابراهیم" زنان را بهطور کلی، و این زن علیل را بهطور خاص، ارزش مینهد!
بنابراین هر چند در اناجیل نمی بینیم که عیسی آداب و فرهنگ آن روزگار را بهطور کامل محکوم کرده باشد، ولی می بینیم که اغلب اوقات این ساختارها را به کنار میزند و دیدی تازه و انقلابی ارائه می دهد. پس میتوانیم نتیجه بگیریم که کلیسا نباید کاملاً اسیر ساختارهای فرهنگی زمان خود باشد، هر چند لازم است چنین ساختارهایی را در نظر بگیرد و آنها را به نفع خود بهکار ببرد. نقش زن در کلیسا باید با معیار ارزشی که او در مسیح دارد سنجیده شود، نه بر اساس معیارهای اجتماعی و تاریخی. اهمیت شناخت فرهنگ آن زمان جهت درک رفتار انقلابی عیسی نسبت به زنان را نمیتوان ناچیز شمرد. در واقع خشکهمقدسی در زمان عیسی باعث شده بود که زنان دارای منزلتی پست و حقیر باشند بهطوریکه حتی از شرکت در پرستش عمومی نیز محروم بودند و آشکارا گفته میشد که زنان قادر به آموختن امور روحانی نیستند و شایسته نیست به آنها تعلیم داده شود. این نوع نگرش معلمین مذهبی یهود بهخوبی در ادعای رهبران یهود نمایان است: "مردان به کنیسه میآیند تا یاد بگیرند، اما زنان فقط باید گوش بگیرند"! زنان اجازه داشتند به تعالیم دینی و قرائت کلام خدا گوش کنند، ولی انتظار نمیرفت که آن را بفهمند و درک کنند، و تقریباً از هر گونه تحصیل مذهبی محروم بودند.
در چنین دنیایی بود که مسیح قدم گذاشت تا عهد جدید خدا را با انسان معرفی کند. رفتار مسیح با زنان آن روزگار بسیار غریب بود. پولس به خوبی می دانست که مسیح دوره جدیدی را آغاز کرده است. پولس در غلاطیان فصل سوم آیه بیست و هشتم چنین اظهار نظر کرد:"دیگر فرقی نمی کند که یهودی باشیم یا غیر یهودی، مرد یا زن، زیرا همه ما مسیحیان در عیسی مسیح یکی هستیم". به عبارت دیگر، مقصود پولس آن بود که در عهد جدید، در مسیح تمایزات کهنه و قدیمی مانند ملاحظات نژادی، موقعیت اجتماعی یا جنسیت دیگر معتبر نیست. در نتیجه، در مسیح میان زن و مرد تساوی کامل وجود دارد. هیچیک بر دیگری برتری ندارد. زن و مرد به یکدیگر وابسته اند و هر دو به خدا هم وابستگی دارند. زن و مرد، هر دو را خدا به صورت خود آفرید. نه مرد بیشتر شبیه خداست و نه زن. از همان ابتدای خلقت می بینیم که کتاب مقدس، هم مرد و هم زن را در اوج خلقت خدا قرار می دهد. در نتیجه، به هیچ یک ارزشی کم تر از دیگری داده نمی شود.
در کتاب مقدس، عطایای روحانی مانند معجزات، قدرت شفای بیماران، بیان حکمت، نبوت (یعنی اعلان پیغام های خداوند را به کلیسا)، ترجمه زبان های روح القدس، خدمت کردن به دیگران، تعلیم دادن، موعظه کلام خدا، مدیریت، تسلی و خدمت به افسردگان، کمک به دیگران از طریق دارایی شخصی... ویژگی جنسیتی ندارند. این عطایا برای زنان و مردان یکسان و مشابه است. خداوند از طریق بخشیدن این عطایا به زنان، کلیسا را به فراوانی برکت می دهد.
بنابراین، با توصیفی که پولس از تساوی کامل زن و مرد در خداوند ارائه می دهد، همان آینده (زندگی با خدا در ابدیت) است که در زمان حال آغاز شده است. اما این آینده هنوز به طور کامل در زمان پولس تحقق نیافته بود.
مفهومی که پولس از عبارت" مرد سر زن است" ارائه می دهد، درباره سرچشمه آغاز حیات زن است. ابتدا مرد خلق شد و سپس زن از مرد به وجود آمد (پیدایش فصل دوم آیات هجدهم تا بیست و سوم). بیان این مطلب که زن از مرد به وجود آمد، به آن معنا نیست که زن زیر دست مرد است. از سوی دیگر، مفهوم سر بودن مرد را در پرتو فضای فرهنگی/ اجتماعی قوم یهود بررسی کرد. در جامعۀ مردسالار یهود، مرد بهعنوان نمایندۀ خانواده از حق تقدم اجتماعی برخوردار بود. او بهعنوان نان آور خانواده در خارج از خانه سمبل خانوادهاش بود و نقش زنان صرفا در خانه تعریف میشد. پولس با بیان مفهوم سر بودن مرد، در پی آن است که به تمایز نقش فرهنگی /اجتماعی مردان و زنان در روزگار باستان اشاره کند.
مسئلۀ سر بودن مرد باید از دو جنبه الهیاتی و اجتماعی درک شود. جنبه الهیاتی به تفاوت طبیعت زن و مرد در نظام خلقت و هم چنین نقش متفاوت آنها اشاره میکند و جنبه اجتماعی به حیطۀ عمل خاص مردان در نظام مردسالار یهود میپردازد. اما بایستی در نظر داشت که سیستم اجتماعی دوران باستان در زمان حاضر و به خصوص در کشورهای غربی و در حال توسعه کاملا پذیرفتنی نیست و مشکلات زیادی در زندگی مشترک زن و مرد به وجود می آورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر