نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
عیسی می بایست مثل یک بچه معمولی بزرگ می شد. او بزرگ ترین فرزند خانواده بود، در کار نجاری به یوسف کمک می کرد. یوسف احتمالا در فاصله دوازده سالگی تا سی سالگی مسیح، که کتاب مقدس به این دوران هجده ساله اشاره نکرده است، چشم از جهان فرو بست و در نتیجه تامین معاش خانواده بر دوش عیسی قرار گرفت.
مسیح گرچه منحصر به فرد بود، اما دوران کودکی و جوانی اش به صورت عادی گذشت. او در زمینه رشد مانند ما بود و این نکته باید مورد توجه ما قرار بگیرد که به طور موزون در هر یک از زمینه های مهم زندگی رشد کنیم، یعنی از لحاظ جسمی، روانی، اجتماعی و روحانی. عیسی می توانست از سن دوازده سالگی رسالت خود را آغاز کند، اما این بهانه ای می شد برای کسانی که نخواهند مسئولیت در قبال خانواده را بپذیرند، زیرا فکر می کردند خدمت به خدا مهم تر از توجه و کمک به خانواده است. این روش اشتباهی بود که رهبران مذهبی یهود در آن روزگار تعلیم می دادند. در نتیجه، خادم خدا را در نظر بگیرید که نسبت به تامین معاش و تربیت فرزندانش بی تفاوت است. مشکلات مالی تاثیر منفی بر روابط اعضای خانواده می گذارد و فرزندان نیز خودسر و بی مبالات شده و در کلیسا و جامعه، الگوی نامناسبی از خانواده مسیحی ارائه خواهند داد.
مسیح زمانی از خانواده اش جدا شد که برادرانش قادر به کار و تامین معاش بودند. در آن روزگار حقوق بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی وجود نداشت و فرزندان مسئول کمک و تامین معاش والدین پیر خود را بر عهده داشتند.
از طرف دیگر، اگرچه مسیح در سن سی سالگی خدمت خود را آغاز کرد، اما مردم ناصره او را نپذیرفتند، زیرا تصور این که یک نجار، پیام آور خدا باشد، غیرممکن بود. در حالی که مسیح بیش از یک نجار بود. او بیش از یک پیامبر بود. او خدا بود. بنابراین، اگر مسیح در سنین کودکی رسالت خود را شروع می کرد، قطعا خانواده اش از سوی مردم متعصب و رهبران مذهبی، مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و هم چنین تعالیم مسیح به عنوان کودک کم تر مورد استقبال قرار می گرفت. به عبارت دیگر، نوعی ناهماهنگی وجود داشت از این که کودک دوازده ساله ای، دوازده شاگرد بالغ و بزرگسال داشته باشد. بنابراین، منطقی بود مسیح در سن سی سالگی (بلوغ شخصیت) ماموریت خود را شروع کند.
در عهد عتیق، سی سالگی سن تعیین شده برای شروع خدمت کاهنان بود (اعداد فصل چهارم آیه سوم). یوسف سی ساله بود که خدمت به پادشاه مصر را آغاز کرد (پیدایش فصل چهل و یکم آیه چهل و ششم). داود سی ساله بود که پادشاه اسرائیل شد (دوم سموئیل فصل پنجم آیه چهارم).
سی سالگی در فرهنگ یهودسن مناسبی برای شروع کارهای مهم بود.
ما نیز مانند مسیح باید در چارچوب برنامه زمانی خدا عمل کنیم و باید در برابر وسوسه شتاب زدگی پیش از دریافت هدایت روح القدس، مقاومت نماییم. تصور کنید که مسیح تا سن سی سالگی در شهر کوچکی در یک کارگاه نجاری به کار مشغول بوده است. او در تمام این مدت در ناصره زندگی می کرد، اما او صبورانه به برنامه الهی برای زندگی و خدمتش اعتقاد داشت.
آیا شما نگران این هستید که قدم بعدی تان چه باشد؟ عجله نکنید، بلکه به برنامه زمانی خدا اطمینان داشته باشید.
عیسی می بایست مثل یک بچه معمولی بزرگ می شد. او بزرگ ترین فرزند خانواده بود، در کار نجاری به یوسف کمک می کرد. یوسف احتمالا در فاصله دوازده سالگی تا سی سالگی مسیح، که کتاب مقدس به این دوران هجده ساله اشاره نکرده است، چشم از جهان فرو بست و در نتیجه تامین معاش خانواده بر دوش عیسی قرار گرفت.
مسیح گرچه منحصر به فرد بود، اما دوران کودکی و جوانی اش به صورت عادی گذشت. او در زمینه رشد مانند ما بود و این نکته باید مورد توجه ما قرار بگیرد که به طور موزون در هر یک از زمینه های مهم زندگی رشد کنیم، یعنی از لحاظ جسمی، روانی، اجتماعی و روحانی. عیسی می توانست از سن دوازده سالگی رسالت خود را آغاز کند، اما این بهانه ای می شد برای کسانی که نخواهند مسئولیت در قبال خانواده را بپذیرند، زیرا فکر می کردند خدمت به خدا مهم تر از توجه و کمک به خانواده است. این روش اشتباهی بود که رهبران مذهبی یهود در آن روزگار تعلیم می دادند. در نتیجه، خادم خدا را در نظر بگیرید که نسبت به تامین معاش و تربیت فرزندانش بی تفاوت است. مشکلات مالی تاثیر منفی بر روابط اعضای خانواده می گذارد و فرزندان نیز خودسر و بی مبالات شده و در کلیسا و جامعه، الگوی نامناسبی از خانواده مسیحی ارائه خواهند داد.
مسیح زمانی از خانواده اش جدا شد که برادرانش قادر به کار و تامین معاش بودند. در آن روزگار حقوق بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی وجود نداشت و فرزندان مسئول کمک و تامین معاش والدین پیر خود را بر عهده داشتند.
از طرف دیگر، اگرچه مسیح در سن سی سالگی خدمت خود را آغاز کرد، اما مردم ناصره او را نپذیرفتند، زیرا تصور این که یک نجار، پیام آور خدا باشد، غیرممکن بود. در حالی که مسیح بیش از یک نجار بود. او بیش از یک پیامبر بود. او خدا بود. بنابراین، اگر مسیح در سنین کودکی رسالت خود را شروع می کرد، قطعا خانواده اش از سوی مردم متعصب و رهبران مذهبی، مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و هم چنین تعالیم مسیح به عنوان کودک کم تر مورد استقبال قرار می گرفت. به عبارت دیگر، نوعی ناهماهنگی وجود داشت از این که کودک دوازده ساله ای، دوازده شاگرد بالغ و بزرگسال داشته باشد. بنابراین، منطقی بود مسیح در سن سی سالگی (بلوغ شخصیت) ماموریت خود را شروع کند.
در عهد عتیق، سی سالگی سن تعیین شده برای شروع خدمت کاهنان بود (اعداد فصل چهارم آیه سوم). یوسف سی ساله بود که خدمت به پادشاه مصر را آغاز کرد (پیدایش فصل چهل و یکم آیه چهل و ششم). داود سی ساله بود که پادشاه اسرائیل شد (دوم سموئیل فصل پنجم آیه چهارم).
سی سالگی در فرهنگ یهودسن مناسبی برای شروع کارهای مهم بود.
ما نیز مانند مسیح باید در چارچوب برنامه زمانی خدا عمل کنیم و باید در برابر وسوسه شتاب زدگی پیش از دریافت هدایت روح القدس، مقاومت نماییم. تصور کنید که مسیح تا سن سی سالگی در شهر کوچکی در یک کارگاه نجاری به کار مشغول بوده است. او در تمام این مدت در ناصره زندگی می کرد، اما او صبورانه به برنامه الهی برای زندگی و خدمتش اعتقاد داشت.
آیا شما نگران این هستید که قدم بعدی تان چه باشد؟ عجله نکنید، بلکه به برنامه زمانی خدا اطمینان داشته باشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر