۱۳۹۵ مهر ۹, جمعه

مسلمانان بر این باورند که پولس عامل اصلی تحریف کتاب مقدس بوده است. این ادعا سئوالاتی را مطرح می سازد: چرا خدا به پولس اجازه داد تا انجیل (عهد جدید) را تحریف کند، تا قرن ها مردم در گمراهی، جهالت و سرگردانی باقی بمانند؟ اگر پولس عامل اصلی تحریف انجیل (عهد جدید) بوده است، چرا قرآن به مسیحیان توصیه کرد که برای درک مکاشفه خدا، به انجیل مراجعه کنند (سوره مائده آیه 15)؟ اگر انجیل توسط پولس دستکاری و منسوخ شد، چرا فرشته به پیامبر اسلام پیشنهاد کرد که به کتاب مقدس (عهد عتیق/ عهد جدید) مراجعه کند (سوره یونس آیات 94-95)؟ چرا در قرآن از نام پولس و تخلف او در تحریف کلام خدا ذکری به میان نیامده است؟ نامه ها و رسالات پولس در طی قرون تا امروز از شهرت زیادی برخوردارند. چرا قرآن هشدار نداد که آثار پولس را نخوانید؟


۱۳۹۵ مهر ۷, چهارشنبه

ایوب در چه دورانی زندگی می کرد؟



نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
بی تردید همه اتفاق نظر دارند که کتاب ایوب، متعلق به دوران باستان است. اما ایوب در کدام دوران می زیست؟
از آن جا که موسی قبل از رهبری قوم اسرائیل، به مدت چهل سال در بیابان مدیان زندگی کرده بود (خروج فصل 2 آیه 15)، بنابراین شرح حال ایوب را از فرزندان یا نسل او که در آن منطقه زندگی کرده اند، شنیده است. برخی از مفسران هم معتقدند که شاید ایوب هم زمان با موسی زندگی کرده است. با این توصیف، احادیث سنتی یهود، موسی را به عنوان نگارنده این کتاب معرفی می کنند.
سرزمین "عوص" (ایوب فصل 1 آیه 1)، احتمالا در امتداد حاشیه بین فلسطین و عربستان قرار گرفته بود. این منطقه از شمال شرقی به ادوم (به طرف رود فرات) و در مسیر جاده بابل و مصر واقع گردیده بود.
احادیث باستانی گزارش می دهند که "عوص" منطقه ای در بخش شرقی دریای جلیل بود که به خاطر خاک حاصلخیزش بسیار شهرت داشت. این منطقه که بعدها "حوران" نام گرفت، زمانی آباد و پر جمعیت بود. ولی امروزه مجموعه ای است از ویرانه های 300 شهر.
مفسران معتقدند که ایوب از نسل ابراهیم است، زیرا او خدای حقیقی را کاملا می شناخت. ایوب از اقوام و طوایفی از نسل ابراهیم بود که هم زمان با قوم اسرائیل در مصر، در شمال غربی عربستان زندگی می کردند.
دلایلی که کارشناسان کتاب مقدس درباره زمان وقایع کتاب ایوب برشمرده اند عبارت است از:
یک. هیچ اشاره ای به شریعت دوران موسی و مذهب یهود نشده است.
دو. هیچ اشاره ای به تعلیم انبیاء نظیر اشعیاء ارمیا، هوشع... نشده است.
سوم. وضعیت زندگی ایوب مانند دوران ابراهیم، اسحاق و یعقوب است.
چهارم. ایوب 140 سال دیگر بعد از دوران سخت و بحرانی گذراند (ایوب فصل 42 آیه 16). عمر طولانی ایوب احتمالا بیانگر زندگی او در دوران کتاب پیدایش است.

۱۳۹۵ مهر ۶, سه‌شنبه

چند سوال از تکامل گرایان

دفاعیات مسیحی
یک. داروین معتقد است چون موجودات چشم دار بیشتر از موجودات بی چشم قدرت فرار از خطرات را داشتند. کم کم موجودات بی چشم ، چشم درآوردند. مگس ها دارای چشمان زیادی هستند، چرا عمرشان بسیار کوتاه است؟ اگر یک مگس با عقل و درایت صاحب چشمان زیاد شد، چگونه از همان عقل استفاده نکرد تا شکست ناپذیر شده و دارای عمر طولانی شود؟
دوم. احتمال تولید یک سلول در محیط بسیار نامساعد در حد صفر است، ولی در آزمایشگاه چطور؟ پس ما باید بتوانیم در شرایط ویژه آزمایشگاهی چند ماده اولیه را به سلول تبدیل کنیم (البته حتی اگر بتوانیم، به نظریه طراح هوشمند کمک کرده ایم، نه نظریه به داروین).
سوم. فعالیت های دانشمندان بر روی بقایای شکننده حیات ماقبل کامبرین، یک سئوال مهم را مطرح می سازد: اگر این لایه های رسوبی می توانستند برخی از این موجودات را که با میکروسکوپ قابل تشخیص است، حفظ کنند، پس چطور نتوانستند اشکال بزرگ تر آن ها را که به گمان تکامل باوران نیاکان حیوانات دوران کامبرین هستند، حفظ و نگه داری کنند؟
چهارم. بدون دستور ژنتیکی، اسید آمینه ها نمی توانند پروتئین را بسازند! همه دانشمندان با این نکته کاملا موافق هستند. این سئوال مطرح می شود که چگونه اولین پروتئین توانست بدون دستور ژنتیکی نظم بگیرد؟
پنجم. چگونه نر و ماده بودن جانوارن را توضیح می دهید؟ چرا گونه های چند جنسیتی نداریم و همه گونه ها 2 جنسیتی هستند؟ اگر جانوران برای تکامل نیاز به تغییر ژنتیکی دارند، چرا همه آنها برای تولید مثل نیاز به زوج دارند؟ در حالی که نیاز به زوج می تواند مشکلاتی را برای جانور تنها ایجاد کند و اگر تداوم نسل به تنهایی مشکل است، چرا در هیچ گونه ای برای تولید مثل نیاز به مثلا 3 جنس از آن گونه وجود ندارد و همه گونه ها از 2 جنس هستند؟

۱۳۹۵ مهر ۴, یکشنبه

دو شاهد که در زمان های آخر ظهور می کنند، چه کسانی هستند؟ (مکاشفه فصل 11 آیات 3- 12)

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
قبل از ظهور دجال، ایمانداران مسیحی به بهشت ربوده می شوند. سپس معبد اورشلیم توسط یهودیان احداث می شود (آیات 1-2). ساخت این معبد مورد تایید خداوند نیست. در عهد جدید تعلیم داده شده که بدن های ایمانداران مسیحی، معبد خداست (اول قرنتیان فصل 6 آیات 19- 20).
وقتی روح خدا در ما ساکن می شود، بدن ما به معبد خدا تبدیل می شود. این بدن باید احکام و معیارهای الهی را اجرا نماید. اما قوم اسرائیل به این نگرش مسیحیت اعتقادی ندارد، چون به عیسی مسیح ایمان نیاورده است.
پس از بازسازی معبد در اورشلیم و تسخیر آن توسط دجال (ضد مسیح)، اتفاق عجیب دیگری رخ می دهد: دو نبی ظاهر شده و معجزات شگفت انگیزی انجام می دهند. دجال آن دو را به قتل می رساند. اجساد دو تن به مدت سه روز و نیم بر روی زمین می ماند تا این که دو شاهد زنده شده و در حضور دشمنان به آسمان صعود می کنند (مکاشفه فصل 11 آیات 3- 12). ظهور دو نبی در نیمه دوم (سه سال و نیم) حکومت دجال رخ می دهد (آیه 6).
در نبود کلیسا (ایمانداران مسیحی)، معبد یهودیان بازسازی می شود. کمی بعد، دجال و غیریهودیان، معبد را به اشغال خود درمی آورند. سپس دو نبی با ظاهر و عملکردی مشابه دوران عهد عتیق ظهور می کنند. گویی دنیا به دوران عهد عتیق بازگشته است.
پیام و موعظه دو نبی آن هم در زمانی که یهودیان در شرایط سخت و بحرانی به سر می برند، نشانه امیدبخشی است از حمایت خداوند از قوم اسرائیل. از دست رفتن معبد و آزار و اذیت دشمنان، یهودیان را به خود می آورد و زمینه را برای درک حقیقت انجیل که توسط دو نبی اعلان می گردد، مساعد می سازد.
خداوند به یوحنا می فرماید که دو شاهد خواهم فرستاد. جالب است که به جای استفاده واژه "نبی"، اصطلاح "شاهد" به کاربرده شده است. مسیح کمی قبل از صعود، به شاگردانش فرمود:"شما شاهدان من خواهید بود" (اعمال رسولان فصل 1 آیه 8). شاهد کسی است که کاری را که خدا برای او انجام داده، شهادت دهد. ایمانداران مسیحی شاهدانی هستند که حقیقت انجیل و کار خداوند را در زندگی شان مورد تایید قرار می دهند. در یک دادگاه، وقتی تعداد شاهدان بی شمار باشد، قاضی و هیئت منصفه نمی توانند بر علیه آنچه شاهدان دیده اند، رای صادر کنند.
دو شاهد
گزارش یوحنا به وضوح نشان می دهد که ظاهر و عملکرد دو شاهد در عهد عتیق ریشه دارد:
یک. مطابق قانون شریعت، اگر دو نفر درباره موضوعی شهادت دهند، شهادت آنان قابل قبول است (تثنیه فصل 19 آیه 15).
دوم. دو نبی شباهت زیادی به موسی و ایلیا دارند (مکاشفه فصل 11 ایه 6). مانع بارش باران می شوند (اول پادشاهان فصل 17)، چشمه های آب را به خون مبدل می کنند و جهان را به بلایای گوناگون دچار می سازند (خروج فصل های 8- 11). این معجزات نشان می دهند که علی رغم آن که ماموریت دو شاهد بسیار تاثیرگذار است. ولی مردم به توبه و بازگشت به خدا توجهی ندارند.
طبق گزارش عهد عتیق ایلیاء دوباره برمی گردد (ملاکی فصل 4 آیه 5). احادیث یهودی به بازگشت موسی و ایلیاء اشاره کرده اند. حتی مسیح در بالای کوه با موسی و ایلیاء گفتگو کرد و سه شاگرد او (که یکی از آن ها یوحنا بود) با شگفتی شاهد این صحنه بودند (متی فصل 17 آیه 3). با این توصیف، یوحنا هویت دو شاهد را مشخص نکرد و برداشت مفسران کتاب مقدس، فقط بر اساس آیاتی است که ذکر گردید.
از سوی دیگر، نباید در مورد تعیین هویت دو شاهد پافشاری کرد. آنچه اهمیت دارد پیغام و عملکرد دو نبی است و نه هویت آنان. اگر خداوند صلاح می دانست، هویت آن دو را ذکر می کرد.
سوم. هر که بخواهد به آن دو اذیت و آزاری برساند، با آتشی که از دهان شان بیرون می آید، نابود خواهد شد (دوم پادشاهان فصل 1 آیات 10- 12). دو شاهد از حفاظت ویژه خداوند برخوردارند. مخالفان به آن دو حمله می کنند، اما نه فقط نمی توانند آسیبی برسانند، بلکه کشته می شوند (مکاشفه فصل 11 آیه 5). حفاظت خدا از دو شاهد یادآور حمایت خدا از ایلیاء نبی در دوران عهد عتیق بود (دوم پادشاهان فصل 1 آیات 10- 12).
چهارم. دو شاهد به دو درخت زیتون و دو چراغدان تشبیه شده اند (زکریا فصل 4 آیات 3، 11 و 14). در دوران عهد عتیق، زکریا نبی در رویا دو درخت زیتون می بیند که روغن آن ها سبب روشنایی دو چراغدان شده. روغن سمبل روح خدا است و ایمانداران مسیحی نور جهان هستند (متی فصل 5 آیات 14- 16).
اگر برای مسیح زندگی کنیم، مانند نور خواهیم درخشید. ولی اگر ایمان به مسیح را انکار کنیم، از بشارت انجیل خودداری کرده و همرنگ جماعت شویم، مانع از تابش نور مسیح خواهیم شد.
فرشته به زکریا گفت:" آن ها (یهوشع و زروبابل) دو مردی هستند که خداوند، مالک تمامی جهان، آن ها را برگزیده و مسح کرده تا او را خدمت کنند" (زکریا فصل 4 آیه 14). این آیه هم چنین پیشگویی ظهور دو شاهد در زمان آخر است.
زمانی که قوم اسرائیل در مصر برده بودند، خداوند از طریق دو شاهد (موسی و هارون)، بلایا و مصیبت هایی را بر مصر نازل کرد (خروج فصل های 8- 11).
پنجم. دو شاهد "پلاس" بر تن دارند. در دوران باستان، "پلاس" لباس پشمی و زمختی بود که مردم به هنگام غم و اندوه و سوگواری و هم چنین در زمان توبه می پوشیدند. زمانی که یعقوب گزارش دروغ پسرانش را مبنی بر مرگ یوسف شنید، پلاس بر تن کرد (پیدایش فصل 37 آیه 34).
داود بعد از شنیدن قتل ابنیر، دستور داد که همه پلاس بپوشند (دوم سموئیل فصل 3 آیه 31). هنگامی که داود دید فرشته شمشیرش را به سوی اورشلیم دراز کرده، او و بزرگان اورشلیم پلاس پوشیدند (اول تواریخ فصل 21 آیه 16). پس از شنیدن پیام فرمانده آشوری که اورشلیم را محاصره کرده بود، حزقیا پادشاه پلاس بر تن نمود (دوم پادشاهان فصل 19 آیه 1) هم چنین به دوم پادشاهان فصل 6 آیه 30، ایوب فصل 16 آیه 15، اشعیاء فصل 20 آیه 2 و دانیال فصل 9 آیه 3 رجوع فرمایید.
دو شاهد برای نازل شدن داوری سخت و قریب الوقوع خدا بر مردمان سختدل و بی ایمان، پلاس بر تن دارند. آن ها با قدرت روح خدا به مدت 1260 روز ماموریت خود را انجام می دهند.
قتل دو شاهد
دجال موفق می شود آن دو را به قتل برساند، اما این به معنای متوقف کردن ماموریت دو شاهد نیست. کلام خدا می فرماید:"وقتی آن دو نفر دوره سه ساله و نیم شهادت خود را به پایان می رسانند، کشته خواهند شد" (آیه 7). در واقع ماموریت دو شاهد کاملا اجرا شد. اما بعد از سه روز و نیم دوباره زنده می شوند.
طبق گزارش یوحنا، دو شاهد در اورشلیم به قتل می رسند که بیانگر شرایطی است که بر اسرائیل حاکم شده: این سرزمین به اشغال دجال و ملل غیر یهودی درآمده و آنان زمام امور را در دست گرفته اند و هر کاری بخواهند انجام می دهند.
از سوی دیگر، اورشلیم به شهر سدوم، سرزمین مصر و "شهر بزرگ" تشبیه شده. در کتاب مقدس شهر سدوم نمادی از فساد اخلاقی و همجنس گرایی می باشد. مصر یادآور دوران بردگی قوم اسرائیل است و "شهر بزرگ" اشاره ای به وضعیت بابل دارد. این شهر فاسد در زمان آخر در عراق دوباره ساخته خواهد شد.
مفسران کتاب مقدس معتقدند که مقامات دولتی اسرائیل با دجال همکاری خواهند کرد. شهرهایی که با دجال پیمان دوستی داشته باشند، مانند سدوم، مصر و بابل هستند.
در طی سه روز و نیم به کسی اجازه داده نمی شود جنازه دو شاهد را دفن کند و مردم از قوم های مختلف آن ها را تماشا خواهند کرد. در سراسر دنیا برای مرگ این دو سخنگوی خدا جشن و پایکوبی خواهند کرد (آیات 9- 10).
یکی از انتقادهای مخالفان کتاب مقدس در قرون گذشته آن بود که چگونه در ظرف مدت کوتاهی، مردم جهان پی می برند که دو شاهد کشته شده اند؟ امروزه درک این مطب کاملا آسان است، زیرا رادیو، تلویزیون و اینترنت در دسترس همگان می باشد. اما در قرون گذشته، مخالفان مسیحیت دو آیه مذکور را تخیلی و فاقد منطق قلمداد می کردند.
به نظر می رسد حکومت جهانی دجال، سه روز تعطیلی عمومی در جهان اعلام می کند و مردم به دادن هدیه و جشن و پایکوبی می پردازند. مردم از شنیدن پیام توبه و بازگشت به سوی خدا متنفر بودند. آن ها به دروغ و دروغگویی بیشتر علاقمند بودند تا به شنیدن به حقیقت. از سوی دیگر، معجزات دو شاهد نیز در زندگی روزمره آنان اختلال و مشکلات زیادی را به وجود آورده بود (آیه 6).
زنده شدن و صعود دو شاهد
اما پس از سه روز و نیم دو شاهد زنده می شوند و بر پای های خود می ایستند. مردم جهان با دیدن این صحنه، دچار ترس و وحشت می شوند. در این هنگام مردم از سراسر جهان صدایی را از آسمان می شنوند که می گوید"به این جا بالا بیایید". دو شاهد در برابر چشمان حیرت زده دشمنان، با ابرها به آسمان می روند (آیات 11- 12).
زمین لایق و سزاوار دو شاهد نبود، بنابراین خدا آنان را به آسمان فرا می خواند. بهشت وطن و خانه واقعی دو شاهد است.
زنده شدن دو نبی، شنیدن صدایی از آسمان و وقوع زلزله در اورشلیم پس صعود آنان، بسیاری را به خود می آورد. کسانی که از زلزله جان سالم بدر بردند، از ترس، خدا را پرستش می کنند (آیه 13). مفسران می گویند به طور دقیق مشخص نیست که آیا منظور یوحنا آن است که عده ای واقعا توبه کردند یا فقط به خاطر ترس از خدا، او را پرستش نمودند.

۱۳۹۵ مهر ۳, شنبه

سوال یکی از خوانندگان: آیا مسیحیت عامل جنگ و مشکلات دنیای کنونی است؟

دفاعیات مسیحی
پاسخ: خیر.
یک. مسیح و شاگردانش هرگز حکم جهاد و کشتار غیرمسیحیان را صادر نکردند.
دوم. در قرن اول میلادی مسیحیت با جنگ و کشتار غیرمسیحیان گسترش نیافت. این نکته را مورخان و گزارش امپراطوری روم در قرن اول میلادی تایید می کنند. حتی در قرآن نیز ذکر نشده که مسیح و پیروانش با توسل به شمشیر کلیساها را تاسیس کردند.
سوم. اگر در طول تاریخ، کسانی به نام مسیحیت به جنگ و خونریزی متوسل شده اند، به تعالیم مسیح و شاگردانش خیانت ورزیدند.
چهارم. اگر به تاریخ ادیان دیگر رجوع کنید، جنگ های فرقه ای ریشه در تاریخ و اختلافات عقیدتی دارد.
پنجم. در طی قرون متمادی، خداوند به تدریج کلیسا را از سیاست جدا کرد. خواست و اراده مسیح آن نبود که کلیسا به سیاست دنیا آلوده شود. زمانی که عیسی هزاران نفر گرسنه را سیر کرد (یوحنا فصل 6 آیات 1- 13)، یهودیان تصمیم گرفتند او را پادشاه خود سازد، اما عیسی از آن ها جدا شد (آیات 14- 15). مسیح برای آزادی سیاسی ظهور نکرد، او آمد تا بشر نجات یابد.
ششم. در زمان حاضر، کشیش ها رئیس جمهور نیستند و کلیسا خط مشی سیاست کشورهای غربی را تعیین نمی کند. سیاست از مسیحیت جداست.
هفتم. سوالی که مطرح می شود آن است که چرا کشورهای مسلمان از کشورهای مسیحی درخواست کمک نظامی می کنند و یا با آن ها پیمان و قرارداد نظامی امضاء می کنند؟ مثلا ایران و سوریه با روسیه همکاری می کنند و کشورهای مسلمان حاشیه خلیج فارس با آمریکا و اروپا!

۱۳۹۵ شهریور ۳۱, چهارشنبه

چرا عیسی بارها از شاگردان و پیروانش درخواست کرد تا به مردم چیزی نگویند؟ (مرقس فصل 5 آیه 43)

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مسیح به شاگردانش فرمود:"پس بروید و تمام قوم ها را شاگرد من سازید (متی فصل 28 آیه 19). اما چرا در مواردی عیسی دستور اکید داد که آنچه را مشاهده کرده اند، به مردم اطلاع ندهند (متی فصل 16 آیه 20، فصل 17 آیه 9، مرقس فصل 5 آیه 43، فصل 7 آیه 36، فصل 8 آیه 30، فصل 9 آیه 9، لوقا فصل 5 آیه 14، فصل 8 آیه 56، فصل 9 آیه 21)؟
به دلایل متعدد مسیح نمی خواست مردم از تعالیم یا معجزات او آگاهی یابند:
یک. لحظاتی قبل از صعود به آسمان، مسیح به شاگردانش ماموریت بزرگی را محول کرد:"بروید و تمام قوم ها را شاگرد من سازید (متی فصل 28 آیه 19). در آن زمان، آنچه را شاگردان در مدت بیش از سه سال مشاهده کرده بودند، اجازه داشتند با مردم جهان درمیان بگذارند. قبل از آن، بیان بعضی از گفتار مسیح مانند ادعای الوهیت و برابری با خدا، مانع مهمی برای شنیدن تعالیم او محسوب می گردید. درک و بینش روحانی مردم و رهبران مذهبی یهود محدود بود، زیرا چنین ادعایی را کفرگویی تلقی می کردند.
بدین ترتیب رهبران مذهبی، با تحریک احساسات مذهبی یهودیان، آنان را بر علیه عیسی وادار به شورش می کردند. بنابراین در همان اوایل شروع رسالت، عیسی به قتل می رسید، ماموریت او تکمیل نمی گردید. در نتیجه، شاگردان از کسب تجربه کافی و آموختن تعالیم ارزشمند استاد خود بی بهره می ماندند. شاگردان می بایست ابتدا به درک کاملی از مسیح و رسالتش می رسیدند و بعد او را به جهانیان معرفی می کردند. مسیح در اواخر ماموریتش بر روی زمین، درباره الوهیتش با رهبران مذهبی یهود سخن گفت که به اعدام او بر روی صلیب انجامید.
دوم. عیسی نمی خواست به عنوان معجزه گر شهرت یابد، چرا که در این صورت مردم توجهی به پیام و تعالیم نمی کردند. هدف مسیح از تعالیم ملکوت خدا و نشان دادن راه نجات بود (متی فصل 2 آیات 17- 19، مرقس فصل 1 آیه 34).
سوم. اگر مردم می فهمیدند مسیح موعود ظهور کرده، تصمیم می گرفتند او را پادشاه سازند. تصور یهودیان آن بود که مسیح موعود قادر است اسرائیل را از سلطه رومی ها آزاد نماید. اما توجهی به این حقیقت نداشتند که طبق پیشگویی های عهد عتیق، مسیح بایستی رنج ببرد و بمیرد (اشعیاء فصل 53 آیات 1- 12، لوقا فصل 24 آیه 26).
یهودیان فکر می کردند که مسیح باید ظهور کند تا حکومت دنیوی و سیاسی بر پا کند. در حالی که عیسی به زمین آمده بود تا ملکوت روحانی برقرار سازد، ملکوتی که تا به ابد دوام خواهد داشت (اشعیاء فصل 9 آیه 7، دانیال فصل 7 آیات 13- 14، لوقا فصل 1 آیه 33، مکاشفه فصل 11 آیه 15).
با این توصیف، زمانی که عیسی هزاران نفر گرسنه را سیر کرد (یوحنا فصل 6 آیات 1- 13)، یهودیان تصمیم گرفتند او را پادشاه خود سازد، اما عیسی از آن ها جدا شد (آیات 14- 15).
اگر مسیح پادشاه می گردید، هرگز بر روی صلیب برای نجات گناهان بشر مصلوب نمی شد. مسیح برای آزادی سیاسی ظهور نکرد، او آمد تا بشر نجات یابد. بنابراین ضروری بود که مسیح بودن عیسی مخفی باشد تا زمانی که او بمیرد و زنده شود (مرقس فصل 9 آیه 9).
چهارم. معجزات مسیح، خشم و حسادت رهبران مذهبی را برانگیخت (مرقس فصل 3 آیات 20- 30). عیسی از قبل این موضوع را می دانست. زمان مصلوب شدن او فرا نرسیده بود، بنابراین نمی خواست با آن ها بحث و مشاجره کند. معجزات، مهم ترین رسالت مسیح نبود. تعالیم و فدیه شدن او برای بشر از اهمیت اصلی برخورد بودند.
پنجم. در سرزمین جدریان عیسی مردی را شفا داد و به او گفت در این جا بمان و به مردم درباره معجزه شفا شهادت بده. علت این حکم آن بود که مسیح نمی توانست به آن منطقه بازگردد. اهالی آن منطقه خواهان خروج مسیح از آن جا بودند (مرقس فصل 5 آیات 1- 20).

۱۳۹۵ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

فرشته نیرومند در مکاشفه فصل دهم چه کسی است؟ (فصل 10 آیات 1- 6)


 نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یوحنا در رویا فرشته نیرومندی مشاهده کرد که از آسمان پایین آمد. گرداگرد او را ابر فرا گرفته بود و بر فراز سرش رنگین کمانی قرار داشت. صورتش همچون خورشید می درخشید و پاهایش مانند ستون های آتش بود. در دست او طومار کوچک قرار داشت. او پای راستش را بر دریا و پای چپش را بر خشکی گذاشت. صدایی بلند مانند غرش شیر برآورد و گفت دیگر تاخیری رخ نخواهد داد (مکاشفه فصل 10 آیات 1- 6).
این فرشته چه کسی است؟ بعضی از ایمانداران مسیحی معتقدند که این فرشته، عیسی مسیح است. اما اکثر مفسران و کارشناسان کتاب مقدس بر این باورند که این فرشته نیرومند، عیسی مسیح نیست.
آن ها برای اثبات تفسیرشان سه دلیل ذکر کرده اند:
یک. یوحنا برای معرفی این فرشته از واژه یونانی "آلوس" استفاده کرده که به معنای "نوع مشابه" است. با مراجعه به فصل های 8- 10، درمی یابیم که فرشتگان شیپورهای مجازات را نواختند. یوحنا با کاربرد واژه "آلوس" فرشته نیرومند را مشابه فرشتگان می بیند و تفاوتی قائل نمی شود. اگر یوحنا از کلمه "هیتروس" که واژه متضاد "آلوس" است، برای فرشته نیرومند به کار می برد، بدون تردید مقصود او "عیسی مسیح" تلقی می گردید.
دوم. در کتاب مکاشفه، نام ها و عناوین مختلف به مسیح اطلاق گردیده، اما هیچگاه به عنوان فرشته ظاهر یا معرفی نشده است. هرگاه عیسی در کتاب مکاشفه ظاهر می شود، خوانندگان فورا هویت او را تشخیص می دهند.
سوم. فرشته نیرومند "به کسی سوگند خورد که تا ابد زنده است و جهان را آفرید" (آیه 6)



۱۳۹۵ شهریور ۲۵, پنجشنبه

آیا ایمانداران مسیحی باید در جبهه های جنگ حضور داشته باشند؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
بسیاری از از ایمانداران مسیحی معتقدند که کسی که توسط خدا از قلمرو گناه نجات یافته و روح خدا در او ساکن است، نباید در جبهه های جنگ حضور یابد.
مومنان مسیحی می پرسند که آیا مسیح نفرمود اگر کسی بر صورت تو سیلی بزند، بگذار به طرف دیگر هم سیلی بزند (لوقا فصل 6 آیه 29)؟ آیا او حکم نکرد که همسایه ات را مانند خودت محبت کن (لوقا فصل 10 آیه 27)؟ آیا عیسی نفرمود که به دشمنان تان محبت کنید و هر کسی که شما را لعنت کند، برای او دعای برکت کنید (متی فصل 5 آیه 44)؟ آیا مسیح دشمنانش را هنگامی که بر روی صلیب بود، نبخشید (لوقا فصل 23 آیه 34)؟ بنابراین آیا حضور در جبهه های جنگ و کشتن دشمنان بر اساس حکم مسیح است؟
یک. احکام مسیح و حتی ده فرمان در شریعت یهود (خروج فصل 20)، مربوط به روابط شخصی و جلوگیری از ناامنی در سطح اجتماع است. چنین احکامی از انتقام شخصی جلوگیری می کند. اگر این قانون نبود، افراد قوی، ضعیفان را در مقابل کوچک ترین خطا، خرد می کردند.
قتل نه فقط گناه محسوب می شود، بلکه ارتکاب به آن، جامعه را ناامن می سازد. اگر خدا فرمان داد که دزدی نکن، مقصود فقط ارتکاب گناه نبود، بلکه در جامعه ایجاد هرج و مرج می شود. اگر خدا فرمود که زنا نکن، یعنی نه فقط زنا گناه است، بلکه روابط زن و شوهر را نابود می کند و بچه های طلاق و یا بی سرپرست به جامعه تحویل داده می شوند. آسیب شناسی خیانت به همسر بسیار عمیق و معمولا غیر قابل جبران است.
این احکام و فرامین به این دلیل صادر شد که بدانیم هر کاری که می کنیم عواقبی در پی دارد. بنابراین، خیلی مهم است که قبل از آن که دست به کاری بزنیم، خوب بیندیشیم و عواقب و پیامدهای آن را در نظر بگیریم. راجع به کارهایی که می خواهید امروز انجام دهید، خوب فکر کنید و ببینید که در دراز مدت چه عواقبی دارد.
دوم. در دنیای سقوط کرده و آغشته به گناه زندگی می کنیم. سیاست دولت ها نیز از این امر مستثنی نیست. گاه دولت ها به دلایل مختلف، گزینه جنگ را انتخاب می کنند. بنابراین جنگ به معنای نبرد و رویارویی نظامی میان ارتش های دو یا چند کشور است. پس وقوع این رویداد، خارج از چارچوب احکام الهی است که برای روابط شخصی صادر شده است.
سوم. زمان جنگ نیز شرایط ویژه خود را دارد: دشمن بی رحم است و دفاع امری کاملا ضروری است. از دیدگاه مسیحیت، دفاع گناه نمی باشد. روزهای یکشنبه در کشورهای غربی، پلیس در محوطه اکثر کلیساهای بزرگ حضور دارد تا از جان ایمانداران مسیحی و افراد حقجو محافظت کند. آنچه گناه محسوب می شود، کاربرد اسلحه برای تحمیل اعتقادات است. مسیح و رسولان هرگز حکم جهاد و کشتار غیرمسیحیان را صادر نکردند.
همان طور که در سطور پیشین ذکر شد، فرمان "قتل نکن" برای آن صادر گردید تا جامعه ناامن نشود و مردم به جای انتقام شخصی، به پلیس رجوع کنند و به رای دادگاه احترام بگذارند. با این توصیف، شاید عده ای اعتراض کنند که دفاع هم با قتل و خونریزی همراه است! باید بدانیم که قتل با افکار منفی و نفرت به وجود می آید، در حالی که دفاع به معنای حفظ جان در برابر اتفاق غیرمترقبه است.
اتفاقی که اگر مانع آن نشویم ممکن است به مرگ یا معلولیت کودکان و افراد غیرمسلح انجامد.
چهارم. مسیح به شاگردانش فرمود که شمشیر بخرند (لوقا فصل 22 آیه 36). در آن روزگار به هنگام سفرهای بین شهری، حیوانات درنده و وحشی یا راهزنان به مسافر تنها حمله می کردند ( لوقا فصل 10 آیه 30، داوران فصل 14 آیات 5- 6). بنابراین داشتن شمشیر به عنوان وسیله دفاعی امری کاملا ضروری و حیاتی بود.
منظور مسیح را نباید این طور استنباط کرد که از امروز با خود اسلحه حمل کنیم. این سخن مسیح را برای زمان حاضر بایستی چنین تعبیر کرد که اگر سرباز هستید و دشمن به کشور حمله کرده، باید از خودتان و هموطن تان دفاع کنید. یا اگر به دلایلی، تهدید به مرگ شدید، می توانید از آن ناحیه یا کشور خارج شوید، بدون آن که نیازی به کاربرد اسلحه باشد. هم چنین می توان فرض کرد که شما باید به مدت طولانی در منطقه ای ناامن و خطرناک زندگی کنید، بنابراین حمل سلاح آن هم به قصد دفاع، گناه محسوب نمی شود. اما در شرایط عادی که نیازی به خرید و حمل اسلحه نیست، در صورت احساس خطر می توانید با پلیس تماس بگیرید.
پنجم. مجسم کنید اگر در کشوری که اقامت دارید، نیروی پلیس و ارتش وجود نداشت، هرج و مرج و ناامنی همه جا را فرا می گرفت. بنابراین حضور ایمانداران مسیحی در ارتش و نیروی انتظامی گناه تلقی نمی شود. فرض کنید اگر ملل با ارتش هیتلر نمی جنگیدند، شرایط فعلی دنیا چگونه بود؟ اگر با گروه های تروریستی برخورد نظامی نشود، آیا تلفات انسانی و تعداد آوارگان افزایش نمی یابد؟ گاهی جنگ مانع از گسترش شرارت در جهان می شود. هم چنین وقوع جنگ، گاهی ماهیت برخی از عقاید و ایدئولوژی های غلط را نمایان می سازد.
ششم. کلام خدا می فرماید:"مامور دولت از جانب خدا وظیفه دارد به تو کمک کند. اما اگر کار خلافی انجام دهی، از او بترس زیرا تو را مجازات خواهد کرد. خدا او را مقرر کرده تا کسانی را که خلاف می کنند، مجازات کنند" (رومیان فصل 13 آیه 4). بر اساس این آیه نیروی ارتش و پلیس برای حفظ نظم و اجرای قانون بایستی فعال باشند.
عده ای از نظامیان رومی نزد یحیی تعمید دهنده رفتند. یحیی هرگز به آن ها دستور نداد که خدمت سربازی را ترک کنید، بلکه از آن ها دعوت کرد تا توبه کنند و به روش درست از سیستم ارتش استفاده نمایند (لوقا فصل 3 آیه 14).
هفتم. اگر ایثار و فداکاری سربازان نبود، امروزه در کشورهای مسیحی اجازه نداشتیم آزادانه به کلیسا برویم، خداوند را پرستش و خدمت کنیم و به بشارت انجیل و تحصیل الهیات مسیحیت بپردازیم.

۱۳۹۵ شهریور ۲۴, چهارشنبه

چرا خداوند اجازه می دهد کودکان رنج و درد را تحمل کنند و بمیرند؟ (بخش اول)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
هر سال حداقل ده میلیون کودک به علل قحطی، جنگ، بیماری، سوانح طبیعی و تجاوز جنسی می میرند. در نتیجه، مخالفان وجود خدا پرسش هایی را مطرح می سازند از قبیل:
اگر خدای نیکو وجود دارد چرا اجازه می دهد تا نوزادان و کودکان مورد رنج و ستم واقع شده و بمیرند؟
اگر خدا برای زندگی هر انسان هدف نیکو در نظر گرفته، چرا کودکان در همان اوایل زندگی جان خود را از دست می دهند؟
چرا خدا به هنگام جنایت و تجاوز، از کودکان محافظت به عمل نمی آورد؟
چرا کودکان باید درد و رنجی را متحمل شوند، که دلیل آن را نمی فهمند؟
چرا کودکان بدون آموزش و تجربه کافی از مقابله با ظلم و ستم و تجاوز، بایستی به قتل برسند؟
قبل از پاسخ، ابتدا مخالفان وجود خدا بایستی درباره نگرش شان به عالم هستی تفکر کنند:
اگر خدا وجود ندارد و دنیا بر اساس شانس و تصادف شکل گرفته، بنابراین اساس عالم هستی بر مبنای امور اخلاقی نیست. اگر فرض کنیم که انسان جز حیوانی برتر مفهوم دیگری نداشته باشد و فقط فرآورده محیط خودش باشد، پس می تواند برای هر کاری که انجام می دهد، از زیر مسئولیت اخلاقی شانه خالی کند.
بنابراساس این نگرش، وقتی خدایی وجود ندارد، نمی توان وجود شرارت و بدی را به خدا نسبت داد و اعتراض کرد که چرا او برای حل مشکلات هیچگونه اقدامی نمی کند. پرسش اصلی این است: اگر خدا وجود ندارد، چرا شرارت و بدی وجود دارد؟ شانس و تصادف ذهن ندارد. آن برای آینده برنامه ریزی نمی کند. آن بینش و بصیرت و دیدگاهی ندارد. هم چنین زندگی پس از مرگ هم وجود ندارد. ملحدها هیچ گونه پاسخی به سئوالات زیر ندارند:
چگونه ماده به وجود آمد؟
منشاء زندگی کجاست؟ مفهوم بشریت چیست؟
معنی و مقصد انسان چیست؟
پس شرارت و بدی جزء ذات این دنیا است. مثلا در طول تاریخ، کسانی تحت عنوان دین و خدا به مردم ظلم کرده اند، در واقع خدای آنان مقصر نبوده، بلکه آن خدا محصول و زاییده شرارت و بدی است که منشاء آن از ذات عالم هستی ناشی می شود. به عبارت دیگر، اگر خدا وجود ندارد و شرارت فعال است، شانس و تصادف که سبب خلق عالم هستی شده، مقصر اصلی تلقی می شود.
اگر خدا وجود ندارد، بدی و شرارت دنیا را نه معتقدان به خدا می توانند حل کنند و نه کسانی که وجود خدا را انکار می کنند. بر طبق نگرش مخالفان وجود خدا، انسان در این عالم هستی تنها است و باید به تنهایی با مشکلات این جهان دست و پنجه نرم کند.
پس چرا مخالفان وجود خدا از دست خدایی عصبانی و شاکی هستند که وجود خارجی ندارد؟ چرا وقت گرانقیمت خودشان را درباره چیزی هدر می کنند که وجود ندارد؟ ملحدها فقط بهانه می آوردند.
واقعیت آن است که اگر از شانس طوری صحبت کنیم که گویی در مورد یک عامل سخن می گوییم، در واقع موضوع را از یک مفهوم علمی به یک مفهوم خرافی و اسطوره ای تغییر داده ایم. حتی خود داروین در فصل ششم از کتاب"منشاء انواع" تحت عنوان "مشکلات نظریه" چنین می گوید:"این فرض که چشم و تمام اجزای آن با هم کار کنند که در اثر انتخاب طبیعی شکل گرفته است، باید اذعان کنیم که تا بالاترین درجه باطل است".
امروزه حتی رهبران مخالفان خدا نظیر ریچارد داوکینز و استیون هاوکینگ، "شانس و تصادف" را عامل پیدایی عالم هستی نمی دانند. استیون هاوکینگ (فیزیکدان انگلیسی) معتقد است که عالم هستی به طور کاملا تصادفی و شانسی پدید نیامده، بلکه طراحی هوشمند عامل پیدایی عالم بوده است.
هاوکینگ در کتابش تحت عنوان "تاریخ زمان" فصل هشتم صفحه 127 (نسخه انگلیسی) می گوید:"اگر الگوی بیگ بنگ به عنوان آغاز عالم هستی درست باشد، وضعیت اولیه عالم هستی باید به گونه ای دقیق انتخاب شده باشد. توجیه این امر که چرا عالم هستی درست به این شکل آغاز شده، بسیار دشوار است، مگر این که آن را به خدایی نسبت دهیم که قصد داشت موجوداتی هم چون ما بیافریند". در واقع هاوکینگ می گوید که در پشت پرده چیزهایی می گذرد. این که طرحی در پس همه چیز است و انسان را به شگفتی وا می دارد.
چگونه هاو
کینگ به چنین نتیجه ای رسیده؟ شکی نیست که در خلوت خودش دو دو تا چهار تا کرده و نتیجه گرفته که منطقی ترین توضیح این است که عالم هستی طراح و خالق داشته است.
داوکینز و هاوکینگ جزئیات "طبیعت هوشمند" را تشریح نکرده اند.
در نتیجه این سئوال مطرح می شود که چرا طبیعت هوشمند که عالم هستی را با دقت و ظرافت بی نظیر ساخته است، با انسان ارتباط برقرار نمی کند؟ چرا این طبیعت هوشمند کتاب و پیامبران ندارد؟ اصلا هاوکینگ و داوکینز چگونه به وجود این طبیعت هوشمند پی برده اند؟ منطقی ترین پاسخ این است که آن ها به وجود خدا اعتقاد دارند.

۱۳۹۵ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

MATTHEW 5 متی ۵

44 But I tell you, love your enemies and pray for those who persecute you


۴۴ دشمنان خود را دوست بدارید, و هرکه شما را لعنت کند, برای او دعای برکت کنید, به ٱنانی که از شما نفرت دارند نیکی کنید و برای ٱنانی که به شما ناسزا می گویند و شما را ٱزار می دهند دعای خیر نمایید. 

ادعای کلیسای کاتولیک: عده ای به طور موقت به جهنم می روند و سپس نجات یافته و روانه بهشت می شوند. آیا چنین تعلیمی صحیح است؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
کلیسای کاتولیک بر اساس اول قرنتیان فصل 3 آیه 15 معتقد است که عده ای به طور موقت به جهنم می روند و سپس نجات یافته و روانه بهشت می شوند. آیا چنین تعلیمی صحیح است؟
در کتاب مقدس هیچ گونه تعلیمی مبنی بر نجات بشر در جهنم وجود ندارد:
یک. جهنم مکانی دائمی و ابدی برای گناهکاران است (متی فصل 25 آیه 41). کلام خدا تعلیم می دهد:"گناهکاران به مجازات جاودانی خواهند رسید و تا ابد از حضور خداوند دور خواهند ماند و هرگز شکوه و عظمت قدرت او را نخواهند دید" (دوم تسالونیکیان فصل 1 آیه 9).
جهنم جدایی ابدی از خدا توصیف شده است. در آن مکان، هیچ امیدی برای نجات وجود ندارد.
دوم. مسیح به نتایج وخیم و "ابدی" گناه در جهنم اشاره کرد (مرقس فصل 9 آیه 48).
سوم. حکایت مسیح درباره مرد ثروتمند در جهنم، این واقعیت را نشان داد که هیچکس نمی تواند از جهنم خارج شود (لوقا فصل 16 آیه 26).
چهارم. تعلیم کلیسای کاتولیک مبنی بر "نجات از جهنم" از یکی از کتاب های آپوکریفا (دوم مکابی ها) اقتباس شده. در این کتاب ذکر گردیده که برای گناهکارانی که فوت کرده اند، دعا کنید تا از جهنم خلاصی یابند. "آپوکریفا" به مجموعه 12 کتابی اطلاق می شود که بین عهد عتیق و عهد جدید (مسیح و رسولان) نوشته شدند. تاریخ تقریبی کتاب های آپوکریفا از300 قبل از میلاد تا حدود 100 میلادی تخمین زده شده است. هویت نویسندگان اکثر این آثار ناشناس می باشد.
این کتاب ها ادعا نمی کنند که از سوی خدا الهام شده اند. حتی یهودیان هم چنین اعتقادی ندارند. در طی قرون، یهودیان هرگز آن ها را به عنوان بخشی از کتاب مقدس به رسمیت نشناختند. حتی یوسفوس مورخ معرف یهودی در قرن اول میلادی، به کلی آن ها را رد کرد.
فیلو، فیلسوف یهودی اهل اسکندریه (20 قبل از میلاد تا 40 بعد از میلاد) در آثارش از عهد عتیق به فراوانی نقل قول می کند، اما هرگز از آپوکریفا به عنوان کتاب های الهام شده از خداوند یاد نمی کند. مفسران و کارشناسان یهودی در شورای یامنیا (90 میلادی) کتاب های آپوکریفا را تایید نکردند.
کتاب های آپوکریفا توسط پیامبران نوشته نشده اند و دارای تعالیم غلط و مغایر با عهدعتیق می باشند. هم چنین شواهد تاریخی، وقایع و معجزاتی را که در این کتاب ها بدان ها اشاره شده، تایید نکرده اند. مسیح هرگز از کتاب های آپوکریفا یاد نکرد. در دوران مسیح، 39 کتاب عهد عتیق شهرت داشت و به طور منظم و مرتب تعلیم داده می شد و در کنیسه ها قرائت می گردید. عهد عتیق در میان توده مردم به عنوان "کلام خدا" مورد توجه و احترام بود.
عیسی مسیح چندین بار شخصا از عهد عتیق به عنوان "کلام خدا" یاد کرد (لوقا فصل 24 آیه 27).
مسیح در انجیل متی فصل 23 آیه 35 انبیای شهید عهد عتیق را از هابیل (کتاب پیدایش) تا زکریا (کتاب تواریخ که در عهد عتیق یهودیان آخرین کتاب محسوب می شود) محدود کرد. به عبارت دیگر، عیسی چارچوب اصلی عهدعتیق با پیدایش شروع شده و با تواریخ به اتمام می رسد. بدون شک مسیح به کسانی که به عنوان نبی در مابین عهد عتیق و عهد جدید نبی ظهور می کردند و به شهادت می رسیدند، اشاره می کرد. بنابراین آپوکریفا جزء کتاب های اصلی کتاب مقدس قلمداد نمی شوند و نمی توان به عنوان کلام راستین و الهام شده از روح خدا اتکا نمود.
رسولان این کتاب ها را مورد تایید قرار ندادند. پدران کلیسا اعتبار الهی و الهیاتی آپوکریفا را رد نمودند. نهضت پروتستان نیز مانند یهودیان و کلیسای اولیه، بی درنگ اعتبار کتاب های مذکور را رد کردند.
پنجم. پولس در اول قرنتیان فصل 3 آیات 10- 15 از جهنم ذکری به میان نمی آورد، بلکه او کلیسا را به عمارت تشبیه می کند و به عملکرد معمار آن اشاره می نماید. هر معمار (خادم های کلیسا) بر اساس ساختمانی (تعالیم و پرورش اعضاء کلیسا) که ساخته اجر خواهد یافت. آتشی خواهد آمد تا نتیجه "کار" هر شخص را مورد آزمایش و ارزیابی قرار دهد.
اگر معمار کار نیکو انجام داده باشد (یعنی تعلیم صحیح باشد و ثمره آن نیکو)، کلیسا باقی می ماند و او پاداش دریافت می کند. اما اگر بر اساس تعالیم غلط و عملکرد نادرست عمارت را بنا کند ، کار او خواهد سوخت، اما خودش نجات خواهد یافت.
همان طور که توجه می کنید، این متن هیچ ارتباطی با جهنم ندارد، بلکه از "کار" و "پاداش" سخن می گوید. هم چنین مخاطب آیات مذکور، کشیش ها و خادم های کلیسا می باشد.

۱۳۹۵ شهریور ۲۰, شنبه

منظور پولس از سپردن شخص به شیطان چیست؟ (اول قرنتیان فصل 5) 06/13/2014

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
پولس شنیده بود که یکی از اعضای کلیسای قرنتس، با زن پدر خود زندگی می کند! از لحن پولس درمی یابیم که که از خبری که شنیده، بسیار حیرت کرده است.
"زن پدر" می تواند به معنی مادر نیز باشد. اما پولس واژه "مادر" را به کار نمی برد. بنابراین می توان مطمئن بود که منظور نامادری بوده است. در ضمن، پولس هیچ گونه تنبیه و انضباطی برای آن زن در نظر نگرفت. این نشان می دهد که "زن پدر" عضو کلیسا نبوده است. بنابراین، کلیسا حق قضاوت آن زن را نداشت.
در عهد عتیق رابطه جنسی میان مادر و پسر و هم چنین نامادری به شدت منع شده است (لاویان فصل 18 آیات 7-8 و فصل 20 آیه 11). قوانین روم باستان نیز روابط جنسی مرد را با مادر زن، نامادری و دختر خوانده منع کرده بود. به عبارت دیگر، در شریعت یهود و قوانین رومی، رابطه جنسی پدر و پسر با یک زن واحد ممنوع بود.
پولس اعضای کلیسای قرنتس را توبیخ و سرزنش می کند زیرا تکبر آنان، مانع شده بود تا وضعیت وخیم خود را ببینند. پولس پس از آگاهی از وجود این مشکل، می کوشد اقدامی انجام دهد. ایمانداران مسیحی همواره باید بدانند که جلال حقیقی کلیسای مسیح در دانش الهیات و عطایای روحانی نیست، بلکه در تقدس و پاکی اخلاقی است.
در قرن اول میلادی، شهر قرنتس (واقع در شبه جزیره بالکان) به خاطر بی بندوباری جنسی دارای شهرت خاصی بود، به طوری که زبانزد دنیای آن روزگار بود و وقتی مردم می خواستند بگویند فلان شخص فاسدالاخلاق است، می گفتند:"قرنتسی است". این شهر سومین شهر مهم و پر جمعیت امپراطوری روم پس از روم و اسکندریه محسوب می شد.
در قرنتس از هر نژاد، ملیت، مذهب در آن زندگی می کردند. این حالت بین المللی، در کلیسای قرنتس نیز به چشم می خورد. فرهنگ مردم شهر بر ایمانداران کلیسا نیز اثر گذاشته بود:تفرقه، گرایش به سوی معلم های مختلف، گناهان اخلاقی، تمایل به تجرد... از مشکلات کلیسای قرنتس بود. پولس بارها در رساله های اول و دوم قرنتیان، در مورد مسائل جنسی هشدار داده بود.
اینک رواب
ط جنسی گناه آلود به درون کلیسا رخنه کرده بود: شخصی با نامادری خود رابطه نامشروع داشت! ولی نکته ای بدتر از گناه آن فرد آن بود که کلیسای قرنتس در مورد آن هیچ واکنشی نشان نمی داد!
برخی از اعضای کلیسای قرنتس بر این باور بودند که پس از ایمان به مسیح و دریافت نجات الهی، اجازه و آزادی انجام هر عملی را پیدا کرده اند. اگر چنین بود بازگشت به طرز فکر قبل از ایمان و شیوه زندگی گذشته، امری طبیعی و بدیهی بود. در حالی که مسیح برای نجات آنان از قلمرو گناه، جان خود را فدا کرد و در نتیجه اعضای کلیسای قرنتس باید زندگی جدید خود را با قدرت روح القدس (روح خدا) بدون بدی و شرارت سپری کنند. بنابراین آن شخص زناکار بایستی از کلیسا اخراج شود تا کلیسا همان چیزی بشود که خدا می خواهد. اگر اجازه می دادند که آن مرد در کلیسا بماند، کلیسا آلوده و فاسد می گردید.
پولس به کلیسای قرنتس چنین نوشت:"این مرد را از کلیسا اخراج کنید و به دست شیطان بسپارید تا به سزای عمل خود برسد، تا شاید به هنگام بازگشت خداوند ما عیسی، لااقل روح او نجات یابد" (اول قرنتیان فصل 5 آیه 5). سپردن شخص خاطی به شیطان دو هدف را در نظر دارد:
یک.اخراج او از قلمرو روح القدس و جامعه ایمانداران مسیحی (کلیسا) و فرستادن او به قلمرو شیطان. آن شخص نمی تواند با ایمانداران مسیحی معاشرت کند.
دو. خدا او را در مشکلات و گرفتاری هایی که شیطان پدید می آورد، تنها می گذارد. این مشکلات می توانند فقر و ورشکستگی مالی، بیماری و حوادث غیرمترقبه باشند.
گناه آن شخص بایستی جدی بوده و هیچ شک و تردیدی در مورد قباحت آن گناه وجود نداشته باشد. هم چنین باید اطمینان حاصل کرد که شخص می خواهد در آن گناه باقی بماند و هیچ نشانه ای دال بر تصمیم به تغییر رویه و توبه از خود نشان ندهد، بلکه بر عکس در انجام آن عمل زشت پافشاری نماید. اگر آن شخص به توبه و بازگشت به سوی خدا تمایل نشان داد، نباید از کلیسا اخراج گردد.
این گونه انضباط کلیسایی (سپردن شخص خاطی به شیطان)، مخصوص گناهانی است که جامعه کلیسا را به خطر می اندازد. پولس برای هر اشتباه و گناهی چنین تنبیهی در نظر نمی گیرد. مثلا در اول قرنتیان فصل 6 آیات 1-11، نمی گوید که شخصی که به عضو کلیسا بدی و ظلم کرده، به شیطان سپرده شود.
وظیفه کلیسا صدمه رساندن به شخص خاطی نیست، بلکه کمک به او تا مشکلات و گرفتاری ها او را به خود آورد و به سوی خدا و جامعه کلیسا بازگشت کند. در نظر پولس، انضباط باید سبب نجات گردد، نه محکومیت. هدف از انضباط کمک به افتادگان است و نه تنبیه.
محکومیتی که پولس برای شخص خاطی در نظر گرفت به توبه و دگرگونی روحانی آن فرد انجامید (دوم قرنتیان فصل 2 آیات 5-11).
اخراج آن مرد از جامعه کلیسا، او را دچار پریشانی و ناراحتی کرده بود. پولس از کلیسای قرنتس درخواست کرد تا آن شخص را به میان جماعت ایمانداران مسیحی بپذیرند. اگر علی رغم توبه اشخاص خاطی، کلیسا آنان را نبخشد و مورد ملامت قرار دهد، در واقع به شیطان فرصت دوباره داده است. چون ممکن است آن افراد به طور کامل از کلیسا جدا شده و هرگز به آن بازنگردند. هم چنین هرگاه اعضای کلیسا را از صمیم دل نبخشیم، مرتکب گناه شده ایم. بنابراین، محبت و تقدس دو نکته ضروری برای ادامه حیات کلیسا می باشند
پولس شنیده بود که یکی از اعضای کلیسای قرنتس، با زن پدر خود زندگی می کند! از لحن پولس درمی یابیم که که از خبری که شنیده، بسیار حیرت کرده است.
"زن پدر" می تواند به معنی مادر نیز باشد. اما پولس واژه "مادر" را به کار نمی برد. بنابراین می توان مطمئن بود که منظور نامادری بوده است. در ضمن، پولس هیچ گونه تنبیه و انضباطی برای آن زن در نظر نگرفت. این نشان می دهد که "زن پدر" عضو کلیسا نبوده است. بنابراین، کلیسا حق قضاوت آن زن را نداشت.
در عهد عتیق رابطه جنسی میان مادر و پسر و هم چنین نامادری به شدت منع شده است (لاویان فصل 18 آیات 7-8 و فصل 20 آیه 11). قوانین روم باستان نیز روابط جنسی مرد را با مادر زن، نامادری و دختر خوانده منع کرده بود. به عبارت دیگر، در شریعت یهود و قوانین رومی، رابطه جنسی پدر و پسر با یک زن واحد ممنوع بود.
پولس اعضای کلیسای قرنتس را توبیخ و سرزنش می کند زیرا تکبر آنان، مانع شده بود تا وضعیت وخیم خود را ببینند. پولس پس از آگاهی از وجود این مشکل، می کوشد اقدامی انجام دهد. ایمانداران مسیحی همواره باید بدانند که جلال حقیقی کلیسای مسیح در دانش الهیات و عطایای روحانی نیست، بلکه در تقدس و پاکی اخلاقی است.
در قرن اول میلادی، شهر قرنتس (واقع در شبه جزیره بالکان) به خاطر بی بندوباری جنسی دارای شهرت خاصی بود، به طوری که زبانزد دنیای آن روزگار بود و وقتی مردم می خواستند بگویند فلان شخص فاسدالاخلاق است، می گفتند:"قرنتسی است". این شهر سومین شهر مهم و پر جمعیت امپراطوری روم پس از روم و اسکندریه محسوب می شد.
در قرنتس از هر نژاد، ملیت، مذهب در آن زندگی می کردند. این حالت بین المللی، در کلیسای قرنتس نیز به چشم می خورد. فرهنگ مردم شهر بر ایمانداران کلیسا نیز اثر گذاشته بود:تفرقه، گرایش به سوی معلم های مختلف، گناهان اخلاقی، تمایل به تجرد... از مشکلات کلیسای قرنتس بود. پولس بارها در رساله های اول و دوم قرنتیان، در مورد مسائل جنسی هشدار داده بود.
اینک رواب
ط جنسی گناه آلود به درون کلیسا رخنه کرده بود: شخصی با نامادری خود رابطه نامشروع داشت! ولی نکته ای بدتر از گناه آن فرد آن بود که کلیسای قرنتس در مورد آن هیچ واکنشی نشان نمی داد!
برخی از اعضای کلیسای قرنتس بر این باور بودند که پس از ایمان به مسیح و دریافت نجات الهی، اجازه و آزادی انجام هر عملی را پیدا کرده اند. اگر چنین بود بازگشت به طرز فکر قبل از ایمان و شیوه زندگی گذشته، امری طبیعی و بدیهی بود. در حالی که مسیح برای نجات آنان از قلمرو گناه، جان خود را فدا کرد و در نتیجه اعضای کلیسای قرنتس باید زندگی جدید خود را با قدرت روح القدس (روح خدا) بدون بدی و شرارت سپری کنند. بنابراین آن شخص زناکار بایستی از کلیسا اخراج شود تا کلیسا همان چیزی بشود که خدا می خواهد. اگر اجازه می دادند که آن مرد در کلیسا بماند، کلیسا آلوده و فاسد می گردید.
پولس به کلیسای قرنتس چنین نوشت:"این مرد را از کلیسا اخراج کنید و به دست شیطان بسپارید تا به سزای عمل خود برسد، تا شاید به هنگام بازگشت خداوند ما عیسی، لااقل روح او نجات یابد" (اول قرنتیان فصل 5 آیه 5). سپردن شخص خاطی به شیطان دو هدف را در نظر دارد:
یک.اخراج او از قلمرو روح القدس و جامعه ایمانداران مسیحی (کلیسا) و فرستادن او به قلمرو شیطان. آن شخص نمی تواند با ایمانداران مسیحی معاشرت کند.
دو. خدا او را در مشکلات و گرفتاری هایی که شیطان پدید می آورد، تنها می گذارد. این مشکلات می توانند فقر و ورشکستگی مالی، بیماری و حوادث غیرمترقبه باشند.
گناه آن شخص بایستی جدی بوده و هیچ شک و تردیدی در مورد قباحت آن گناه وجود نداشته باشد. هم چنین باید اطمینان حاصل کرد که شخص می خواهد در آن گناه باقی بماند و هیچ نشانه ای دال بر تصمیم به تغییر رویه و توبه از خود نشان ندهد، بلکه بر عکس در انجام آن عمل زشت پافشاری نماید. اگر آن شخص به توبه و بازگشت به سوی خدا تمایل نشان داد، نباید از کلیسا اخراج گردد.
این گونه انضباط کلیسایی (سپردن شخص خاطی به شیطان)، مخصوص گناهانی است که جامعه کلیسا را به خطر می اندازد. پولس برای هر اشتباه و گناهی چنین تنبیهی در نظر نمی گیرد. مثلا در اول قرنتیان فصل 6 آیات 1-11، نمی گوید که شخصی که به عضو کلیسا بدی و ظلم کرده، به شیطان سپرده شود.
وظیفه کلیسا صدمه رساندن به شخص خاطی نیست، بلکه کمک به او تا مشکلات و گرفتاری ها او را به خود آورد و به سوی خدا و جامعه کلیسا بازگشت کند. در نظر پولس، انضباط باید سبب نجات گردد، نه محکومیت. هدف از انضباط کمک به افتادگان است و نه تنبیه.
محکومیتی که پولس برای شخص خاطی در نظر گرفت به توبه و دگرگونی روحانی آن فرد انجامید (دوم قرنتیان فصل 2 آیات 5-11).
اخراج آن مرد از جامعه کلیسا، او را دچار پریشانی و ناراحتی کرده بود. پولس از کلیسای قرنتس درخواست کرد تا آن شخص را به میان جماعت ایمانداران مسیحی بپذیرند. اگر علی رغم توبه اشخاص خاطی، کلیسا آنان را نبخشد و مورد ملامت قرار دهد، در واقع به شیطان فرصت دوباره داده است. چون ممکن است آن افراد به طور کامل از کلیسا جدا شده و هرگز به آن بازنگردند. هم چنین هرگاه اعضای کلیسا را از صمیم دل نبخشیم، مرتکب گناه شده ایم. بنابراین، محبت و تقدس دو نکته ضروری برای ادامه حیات کلیسا می باشند.

۱۳۹۵ شهریور ۱۸, پنجشنبه

همیشه در خداوند شاد باشید؛ باز هم می‌گویم: شاد باشید. بگذارید ملایمت شما بر همگان آشکار باشد. خداوند نزدیک است. برای هیچ چیز نگران نباشید، بلکه در هر چیز با دعا و استغاثه، همراه با شکرگزاری، درخواستهای خود را به خدا ابراز کنید. بدین‌گونه، آرامش خدا که فراتر از تمامی عقل است، دلها و ذهنهایتان را در مسیحْ عیسی محفوظ نگاه خواهد داشت. فیلیپیان۴


و قرضهای ما را ببخش، چنانکه ما نیز قرضداران خود را می‌بخشیم. زیرا اگر خطاهای مردم را ببخشید، پدر آسمانیِ شما نیز شما را خواهد بخشید. مَتّی ۶:۱۲ , ۱۴


۱۳۹۵ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

سوال یکی از خوانندگان: آیا شواهد خارج از کتاب مقدس ثابت کرده که بهشت و جهنم وجود دارند؟ پاسخ: بله، به اثبات رسیده است. یک. هر روز در تمام بیمارستان های سراسر دنیا، عده ای از بیماران به طور موقت فوت می کنند و سپس به زندگی بازمی گردند. کارشناسان غیرمذهبی، اظهارات این افراد را که به بهشت یا جهنم رفته بودند، ثبت کرده اند. گزارش های آنان ضد و نقیض یا بر اثر توهم نبوده است. وجوه مشترک در شرح جزئیات، وجود بهشت و جهنم را تایید می کند. دوم. پزشکان و پرستاران بیمارستان ها گزارش های کسانی را که به طور موقت مرده بودند، شنیده اند. سوم. سال گذشته در سینماهای آمریکا، دو فیلم درباره دو نفر که بعد از مرگ به بهشت رفته بودند، به نمایش درآمد. هیچکدام از افرادی که به طور موقت تجربه بعد از مرگ را داشته اند، با محتوای فیلم های مذکور مخالفت نکردند.

۱۳۹۵ شهریور ۱۴, یکشنبه

سوال مخالفان مسیحیت: اگر خدا هیچکس را وسوسه نمی کند، چرا مسیحیان باید دعا کنند که خدا آن ها را وسوسه نکند؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مخالفان مسیحیت می گویند که در کتاب مقدس تناقض وجود دارد. در این کتاب ادعا شده خدا مقدس است، اما مسیح تعلیم می دهد که مسیحیان به هنگام دعا از خدا در خواست کنند تا آن ها را وسوسه نکند!
نخست مخالفان باید بدانند که مسیح هرگز تعلیم نداد خدا وسوسه می کند. مسیح نمونه و الگویی برای دعا به شاگردانش ارائه داد و فرمود:"خداوندا، ما را از وسوسه ها دور نگه دار و از شیطان حفظ فرما" (متی فصل 6 آیه 13).
مقصود مسیح از ارائه الگوی دعا آن نبود که کلمه به کلمه آن را تکرار کنیم. در آیه 7 مسیح دعا با جملات تکراری و عبادت مکانیکی و طوطی وار را قدغن کرد.
واقعیت آن است که خدا وسوسه نمی کند، بلکه ایمانداران را آزمایش می کند و محک می زند. او انسان را مانند عروسک کوکی خلق نکرد. بشر اراده دارد و قادر به تصمیم گیری است. از سوی دیگر، خدا می خواهد ما در مشکلات، صبر و تحمل را فرا بگیریم.
کودکی که معنی صبر را نمی داند، در زندگی درس های زیادی را یاد نمی گیرد. وقتی ایماندار یاد بگیرد که منتظر خداوند باشد، خدا نیز به نوبه خود می تواند در زندگی او کارهای عظیمی انجام دهد. مثلا موسی به جای آن که انتقام را به خدا واگذارد، شخصی را کشت و ناگزیز شد چهل سال در بیابان با گوسفندان سپری کند تا درس صبر و شکیبایی را فرا بگیرد! (خروج فصل 2 به بعد). نمونه دیگر، ابراهیم عجله کرد و با کنیز خود هاجر ازدواج نمود و در نتیجه مشکلاتی وارد زندگی او شد (پیدایش فصل 16).
صبر و شکیبایی با خواندن این سطور یا شنیدن یک موعظه، به وجود نمی آید. در خلال عبور از سختی ها و مشکلات، صبر و شکیبایی را با کمک روح القدس (روح خدا) به دست می آوریم. به هنگام مواجه با مشکلات درمی یابیم خدا هدفی نهفته دارد. با صبر و تحمل می توانیم به تدریج تحقق طرح و نقشه خدا را در زندگی مان مشاهده کنیم.
هدف خدا آن است که در بحران ها و سختی ها رشد کنیم و شخصیت ما بالغ شود. اگر فرزندان همیشه مانند کودک فکر کنند، بنابراین اشکالی وجود دارد! توقع و انتظار ما این است که فرزندان مراحل مختلف رشد را بگذرانند و دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را سپری کرده و به مادران و پدران با تجربه تبدیل شوند.
خدا می خواهد قبل از فرا خواندن ما به خدمت، شخصیت مان را بسازد. بنابراین اجازه می دهد تا مشکلات و بحران ها وارد زندگی مان شوند. مشکلات ما را از حالت خوش باوری و افکار بچگانه خارج می سازد و ما را در مرحله رشد و بلوغ و هوشیاری قرار می دهد.
خداوند قبل از آن که یوسف را نخست وزیر مصر نماید، اجازه داد در حدود 20 سال با مشکلات و سختی ها دست و پنجه نرم کند. 80 سال در زندگی موسی کار کرد تا او برای رهبری قوم اسرائیل آماده شود. مسیح سه سال به آموزش شاگردانش پرداخت تا بتوانند کلیسا را تاسیس کنند...
بنابراین هدف خدا از حضور مشکلات در زندگی ما "رشد روحانی و بلوغ شخصیت" است. اگر بخواهیم رشد روحانی کنیم بایستی با مشکلات و سختی ها مواجه شویم.
ممکن است از شکستی در یک رابطه یا ورشکستگی در کسب و کارتان، دل شکسته شده اید. از شما دعوت می کنم که در "دل شکستگی" درنگ نکنید. آن همه درد و لطمه را سال از پی سال با خود حمل نکنید. نگذارید دل شکستگی در درون شما پرورش یابد و آینده تان را مسموم کند. بگذارید برود. خبر خوش این است که خدا چیز تازه ای برای شما آماده کرده است.
به عبارت دیگر، وقتی خدا اجازه می دهد دری بسته شود، می خواهد در دیگری را برای شما باز کند. دری شگفت انگیز و سرشار از برکت و معجزه! او می خواهد چیز به مراتب بهتر از انتخاب شما و عالی تر از آنچه تصور می کنید، عطا فرماید.
خداوند می فرماید:"فکرهای من، فکرهای شما نیست و راه های من، راه های شما نیست. به همان اندازه که آسمان بلندتر از زمین است، راه های من از راه های شما و فکرهای من از فکرهای شما بلندتر و برتر است" (اشعیاء فصل 55 آیات 8- 9).
خداوند می داند چه می کند. او می داند صلاح ما چیست. خدا همیشه نقشه دیگر دارد. اگر از اندیشیدن به ناامیدی های تان دست بردارید، او به شما نشان می دهد که چه نقشه ای دارد.
اگر به خدا ایمان داشته باشید، به هنگام رویارویی با بحران ها و مشکلات، خداوند برای شما می جنگد. او شما را در طوفان های زندگی تقویت می کند و به شما آرامش خاطر می بخشد، تا مشکلات را با قدرت مافوق طبیعی الهی تحمل کنید.
وقتی دچار مشکلی می شوید، به یاد آورید: همان خدایی که دفعه آخر مرا از مشکل بیرون آورد، آیا این بار نیز مرا رهایی نخواهد داد؟
وقتی مشکلات بزرگ هستند، نشانه ای است از این که خدا می خواهد برکات عالی به شما عطا فرماید و معجزات شگفت انگیز در زندگی تان انجام دهد. بنابراین به هنگام رویارویی با مشکلات و سختی ها:
یک. به جای ترس، دعا کنید.
دوم. به جای تشویش و نگرانی، خدا را پرستش کنید.
سوم. به جای گله و شکایت، درجا زدن و طفره رفتن، رشد کنید.

۱۳۹۵ شهریور ۱۳, شنبه

آیا پولس همه چیز است یا هیچ ارزشی ندارد؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یکی از انتقادهای مخالفان کتاب مقدس آن است که می گویند در یک آیه پولس متضاد سخن گفت:"گرچه هیچ هستم، ولی از فرستادگان برگزیده خدا، هیچ کم ندارم" (دوم قرنتیان فصل 12 آیه 11). آنان می پرسند:"اگر پولس خود را بی ارزش می داند، چرا خود را هم سطح رسولان خدا قرار می دهد؟"
وقتی زندگی پولس را بررسی می کنیم، درمی یابیم که او اصلا آدم ضعیفی نبوده است. او کلیساهای زیادی در اروپا تاسیس کرد و بیش از نیمی از عهد جدید (تعالیم مسیح و رسولان) به قلم او نگاشته شده است. او معلم ها و کشیش های زیادی را تعلیم داد.
اگر پولس در کار تجارت وارد می شد، بدون شک به موفقیت های مالی و ثروت فراوان می رسید. پولس می دانست چگونه هدف ها را تعیین کند و آن ها را به اتمام رساند. او اصل ترغیب کردن مردم را می دانست و می توانست مردم را به جنب و جوش بیندازد.
پس چگونه می توانیم ادعای ضعیف بودن پولس را با لیست موفقیت هایش جمع بزنیم؟
در دوم قرنتیان فصل 12 پولس درباره مشکل خود سخن می گوید و در مقایسه با خدا خود را "هیچ" می داند. اما در فصل 11 از رسالت خود دفاع می کند و خود را هم سطح رسولان قرار می دهد. در آن روزگار، خوب بودن یا بد بودن سخنور را از روی مقدار پولی که دریافت می کرد، می سنجیدند.
به این ترتیب، یک سخنران خوب پول زیادی مطالبه کند، سخنران متوسط کم تر دریافت می کند و یک واعظ بد، رایگان موعظه می کند! معلم های کاذب مسیحی چنین استدلال می کردند که چون پولس رایگان تعلیم می دهد، بنابراین او سخنران تازه کار، فاقد اقتدار و اختیار می باشد (فصل 11 آیه 7). اما پولس در رساله دوم خود به قرنتیان از رسالت خود دفاع کرد:
او ماموریت خود را از خدا دریافت کرد (فصل 1 آیات 1 و 21 و فصل 4 آیه 1)
او به راستی سخن می گفت (فصل 1 آیه 18)
روح خدا در او بود (فصل 1 آیه 22)
درستکار بود و با قدرت مسیح سخن می گفت (فصل 2 آیه 17)
کتاب مقدس را به درستی تعلیم داده است (فصل 4 آیه 2)
پطرس درباره پولس چنین شهادت داد:"برادر عزیز ما "پولس" نیز با آن حکمتی که خدا به او داده است، درباره همین مطلب سخن گفته است. درک برخی از نوشته های او دشوار است و بعضی که اطلاع کافی از کتاب مقدس ندارند و وضع روحانی شان نیز ناپایدار است، آن ها را به غلط تفسیر می کنند. اما با این کار نابودی خود را فراهم می سازند" (دوم پطرس فصل 3 آیات 15- 16).
زمانی که پطرس به کلیساها نامه می نوشت، نامه های پولس شهرت فراوانی داشت. توجه کنید که پطرس طوری از نامه های پولس سخن می گوید که گویی با "دیگر بخش های کتاب مقدس" در یک سطح هستند. کلیسای اولیه، نامه های پولس را الهام خدا می دانست.
سفیر مسیح بود و دعوت شد تا انجیل را موعظه کند (فصل 5 آیات 18- 20)
هرگز کسی را فریب نداده، گمراه نساخته و سوءاستفاده نکرده است (فصل 7 آیه 2 و فصل 11 آیات 7- 9)
به خاطر رسالتش متحمل دردها و خطرات شده است (فصل 11 آیات 23- 33)
مشکلات باعث فروتنی پولس شده بود (فصل 12 آیات 7- 10)
اعضای کلیسای قرنتس شاهد معجزات پولس بوده اند (فصل 12 آیه 12)
همیشه در این فکر بوده که فرزندان روحانی اش، ایمانداران بالغی شوند (فصل 13 آیه 9).
اراده خدا آن بود که پولس در مشکلات باشد تا توکل او به جای قدرت، حکمت و ذکاوت خودش متمرکز بر قدرت و حکمت خدا باشد و در مشکلات، خدا را خدمت کند (فصل 12 آیات 9- 10).
امروزه نیز خداوند اجازه می دهد که سختی وارد زندگی شما شود تا توکل و اعتمادتان را به توانایی خودتان از بین ببرد و به شما کمک کند که فقط به خدا توکل کنید.

۱۳۹۵ شهریور ۱۲, جمعه

آیا رفتار پولس ضد و نقیض نیست: او با ختنه تیطس مخالفت کرد (غلاطیان فصل 2 آیه 3)، اما تیموتاوس را خودش ختنه کرد ( اعمال رسولان فصل 16 آیات 1-3)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یکی از سوالات مخالفان مسیحیت آن است که چرا پولس با ختنه تیطس مخالفت کرد (غلاطیان فصل 2 آیه 3)، اما تیموتاوس را خودش ختنه کرد؟ (اعمال رسولان فصل 16 آیات 1- 3). آیا رفتار پولس ضد و نقیض نیست؟
برای درک رفتار پولس از ختنه کردن تیموتاوس و ختنه نکردن تیطس، ابتدا بایستی آیات مورد نظر مخالفان مسیحیت را با دقت بررسی نماییم:
"رهبران کلیسای اورشلیم از همسفر من تیطس نیز که غیر یهودی بود، نخواستند تا ختنه شود" (غلاطیان فصل 2 آیه 3).
"مادر تیموتاوس یهودی بود و پدرش یونانی. پولس به احترام یهودیان، تیموتاوس را ختنه کرد" (اعمال رسولان فصل 16 آیات 1- 3).
یک. تیطس یونانی بود، اما تیموتاوس یهودی بود (اگرچه پدرش یونانی بود).
دوم. تیموتاوس به سبب یهودیان ختنه شد، در حالی که ختنه تیطس را نه یهودیان، بلکه شریعت گراهای مسیحی خواهان بودند. استدلال این گروه آن بود که مسیحیان با اجرای قوانین شریعت از جمله ختنه و خوردن غذای حلال می توانند از قلمرو گناه نجات یابند.
اگر پولس تسلیم خواسته شریعت گراها می گردید، به این معنا بود که نجات انسان هم توسط مسیح انجام می شود و هم با اجرای رسوم شریعت. اما در مورد تیموتاوس، پولس نمی خواست بیهوده مانعی برای ایمان آوردن یهودیان غیرمسیحی به وجود آورد.
حتی اگر فرض کنیم عملکرد پولس اشتباه بود، این رفتار او نشان می داد که پولس کتاب مقدس را بر تعالیم خود ترجیح می داد. پولس این نکته را در نظر داشت که کتاب مقدس "کلام خدا" است و بر تعالیم او به مراتب رجحان و برتری دارد.
از سوی دیگر، ختنه تیموتاوس با تعالیم پولس در تضاد نبود. او مخالف ختنه نبود، بلکه چنین استدلال می کرد که هیچکس با ختنه نجات نمی یابد. پولس معتقد بود:"وقتی با یهودیان هستم، مانند خودشان رفتار می کنم تا بدین ترتیب به پیام انجیل گوش فرا دهند و به مسیح ایمان آورند" (اول قرنتیان فصل 9 آیه 20). پولس در هر کاری که انجام می داد، تنها یک هدف را دنبال می کرد و آن جلب توجه یهودیان و غیریهودیان به سوی مسیح بود.
سوم. از آن جا که تیموتاوس از طریق مادرش، در فرهنگ یهودی پرورش یافته بود، پولس تصمیم گرفت او را ختنه کند تا کاملا یهودی محسوب شود. بنابراین، تیموتاوس به عنوان یهودی می توانست کمک بزرگی برای پولس باشد، زیرا آن ها برای موعظه به کنیسه های یهودی می رفتند.
چهارم. پولس هرگز به تیموتاوس نگفت که به خاطر دریافت نجات از قلمرو گناه، او را ختنه می کند. تیموتاوس قبل از ختنه، به مسیح ایمان آورده و نجات یافته بود.
پنجم. یکی از مهم ترین نکاتی که در شورای رسولان در اورشلیم (اعمال رسولان فصل 15) مطرح گردید، عدم اجبار ختنه بود. بنابراین، رهبران کلیسای اورشلیم، تیطس را بی آن که ختنه شود، به عنوان برادر مسیحی پذیرفتند (غلاطیان فصل 2 آیات 1- 3).
ششم. پولس در نامه های خود تحت عناوین رومیان و غلاطیان، با این طرز تفکر غلط مخالفت کرد و چنین توضیح داد که نجات انسان از قلمرو گناه به فیض خدا (یعنی بخشش بلاعوض خدا به افرادی که لیاقت آن را ندارند) بستگی دارد و نه اعمال نیکوی انسان. در دوران عهد عتیق، وقتی ابراهیم به خدا ایمان آورد، هنوز عمل ختنه را انجام نداده بود. سال ها بعد، خدا به ابراهیم دستور داد تا مراسم ختنه را انجام دهد.
چهار صد سال بعد، خداوند شریعت را عطا فرمود. زمانی که ابراهیم به خدا ایمان آورد، ختنه روحانی در او انجام شد. بعدها، ختنه جسمانی، که جراحی بهداشتی بود، صرفا نشانه ای شد جهت تایید ختنه روحانی. پولس تاکید کرد که ختنه روحانی باعث نجات انسان می شود، اما هرگز با ختنه جسمانی مخالفت نکرد. طبق دیدگاه مسیحیت، ختنه جسمانی و اعمال نیکو باعث نجات انسان از قلمرو گناه نخواهند شد.
در عهد جدید، تعلیمی مبنی بر مخالفت با ختنه وجود ندارد. ختنه یک جراحی بهداشتی است.