۱۳۹۵ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

آیا کلیسای کاتولیک به عهد عتیق کتاب هایی افزوده اند؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
به منظور مقابله با نهضت نوپای پروتستان، کلیسای کاتولیک رومی کتاب هایی را تحت عنوان "آپوکریفا" در سال 1546 میلادی به رسمیت شناخت و به عهد عتیق افزودند. این کتاب ها در کتاب مقدس پروتستان ها یافت نمی شود. "آپوکریفا" چه کتاب هایی هستند؟
بعد از دوران عهد عتیق که آخرین پیامبر آن "ملاکی" در 450 قبل از میلاد بود، در میان یهودیان آثاری پدید آمد که به نوشتجات رمزی یا مخفی معروف شد. یعنی مطالبی که نباید برای مردم عادی افشاء گردد
. این نوشتجات در دوران ناآرامی ملی و زمان کشمکش یهودیان با متجاوزان خارجی نگاشته شده اند. محتوای اصلی این کتاب ها واکنش یهودیان به ظلم و ستم اشغالگران بود. مثلا شورش یهودیان بر علیه دولت سوریه است که در سال 168 قبل از میلاد رخ داد.
بنابراین "آپوکریفا" به مجموعه 12 کتابی اطلاق می شود که بین عهد عتیق و عهد جدید (مسیح و رسولان) نوشته شدند. تاریخ تقریبی کتاب های آپوکریفا از300 قبل از میلاد تا حدود 100 میلادی تخمین زده شده است. هویت نویسندگان اکثر این آثار ناشناس می باشد. این کتاب ها عبارتند از:
اول اسدراس (تلفظ یونانی عزرا)، دوم اسدراس، طوبیت (سرگذشت عجیب و ماجراجویانه عاشقانه ای است که فاقد هرگونه ارزش تاریخی است)، تاریخ شوشن، حکمت سلیمان، بروخ، دعای منسی، اول مکابی ها، دوم مکابی ها، سرود سه پسر مقدس، حکایت سوزانا، حکایت بل و اژدها.
این کتاب ها بعد دوران نبوت و پیشگویی دوران عهد عتیق به رشته تحریر درآمدند و در فهرست عهد عتیق به زبان عبری قرار نداشتند. اما در ترجمه یونانی عهد عتیق که به "سپتواجنت" معروف است، آپوکریفا نیز ترجمه شد و ضمیمه عهد عتیق گردید.
در قرن چهارم میلادی یکی از پدران کلیسا به نام "جروم"، به عوض آن که عهد عتیق را از عبری به زبان لاتین ترجمه کند، "سپتواجنت" را برای ترجمه برگزید. اما بعدها جروم اعلان کرد که برای تعلیم آموزه های کتاب مقدس، نباید به آپوکریفا مراجعه کرد.
از همان ابتدا، نهضت پروتستان با مجموعه کتاب های آپوکریفا مخالفت کرد. دلایل رد این کتاب ها به شرح زیر است:
یک. این کتاب ها ادعا نمی کنند که از سوی خدا الهام شده اند. حتی یهودیان هم چنین اعتقادی ندارند. در طی قرون، یهودیان هرگز آن ها را به عنوان بخشی از کتاب مقدس به رسمیت نشناختند. حتی یوسفوس مورخ معرف یهودی در قرن اول میلادی، به کلی آن ها را رد کرد.
فیلو، فیلسوف یهودی اهل اسکندریه (20 قبل از میلاد تا 40 بعد از میلاد) در آثارش از عهد عتیق به فراوانی نقل قول می کند، اما هرگز از آپوکریفا به عنوان کتاب های الهام شده از خداوند یاد نمی کند. مفسران و کارشناسان یهودی در شورای یامنیا (90 میلادی) کتاب های آپوکریفا را تایید نکردند.
دوم. کتاب های آپوکریفا توسط پیامبران نوشته نشده اند.
سوم. شواهد تاریخی، وقایع و معجزاتی را که در این کتاب ها بدان ها اشاره شده، تایید نکرده اند.
چهارم. دارای تعالیم غلط و مغایر با عهدعتیق می باشند.
پنجم. مسیح هرگز از کتاب های آپوکریفا یاد نکرد. در دوران مسیح، 39 کتاب عهد عتیق شهرت داشت و به طور منظم و مرتب تعلیم داده می شد و در کنیسه ها قرائت می گردید. عهد عتیق در میان توده مردم به عنوان "کلام خدا" مورد توجه و احترام بود. عیسی مسیح چندین بار شخصا از عهد عتیق به عنوان "کلام خدا" یاد کرد (لوقا فصل 24 آیه 27).
مسیح در انجیل متی فصل 23 آیه 35 انبیای شهید عهد عتیق را از هابیل (کتاب پیدایش) تا زکریا (کتاب تواریخ که در عهد عتیق یهودیان آخرین کتاب محسوب می شود) محدود کرد.
به عبارت دیگر، عیسی چارچوب اصلی عهدعتیق با پیدایش شروع شده و با تواریخ به اتمام می رسد.
بدون شک مسیح به کسانی که به عنوان نبی در مابین عهد عتیق و عهد جدید نبی ظهور می کردند و به شهادت می رسیدند، اشاره می کرد. بنابراین آپوکریفا جزء کتاب های اصلی کتاب مقدس قلمداد نمی شوند و نمی توان به عنوان کلام راستین و الهام شده از روح خدا اتکا نمود.
ششم. رسولان این کتاب ها را مورد تایید قرار ندادند.
هفتم. پدران کلیسا اعتبار الهی و الهیاتی آپوکریفا را رد نمودند.
هشتم. نهضت پروتستان نیز مانند یهودیان و کلیسای اولیه، بی درنگ اعتبار کتاب های مذکور را رد کردند.
نهم. حتی از قرن شانزدهم تا زمان حاضر، بسیاری از کارشناسان کلیسای کاتولیک، کتاب های آپوکریفا را نپذیرفتند و با افزودن چنین مجموعه ای به عهد عتیق مخالفت ورزیدند.

۱۳۹۵ خرداد ۹, یکشنبه

پاسخ به مسلمانان

سه خدا نمی پرستیم. یک خدا در مقابل بت های بی شمار وجود دارد. آیا تهران از یک ساختمان تشکیل شده یا از مناطق مسکونی، اداری، تجاری، نظامی و تفریحی؟ حتی یک ساختمان هم دارای طول، عرض و ارتفاع است. آیا قرآن از یک سوره تشکیل شده یا 114 سوره؟ شما متشکل از جان، جسم و روح هستید. چرا در قرآن خدا می گوید ما؟ تفسیرهای زیادی درباره ضمیر جمع شده. کارشناسان مسلمان می گویند ذات خدا را هیچکس نمی تواند بشناسد.
در سوره مریم آیه 21 خدا می گوید: من، ما و تولد شگفت انگیز مسیح. همهدر یک آیه.
این صفحه از الهیات پروتستان دفاع می کند. کاتولیک ها مریم را تکریم می کنند، اما نمی پرستند. مسلمانی که سنگ کعبه یا ضریح مقبره پیامبران را می بوسند، آیا پرستش می کنند؟ اعراب قبل از اسلام در بتکده، مسیح و مریم را می پرستیدند. ولی در تاریخ کلیسا و نسخه های اناجیل و رسالات رسولان قرن اول میلادی تاکنون تثلیث عبارت از پدر، پسر و روح القدس بوده.

۱۳۹۵ خرداد ۸, شنبه

سئوال مسیحیان: چرا خدا در قرآن از ضمیر جمع "ما" استفاده می کند؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
اغلب اوقات غیرمسیحیان می پرسند"اگر خدا واحد است، چرا مسیحیان به پدر، پسر و روح القدس به عنوان خدا اعتقاد دارند؟" مسیحیان نیز پرسش مشابهی دارند:" طبق شهادت قرآن، خدا واحد است. اما چرا خدا در قرآن ضمیر جمع را به کار می برد و از واژه "ما" استفاده می کند؟
یک. در قرآن و کتاب مقدس خدا واحد است. به گفته کارشناسان، واحد بودن به معنای آن است که بت ها و خدایان زیادی وجود دارند، اما فقط یک خدا حقیقی است.
دو. در قرآن و کتاب مقدس خدا از ضمیر جمع استفاده می کند:" انسان را شبیه ما بسازیم" (پیدایش فصل 1 آیه 26). تقریبا در هر سوره از قرآن، ضمیر جمع برای خدا استفاده شده است:" هر كه پاداش اين دنيا را بخواهد به او از آن مىدهيم و هر كه پاداش آن سراى را بخواهد از آن به او مىدهيم و به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد" (آل عمران آیه 145)
سه. برخی معتقدند که در دوران باستان، پادشاهان و سلاطین در صحبت از خودشان، ضمیر جمع را به کار می بردند. اما طبق نظر کارشناسان مسلمان، اسلام مخالف حکومت های پادشاهی است و خدا هرگز از روش و رسوم پادشاهان استفاده نمی کند.
چهار. بعضی بر این باورند که به کار بردن ضمیر جمع به آن علت است که خدا با کمک و یاری فرشتگان و پیامبران، اهدافش را اجرا می کند. این نکته نیز مورد تایید قرآن نیست، زیرا خدا به همکار و مشاور نیاز ندارد. او قادرمطلق است.
پنج. در پیام به مریم، چرا ابتدا خدا ضمیر مفرد را استفاده می کند و می گوید: "من". سپس ضمیر جمع را به کار می برد؟ (سوره مریم آیه 21). این در حالی است که خدا به همکار و مشاور نیاز ندارد. آیا اشاره این آیه به کثرت در وحدت نیست؟ همان روح عامل تولد مسیح بود.
متفکران مسلمان معتقدند که انسان به علت محدودیت، قادر به شناخت خدا نیست. غزالی در مقدمه کتابش می گوید:"هیچکس نمی تواند خدا را بشناسد. خدا فقط خودش را می شناسد".
در کتاب معارف اسلامی که در دانشگاه های ایران تدریس می شود، ذکر شده (بخش "شناخت ذات و صفات خدا"): یکی از مبانی خداشناسی اسلامی آن است که شناخت ذات الهی برای هیچ موجود دیگری از جمله انسان ممکن نیست".
الفروغی (استاد مسلمان اسلام شناسی) در کتابش "اسلام" می گوید که خدا خودش را به هیچکس مکشوف نمی کند. متفکر و کارشناس دیگر مسلمان، شبیر اختر نام دارد کتابی نوشته به نام "ایمانی برای تمام فصل ها". او در کتابش می نویسد:" قرآن بر خلاف کتاب مقدس هیچگاه از ذات خدا سخن نمی گوید. فقط توصیف های مبنی بر صفات را می توان به خدا نسبت داد، که آن هم محدود است در اراده خدا با انسان. جزئیات شخصیت خدا، اسرار است".

۱۳۹۵ خرداد ۷, جمعه

آیا برخی از کتاب های کتاب مقدس مفقود شده اند؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
عده ای از غیر مسیحیان می گویند که شنیده ایم یا در وب سایت های مخالفان مسیحیت خوانده ایم، متن کتاب مقدس کامل نیست زیرا برخی از کتاب ها که در کتاب مقدس مورد اشاره قرار گرفته اند، مفقود شده اند. هم چنین این سئوال مطرح می شود: نبود آن کتاب ها بر ایمان مسیحیان نیز چه تاثیری داشته است؟
این کتاب ها عبارت بودند از:
جنگ های خداوند (اعداد فصل 21 آیه 14)، کتاب یاشر (یوشع فصل 10 آیه 13، دوم سموئیل فصل 1 آیات 18- 27)، تاریخ پادشاهان یهودا (اول پادشاهان فصل 14 آیه 29)، تاریخ پادشاهان اسرائیل (اول پادشاهان فصل 14 آیه 19)
زندگی سلیمان (اول پادشاهان فصل 11 آیه 41)، کتاب تاریخ پادشاهان اسرائیل (اول تواریخ فصل 9 آیات 1-2، دوم تواریخ فصل 20 آیه 34)، تاریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل (دوم تواریخ فصل 16 آیه 11)،تاریخ پادشاهان اسرائیل و یهودا (دوم تواریخ فصل 27 آیه 7)، تاریخ پادشاهان اسرائیل (دوم تواریخ فصل 33 آیه 18)، کتاب حقوق و وظایف پادشاه (اول سموئیل فصل 10 آیه 25)، کتاب های سه نبی، سموئیل، ناتان و جاد (اول تواریخ فصل 29 آیه 29)، تاریخ ناتان نبی (دوم تواریخ فصل 9 آیه 29)، تاریخ شمعیای نبی (دوم تواریخ فصل 12 آیه 15)، تاریخ ییهو پسر حنانی (دوم تواریخ فصل 20 آیه 34)، تاریخ انبیاء (دوم تواریخ فصل 33 آیه 19)، تاریخ عدوی نبی (دوم تواریخ فصل 13 آیه 22)، تاریخ پادشاهان (دوم تواریخ فصل 24 آیه 27).
برخی از نوشتجات اضافه که عهد عتیق و عهد جدید به عنوان مرجع از آن ها مورد استفاده قرار می گرفت:
کتاب عهد (خروج فصل 24 آیه 7)، تاریخ پادشاهان ماد و پارس (استر فصل 10 آیه 2)، کتاب سموئیل (اول سموئیل فصل 10 آیه 25)، سالنامه داود پادشاه (اول تواریخ فصل 27 آیه 24)، نامه پولس به کلیسای لائودیکیه (کولسیان فصل 4 آیه 16)، نامه پولس به کلیسای قرنتس (اول قرنتیان فصل 5 آیه 9).
آیا با نبود این کتاب ها، کتاب مقدس ناتمام و ناقص است؟
یک. در کتاب مقدس یهودیان (عهد عتیق)، به جای 39 کتاب، 24 کتاب موجود است. اما در کتاب مقدس مسیحیان، همان 24 کتاب به 39 کتاب تقسیم بندی شده اند.
کتاب مقدس عبری (عهد عتیق)، به سه بخش تقسیم شده است:
تورات (پنج کتاب نخست عهد عتیق: پیدایش، خروج، لاویان، اعداد، تثنیه)
انبیاء (شامل هشت کتاب: یوشع، داوران، سموئیل، پادشاهان، اشعیاء، ارمیاء، حزقیال و دوازده نبی)
نوشته ها (یازده کتاب: مزامیر، امثال، ایوب، غزل غزل ها، روت، مراثی، جامعه، استر، دانیال، عزرا / نحمیا و تواریخ)
اول سموئیل و دوم سموئیل در واقع یک کتاب می باشند. هم چنین نحمیا ادامه کتاب عزرا است و هوشع و ملاکی در یک کتاب می باشند. اول تواریخ و دوم تواریخ و نیز اول پادشاهان و دوم پادشاهان به ترتیب در یک کتاب ارائه شده اند: کتاب پادشاهان، کتاب تواریخ.
مطابق انجیل لوقا فصل 24 آیه 44، مسیح نیز عهد عتیق را با عنوان "تورات موسی، کتاب های انبیا و مزامیر" اشاره فرمود، که این نامگذاری سنتی سه بخش از فهرست عبری است.
برای یک یهودی، تورات نه فقط کتاب ملی محسوب می شد بلکه صدای خدا تلقی می گردید. دستورات آن لازم بود بدون چون و چرا اجرا شود. خداشناسی زیربنای شریعت بود.
دو. پادشاهان هر سرزمین (یهودی و غیر یهودی) دارای کاتبان و مورخان بوده اند. آنان موظف بودند وقایع را به ثبت برساندند. بنابراین، بسیاری از این کتاب ها که عناوین شان در عهد عتیق ذکر شده، حاوی گزارش های تاریخی هستند که نویسندگان کتاب مقدس برای تایید یا تکمیل گزارش خود از آن ها استفاده کرده اند.
نویسندگان عهد عتیق و عهد جدید به اسناد و مدارک متعدد مراجعه می کردند. به عنوان مثال، پولس رسول از اشعار و سخنان فیلسوف ها نقل قول می کرد (اعمال رسولان فصل 17 آیه 28 و تیطس فصل 1 آیه 12). او در نامه اش به تیطس، از یک بیت شعر شاعر و فیلسوفی به نام "اپی منی دس" که در 600 قبل از میلاد مسیح زندگی می کرد، نقل قول نمود.
پس مقصود نویسندگان کتاب مقدس از اشاره به این کتاب ها آن بوده که خوانندگان دوران باستان، برای کسب اطلاعات بیشتر به این کتاب ها رجوع کنند. همان طور که امروزه نیز در کتاب ها اشاره به منابع، امری متداول است.
سه. در عهد عتیق، چهار بار به "کتاب عهد" اشاره شده است: خروج فصل 24 آیه 7، دوم پادشاهان فصل 23 آیه 2 و آیه 21، دوم تواریخ فصل 34 آیه 30. "کتاب عهد" نام دیگر "پنتاتوک" است. پنج کتاب نخست عهد عتیق، تورات (به معنای تعلیم) نام دارد.
این کتاب ها عبارتند از: پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه. اصطلاح یونانی "پنتاتوک" به معنی "پنج طومار" است که به پنج کتاب تورات اطلاق می شود. "کتاب عهد" گاهی نیز "شریعت" نامیده شده است (تثنیه فصل 30 آیه 10، فصل 31 آیه 26، دوم پادشاهان فصل 17 آیه 13). "شریعت موسی" نیز اطلاق گردیده است (یوشع فصل 8 آیه 31، فصل 23 آیه 6، اول پادشاهان فصل 2 آیه 3).
مطابق با خروج فصل 24 آیه 4، موسی هر آنچه را که خدا فرموده بود در سندی نوشت که به نام کتاب عهد شناخته شده است (خروج فصل 24 آیه 7). اکثر بخش های این سند، اگر نگوییم تمام آن، در فصل های 21 آیه 1 تا فصل 23 آیه 33 حفظ شده است.
چهار. کتاب "تاریخ پادشاهان اسرائیل" یکی از منابع و مراجع مورد استفاده نویسندگان کتاب های پادشاهان و تواریخ بوده است. در کتاب های اول و دوم پادشاهان، هفده بار به کتاب تاریخ پادشاهان اسرائیل اشاره گردیده است. کتاب تاریخ پادشاهان اسرائیل مفقود شده است. وقتی نویسندگان عهد عتیق به این منبع مراجعه می کردند، به آن معنا نبود که این کتاب از سوی خدا الهام شده است. کتاب تاریخ پادشاهان اسرائیل فقط منبع موثق تاریخی برای تکمیل متن عهد عتیق بوده است.
پنج. جنگ های خداوند (اعداد فصل 21 آیه 14) احتمالا کتاب شعر یا سرود بوده که موسی از متن آن نقل قول کرده است. بنابراین، تردیدی نیست که این کتاب در زمان موسی و پنج کتاب تورات نوشته شده. برخی از کارشناسان معتقدند که کتاب جنگ های خداوند قبل از نگارش تورات و توسط موسی نوشته شده است. آنچه اکنون از این کتاب باقی مانده، نقل قول موسی در کتاب اعداد است.
شش. تاریخ پادشاهان ماد و پارس (استر فصل 10 آیه 2)، در واقع گزارش دولت هخامنشی از دوران سلطنت خشایارشا است که در چارچوب کتاب هایی که از خدا الهام شده، قرار نمی گیرد. به نظر می آید مردخای (یکی از شخصیت های اصلی روایت)، داستان استر را از اسناد سلطنتی رونویسی کرده است، چون ذکری از نام خدا نیز به میان نیامده. در کتاب استر فصل 2 آیه 23 نوشته شده:"به دستور خشایارشا این واقعه در کتاب تاریخ پادشاهان ثبت گردید". هم چنین، در فصل 6 آیه 1می خوانیم:"خشایارشا فرمود کتاب تاریخ پادشاهان را بیاورند و وقایع سلطنت او را برایش بخوانند". بنابراین "کتاب تاریخ پادشاهان ماد و پارس" غیرمذهبی است و جزء کتاب های گمشده کتاب مقدس محسوب نمی شود.
هفت. کتاب حقوق و وظایف پادشاه (اول سموئیل فصل 10 آیه 25) توسط سموئیل نوشته شده و هیچ نکته ای از این کتاب در کتاب های اول و دوم سموئیل مشاهده نمی شود. این کتاب، شرح وظایف و حقوق پادشاهان اسرائیل را در دوران باستان بیان می کند. بنابراین مفقود شدن این کتاب، تاثیر منفی بر ایمان مسیحیان نمی گذارد و خلاء و مشکلاتی در تعالیم کتاب مقدس به وجود نمی آورد.
هشت. آیا نامه پولس به کلیسای لائودیکیه گم شده است؟ (کولسیان فصل 4 آیه 16)
آنچه مسلم است این نامه مانند برخی از نامه های پولس، مفقود شده اند (دوم قرنتیان فصل 2 آیه 3). ما فقط سیزده نامه از نامه های پولس را در اختیار داریم که مدت زمانی حدود پانزده سال را در بر می گیرد. بی شک برخی از نامه های پولس باقی نمانده اند و شاید نامه به کلیسای لائودیکیه، یکی از این نامه ها باشد.
کلیسای لائودیکیه زمانی که پولس در افسس زندگی می کرد، تاسیس شد (اعمال رسولان فصل 19 آیه 10). لائودیکیه یکی از شهرهای ثروتمند و مرکز خرید و فروش و تجارت بود و بانکداری، تولیدات پشم و دانشگاه پزشکی در آن وجود داشت. در این دانشگاه، مرهم چشم تولید می شد. نه فقط شهر لائودیکیه ثروتمند بود، بلکه کلیسا نیز ثروتمند بود (مکاشفه فصل 3 آیه 17). مردم شهر به صنایع نساجی و رنگرزی خود می بالیدند. شهر به داشتن مرهم گرانبهای چشم که بسیاری از امراض را شفا می داد، افتخار می کرد. لائودیکیه در 17 کیلومتری شمال غربی شهر کولسی (ترکیه امروزی) واقع بود.
تعالیم اشتباه به کلیساهای کولسی و لائودیکیه سرایت کرده بود. لذا پولس نامه هایی به دو کلیسای مذکور ارسال کرد تا نگرش غلط ایمانداران کولسی و لائودیکیه را اصلاح کند. بی شک پولس مایل بود که شخصا به کولسی برود. او بسیار تمایل داشت که معلم های دروغین را از نزدیک ببیند و با آن ها مباحثه کند و کسانی را که از حقیقت منحرف شده بودند، به ایمان مسیحی بازگرداند. اما او در زندان به سر می برد و جز دعا و ارسال نامه کاری نمی شد کرد. کاری را که نمی توانست انجام دهد باید به خدا می سپرد (کولسیان فصل 2 آیه 1).
پولس می گوید که نامه ای از لائودیکیه در راه کولسی است. این نامه چه بود؟
برخی از مفسران و کارشناسان کتاب مقدس معتقدند که به دلایلی نامه به لائودیکیه، شاید نامه پولس به افسسیان باشد:
نکته اول: در متن نامه به کولسیان، پولس اشاره ای به "رساله" لائودیکیه نکرده است. کلیه نامه های پولس، "رساله" نامیده شده اند. در زبان یونانی "رساله" به معنای ارائه دیدگاه یا سخنرانی علمی، ادبی و فلسفی به شکل نامه است. اکثر رسالات پولس، در پاسخ به موقعیت ها و مسائل خاص کلیساهایی نوشته شده که توسط او تاسیس شده بودند.
نکته دوم: پولس رساله های به کولسیان و افسسیان را به طورهم زمان نوشت و ارسال کرد.
نکته سوم: شواهدی در دست است که رساله به افسسیان دارای عنوان "افسسیان" نبوده و به طور اختصاصی برای این کلیسا فرستاده نشده، بلکه این نامه قرار بود که در تمام کلیساهای منطقه آسیا (ترکیه امروزی) قرائت شود.
نکته چهارم: طبق بررسی کارشناسان، در متون بسیار قدیمی مربوط به "افسسیان"، از عبارت "به کلیسای افسسیان" در فصل اول آیه اول استفاده نشده است.
نکته پنجم: پدران کلیسای اولیه، از این رساله نقل قولی نکرده اند.
ما قادر به حل معمای نامه به لائودیکیه نیستیم. بنابراین توضیحی که وجود دارد این است که منظور پولس همان نامه ای بوده که می بایست در کلیساهای مختلف خوانده می شد و ما آن را به عنوان نامه به افسسیان می شناسیم. با این توصیف، برخی این ایده را یک حدس قلمداد می کنند.
نه. اولین نامه پولس به کلیسای قرنتس ( اول قرنتیان فصل 5 آیه 9): پولس مدت 18 ماه در شهر قرنتس اقامت داشت و سپس آن جا را ترک کرد. اما او هم چنان تماس خود را با ایمانداران آن شهر حفظ نمود. پولس برای ایمانداران کلیسای قرنتس زحمت فراوان کشیده بود و می بایست از وضع روحانی آن ها باخبر باشد. در اول قرنتیان فصل 5 آیه 9 پولس به نامه قبلی خود اشاره می کند. بر اساس این آیه می توان دریافت که نامه اول او به قرنتیان، نخستین نامه او به قرنتیان نبوده است.
دلیل مفقود شدن اولین نامه پولس به کلیسای قرنتس ( اول قرنتیان فصل 5 آیه 9) مشخص نیست. در آن نامه، پولس به کلیسای قرنتس سفارش کرده بود که از معاشرت با افراد زناکار و کسانی که در گناه جنسی زندگی می کنند، پرهیز نمایند. سپس پولس در اول قرنتیان فصل 5 آیه 10 به بعد توضیحات بیشتری را در مورد مقصود خود از رساله قبلی می نویسد. به عبارت دیگر، او موضوع نامه قبلی را تشریح کرده و آن را با توضیحات خود تکمیل می کند.
آیا واقعا به این کتاب های گمشده نیاز داریم؟
هدف و مقصود خدا این نبوده که اجازه دهد کلام او مفقود شود. عبارت "کتاب های گمشده" به این معنا نیست که بخشی از کلام نبوتی خدا از بین رفته است. بلکه به این نکته اشاره می کند که "کتاب های مرجع" مفقود شده اند و نه کتاب های اصلی کتاب مقدس.
خداوند از کتاب هایی که برای آگاهی و رشد ایمان ما لازم بوده، محافظت به عمل آورده است تا چیزی از آن ها گم یا کم نشود. او هر چه که برای یک زندگی خداپسندانه نیاز داریم، توسط کتاب مقدس عطا کرده است تا ما را در جلال و نیکویی خود سهیم سازد. بنابراین به جای جستجو در پی چیزهایی که نداریم، بهتر است به آنچه داریم عمل کنیم.





۱۳۹۵ خرداد ۵, چهارشنبه

پاسخ به پیروان نظریه تحریف کتاب مقدس وقتی خدا خودش در کتاب مقدس وعده داده که تا ابد از کلامش محافظت می کند، چگونه ناگهان تغییر عقیده می دهد؟ از طرفی، تحول مثبت و عمیق روحانی که شخص خداوند در ما ایجاد کرده، با متن کتاب مقدس همخوانی دارد. همه می دانند که دروغ و فریب نمی تواند انسان منفی را به فرد مثبت و مفید تبدیل کند. اگر تجربه روحانی نداشتیم و اتفاقی در زندگی مان رخ نداده بود، یعنی فقط اصول اعتقادات بود، کاملا حق با شما بود. چون هیچ مدرک و سندی در اختیار نداشتیم که آیا این اعتقادات درست است یا خیر! خوشبختانه مسیحیت منطبق بر تجربه و مشاهده عینی است. به عبارت دیگر من که یک شخص منفی، خشن و غیر قابل تحمل بودم، به فرد مثبت تبدیل شدم. این را باور کنم یا ادعای شما را؟ وقتی نمی توانید متن کتاب مقدس را درک کنید به علت نداشتن تجربه روحانی است.

۱۳۹۵ خرداد ۲, یکشنبه

پاسخ به مخالفان وجود خدا باور یا عدم باور شما از ارزش حقیقت چیزی کم یا زیاد نمی کند. شما معیار و مرکز دنیا نیستید. مگر این که دانای مطلق باشید که چنین چیزی را حتی داوکینز هم مدعی نیست. او حتی درصدی هم احتمال واقعیت را می دهد. اما در ذهن شما یک درصد هم وجود ندارد. کسی که ادعا می کند خدایی نیست، باید یقین داشته باشد که اعتقادش درست است. هم چنین باید ادعا کند که دانای کل است و همه چیز را می داند، زیرا این امکان همیشه هست که خارج از آگاهی و دانش او، خدایی وجود داشته باشد. با توجه به این واقعیت که اکثر مردم معتقدند که فقط بخش کوچکی از دانش عالم هستی را دارا می باشند، احتمال وجود خدا خارج از دانش شخصی بسیار بالا است.

روی تـــرا ای خداوند خواهـم طلبـید. مزمور 27 : 8 مثل گل آفتابگردان باش که دائما بطرف نور خورشید میچرخد. بگذار شرایط هرچه میخواهد باشد تو بطرف نور خدا حرکت کن تا هم برگهای زیبایی ات شکوفاتر شود و هم ثمرات زندگی ات بیشتر رشد کند . . و گرنه مانند درخت بید مجنون با حرکت هر بـادی زندگی ات بطرفی کشیده خواهد شد یا مانند خارها از ریشه جابجا خواهی شد و یا مانند جلبک ها تا زنـده ای به سـلیـقـه هر موجی خـواهـی رقـصـید . برای اینکه باورهای خودت را زندگی کنی باید بهترین خودت باشی و تنها نـور خداست که امکان میدهد تا بیشترین رشــد را داشته و بهترینت باشی چنانکه نور خورشید کمک میکند تا آفتابگردان به نهایت رشــد ممکن خـود برسـد . پس مانند داود بگو : بله خداوندا چنانکه گفته ای همواره روی تـرا میطلبم . جلیل سپهر

۱۳۹۵ خرداد ۱, شنبه

قابل توجه مخالفان وجود خدا چرا معجزه خدا را در زندگی ام انکار کنم؟ مگر شما روز تولد یا مهاجرت تان را انکار می کنید؟ اگر معجزه در زندگی شما رخ نداده، به علت بی ایمانی خودتان است. مسیح فرمود:"این معجزات همراه "ایمانداران" خواهد بود". دویست سال قبل، شکاکان و ناباوران به ادیسون و گراهام بل می خندیدند، چون ادعای آنان مبنی بر چراغ برق و تلفن را خیال پردازی و تصور ناشی از جنون می پنداشتند. شاید برخی از این ناباوران، این نبوغ و استعداد را داشتند که چراغ برق یا تلفن را اختراع کنند، اما پیوستن آنان به جرگه شکاکان و ناباوران، این اختراعات را به تعویق انداخت. امروزه هیچکس به ادیسون و گراهام بل نمی خندد یا آن ها را احمق نمی نامد. برای بی ایمان هیچ اتفاقی نمی افتد، چون باور ندارد. مسیح از دو نابینا پرسید:"آیا ایمان دارید که من می توانم شما را شفا دهم؟" در واقع ایمان آن دو را آزمایش کرد و بعد آن ها را شفا داد. به عبارت دیگر، مسیح گفت که می خواهی معجزه را ببینی و زندگی تان تغییر کند؟ بنابراین، به قدرت مطلق خدا ایمان داشته باش. با نگرش منفی و ناباوری، هیچ اتفاقی رخ نمی دهد و شما تا آخر عمر هم چنان به مخالفت ادامه می دهید، چون معجزه را به علت بی ایمانی و ناباوری تجربه نکرده اید.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۱, جمعه

ادعای مخالفان: مسیح از پیروانش درخواست کرد که اگر به نام او زهر بنوشند نخواهند مرد!

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
از ادعاهای نادرست و بی اساس مخالفان مسیحیت آن است که مسیح از پیروانش درخواست کرد که اگر به نام او زهر بنوشند، نخواهند مرد!
ابتدا باید مرقس فصل 16 آیات 15- 18 را مطالعه و سپس بررسی کنیم:
مسیح قبل از صعود به آسمان به شاگردانش فرمود:"حال باید به سراسر دنیا بروید و پیغام انجیل را به مردم برسانید. کسانی که ایمان می آورند، با قدرت من ارواح پلید را از مردم بیرون خواهند کرد. اگر زهر کشنده ای بخورند یا مارها را بردارند، صدمه ای نخواهند دید".
در این آیات مسیح به شاگردانش ماموریت می دهد تا پیغام انجیل را به مردم سراسر جهان برسانند. او هرگز دستور نداد که با توسل به خشونت، جنگ و کشتار مخالفان مسیحیت، این ماموریت را انجام دهند. بر عکس از آنان می خواهد که روح های شریر را از مخالفان مسیحیان اخراج کنند! پولس چنین نوشت:"جنگ ما با انسان ها نیست، بلکه با موجودات نامرئی می جنگیم یعنی موجودات شیطانی و لشکرهای روح های شریر" (افسسیان فصل 6 آیه 12).
این موجودات انسان نیستند، بلکه فرشتگان سقوط کرده ای هستند که شیطان بر آن ها تسلط دارد. آن ها موجودات خیالی نیستند، بلکه واقعی هستند. زمانی که به مسیح ایمان می آوریم، این موجودات نامرئی دشمن ما می شوند و هر وسیله ای را به کار می برند تا ما را از مسیح دور سازند و دوباره اسیر گناه نمایند.
برای مغلوب کردن شیطان نیاز به روح القدس (روح خدا) داریم. وقتی به قدرت مافوق طبیعی الهی مجهز می شویم، نیروهای شریر هرگز موفق نخواهند شد بر ایمانداران مسیحی چیره شوند.
در ادامه، مسیح هرگز مدعی نشد که باید زهر بنوشید و به مار سمی دست بزنید. آدمی که عقل سلیم داشته باشد، چنین کارهای احمقانه ای نمی کند. او فرمود:"اگر زهر کشنده ای بخورند یا مارها را بردارند". به عبارت دیگر، اشاره مسیح به واقعه غیر مترقبه یا اقدام ناآگاهانه و غیر عمدی بود. برای مثال، پولس مشغول جمع آوری هیزم بود که ماری به دست او چسبید. عده ای از مسیحیان و غیرمسیحیان شاهد این اتفاق بودند که مار پولس را نگزید (اعمال رسولان فصل 28 آیات 3- 8).
در عهد جدید و تاریخ مسیحیت گزارش نشده که رسولان، پدران کلیسا و مسیحیان آگاهانه و با تعمد محلول سمی نوشیدند یا غذای سمی خوردند و زنده ماندند. بنابراین، مسیح از پیروانش درخواست نکرد که با نوشیدن زهر و دست زدن به مارهای سمی، خدا را آزمایش کنند. مسیح فرمود:"خداوند را بی جهت آزمایش نکن" (متی فصل 4 آیه 7).
به طور کلی، مقصود مسیح آن بود که در حین بشارت انجیل، از حمایت و پشتیبانی خداوند برخوردار خواهید بود. اگر ناآگاهانه سمی نوشیده شود یا ناگهان مار سمی ظاهر شده و نیش بزند، خدا قادر است آنان را شفا دهد.
با این توصیف، مسیح هرگز مدعی نشد که مسیحیان با جفا و مخالفت مواجه نخواهند شد. مسیح تاکید کرد که به خاطر پیروی از او، دستگیر زندانی و شکنجه شده و حتی اعدام خواهند شد (متی فصل 24 آیه 9).
این وقایع دردناک برای آزمایش ایمان و رشد روحانی و اثبات وفاداری به خداوند است. ایمانی که آزمایش نشود، ارزش ندارد و پیروی از آن کورکورانه است. به یاد داشته باشید: ایمان راستین همیشه مورد آزمایش قرار می گیرد. زیرا ایمانی که آزموده نشده باشد، قابل اعتماد نیست. خدا ما را امتحان می کند تا از ما انسان بهتری بسازد (تاج خار باید قبل از تاج جلال باشد)، اما شیطان ما را وسوسه می کند تا از ما انسان بدتری بسازد.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

مخالفان مسیحیت مدعی هستند مسیح اعتراف کرد که مخالف صلح و دوستی است و هدف او ایجاد جنگ و ناامنی در جوامع بشر است ( متی فصل 10 آیات 34- 36). آیا چنین اتهامی درست است؟



دفاعیات مسیحی
 
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
فصل دهم متی درباره اعزام شاگردان به ماموریت بشارتی توسط مسیح است. او به شاگردانش گوشتزد کرد برای جفا و آزار و اذیت که در انتظار آنان است، خود را آماده سازند. از آن جا که بسیاری از شاگردان عیسی، به خاطر مسیحی بودن، در معرض طرد شدن قرار داشتند، عیسی می بایست آن ها را برای رویارویی با این مشکلات و سختی ها آماده می کرد.
در فصل دهم، مسیح سه گروه را که با مسیحیان مخالفت خواهند کرد، معرفی می کند:
حکومت (آیه 18):"شما را به خاطر من، نزد فرماندهان و پادشاهان خواهند برد تا از شما بازجویی کنند"
اشخاص مذهبی (آیه 17):"مردم شما را دستگیر کرده، به محاکمه خواهند کشید و حتی در عبادتگاه ها شما را شلاق خواهند زد"
خانواده (آیه 21):"برادر، برادر خود را و پدر، فرزندش را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر ضد والدین برخاسته، آن ها را خواهند کشت"
مسیح می دانست کسانی که از او پیروی می کنند، دچار رنج و زحمت خواهند شد. آن ها به خاطر مسیح از سوی خانواده و دوستان طرد خواهند شد و بسیاری روابط خود را با آن ها قطع خواهند کرد. عده ای هم به خاطر ترس از جفا و سختی ها، با ایمانداران مسیحی روابط برقرار نمی کنند (یوحنا فصل 9 آیات 18- 23).
این نکته جای بسی تعجب دارد که خویشاوندان بی ایمان ترجیح می دهند فرزندشان لاابالی و بی بند و بار باشد، اما در اجتماع مقامی همچون شاگرد مسیح را نداشته باشد. این ادعای مسیح نشان می دهد که مخالفان مسیحیت همواره با مسیحیان در ستیز خواهند بود.
مسیح به فشارهای مخالفان نیز اشاره کرد:
یک. تهدید:"از آنان که شما را تهدید می کنند، نترسید، زیرا وقت آن خواهد رسید که هر حقیقتی آشکار گردد. توطئه های مخفی آنان نیز برای همه آشکار خواهد شد" (آیه 26)
دو.آسیب رساندن به بدن:"نترسید از کسانی که می توانند فقط بدن شما را بکشند، ولی نمی توانند به روح تان صدمه ای بزنند" (آیه 28)
سه. طرد شدن از سوی نزدیک ترین اشخاص:"برادر، برادر خود را و پدر، فرزندش را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر ضد والدین برخاسته، آن ها را خواهند کشت" (آیه 21)
از اخبار می شنویم که در نقاط مختلف دنیا، مخالفان خانه های مسیحیان را آتش می زنند و یا آنان را به خاطر بشارت انجیل به زندان می اندازند و حتی مسیحیان را به قتل می رسانند.

یکی از مواردی که هر شاگرد مسیح با آن روبرو است تجربه کردن تنش، کشمکش و طرد شدن از خانواده است. این تجربه ها اغلب تلخ تر از رویارویی با سایر موارد زندگی است. مسیح فرمود:هر که صلیب خود را برندارد و به دنبال من نیاید، شایسته من نیست (آیه 38). صلیب به معنای دست کشیدن از زندگی و همراهی با مسیح است.
در این آیات مسیح تعلیم نمی دهد که در واکنش به مخالفان مسیحیت، رفتار خشونت آمیز و پرخاشگرانه را انتخاب کنیم و آنان را به قتل برسانیم. بلکه عیسی به نتایج و پیامد پیروی از خودش اشاره می کند.
در قرن اول میلادی، در سراسر امپراطوری روم، واژه خداوند برای قیصر روم به کار برده می شد. هنگامی که مردم به هم برمی خوردند، به عنوان سلام می گفتند:"قیصر خداوند است" و جواب چنین بود:"بله، قیصر خداوند است." در نتیجه، مسیحیان دچار مشکل می شدند. وقتی با این عبارت که "قیصر خداوند است" به آن ها سلام کرده می شد، در جواب می گفتند:"خیر، عیسی مسیح خداوند است" و این جواب بلافاصله موجب دردسرشان می شد. نه به این دلیل که قیصر به عیسی حسادت می ورزید، بلکه قضیه از این عمیق تر بود.
قیصر متوجه شده بود که مسیحیان به شخص دیگر، غیر از او سپرده اند. به عبارت دیگر، عیسی مسیح در زندگی آن ها بیشتر ارزش داشت. پیام مسیحیان به قیصر چنین بود:"جناب قیصر، تو می توانی در پاره ای از مسائل، روی ما حساب کنی. ولی اگر ما مجبور به انتخاب بین دو نفر بشویم، جانب مسیح را خواهیم گرفت. زیرا زندگی خود را به او سپرده ایم و او برای ما در زندگی مهم ترین شخص است. او خداوند و ارباب است، یعنی مهم ترین کسی که بر زندگی ما اختیار تام دارد."
در نتیجه شکنجه مسیحیان توسط نرون (64- 67 میلادی) در روم و اطراف آن آغاز شد. سایر دشمنان مسیحیت نیز در سراسر امپراطوری روم، به تقلید از نرون و به بهانه شکنجه، شروع به سوءاستفاده کردند. پطرس در نامه خود اشاره می کند که کلیسا در جهان دچار جفا و آزار و اذیت شده است:"مسیحیان در تمام دنیا با چنین مصائبی مواجه می باشند" (اول پطرس فصل 5 آیه 9).
شیطان مانند شیر درنده ای به مسیحیان حمله کرده بود: مسیحیان شب هنگام، در باغ های نرون سوزانیده می شدند. برخی عقیده دارند که پطرس اولین نامه اش را درست پس از شهادت پولس به رشته تحریر درآورد (66 میلادی) و آن را توسط سیلاس (فصل 5 آیه 12) که یکی از همکاران پولس بود، به کلیساهایی که پولس بنیانگزاری کرده بود، فرستاد تا آن ها را در تحمل زحمات تشویق نماید.
مسیح فرمود:"گمان نکنید که آمده ام صلح و آرامش را بر زمین برقرار سازم. نه، من آمده ام تا شمشیر را برقرار نمایم. من آمده ام تا پسر را از پدر جدا کنم، دختر را از مادر و عروس را از مادر شوهر. به طوری که دشمنان هر شخص، اهل خانه او خواهند بود" (آیات 34- 36).
عیسی نیامد تا صلح سطحی و ظاهری برقرار نماید. او نمی خواست اختلاف ها پوشانده شوند و مردم با تظاهر و ریاکاری به یکدیگر لبخند بزنند. تاریخ نشان داده که این گونه صلح و آرامش، دوام کوتاهی دارد و سرانجام به شورش و انقلاب انجامیده است. بین کسانی که پیروی عیسی را برمی گزینند و کسانی که او را رد می کنند، اختلاف نظر وجود خواهد داشت. بنابراین تا زمانی که مسیحیان در این دنیا به سر می برند، رنج و سختی را متحمل خواهند شد.
در خانواده نیز مسیح افراد را به تصمیم گیری وادار می کند: از عیسی پیروی کنند یا اعتقادات اعضای خانواده؟ معیارها، اخلاقیات، اهداف و مقاصد تازه ایماندار مسیحی به طور حتم او را از اعضای خانواده و دوستان متمایز می کند. در واقع، عیسی کسانی را که به او ایمان دارند از افرادی که به او اعتقاد ندارند، جدا کرده است. مسیح فرمود:"من شما را از جهان برگزیده ام، از این سبب، جهان با شما دشمنی دارد" (یوحنا فصل 15 آیه 19).
همان طور که شمشیر، چیزها را به دو نیم تبدیل می کند، کلام عیسی نیز ایمانداران را از بی ایمانان جدا می سازد:"کلام خدا زنده و با نفوذ است و برنده تر از هر شمشیر تیزی است، زیرا افکار پنهانی و نیت های مخفی را می شکافد و ما را آن چنان که هستیم، به خودمان نشان می دهد" (عبرانیان فصل 4 آیه 12). ما نمی توانیم در آن واحد، هم از مسیح پیروی کنیم و هم از دنیا. خدا باید در الویت زندگی ما قرار داشته باشد

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

چگونه ایلعاذر در حالی که با کفن پیچیده شده بود، از قبر خارج شد؟ (یوحنا فصل 11 آیه 44)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
انجیل یوحنا گزارش می دهد که ایلعاذر توسط مسیح زنده شد و او با کفن که به دورش پیچیده شده بود، از قبر خارج گردید (فصل 11 آیه 44). آیا شخصی که پارچه دست و پایش را بسته است، می تواند راه برود؟
طبق گزارش های یهودیان در دوران باستان، کفن به صورت نوار بلند از شانه تا کمر جسد کاملا سفت و محکم پیچیده می شد. پاها نیز به طور جداگانه پیچیده می شد. روی صورت دستمالی قرار داشت.
بنابراین بعد از زنده شدن ایلعاذر، بدنش نمی توانست در زیر کفن تکان خورده و حرکت کند. تردیدی نیست که کفن توسط معجزه خداوند، شل گردید و ایلعاذر توانست از قبر خارج شود.
طبق گزارش یوحنا، این معجزه در خفا و دور از چشم مردم انجام نشد، بلکه عده ای در کنار عیسی شاهد زنده شدن ایلعاذر و خروج او از قبر بودند.
در آن زمان، قبرها مانند غار بودند که در دل تپه ها قرار داشتند. این قبرها آنقدر بزرگ بود که شخص می توانست داخل آن راه برود. معمولا چندین جسد را در یک قبر می گذاشتند.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

آیا می توان به چهار انجیل اعتماد کرد؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مخالفان ادعا می کنند چهار انجیل نه فقط با یکدیگر در تضاد هستند، بلکه شواهد تاریخی نیز گزارش های اناجیل را تایید نمی کند! آیا چنین ادعایی درست است؟
چهار انجیل گزارش می دهند:
یک. مسیح در قرن اول میلادی در سرزمین اسرائیل ظهور کرد.
دو. او ادعای خدایی کرد و ملکوت خدا را بشارت داد.
سه. عده ای شاگرد و پیرو او شدند.
چهار. او در حضور مردم معجزاتی را انجام داد.
پنج. رهبران مذهبی یهود بر علیه عیسی بودند و او را به کفرگویی متهم کردند.
شش. در زمان پیلاطس (فرماندار رومی در اورشلیم) محاکمه شد.
هفت. مصلوب شد.
شش. روز سوم زنده شد.
هفت. به آسمان صعود کرد.
شواهد تاریخی
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود (روایات یهودیان) و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم:
یک. عیسی یک معلم یهودی بود.
دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است.
سه. او از سوی رهبران یهود رد شد.
چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد.
پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند.
شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند.
این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
روایات چهار انجیل افسانه نیست، بلکه زندگی واقعی را گزارش می کنند.
یک. اگر اناجیل را با نگرش ادبی بررسی کنیم، درمی یابیم که چهار انجیل متعلق به سبک "داستان واقع گرا" است. اما مخالفان می پرسند که معجزات باورکردنی نیستند، چگونه اناجیل در چارچوب سبک واقع گرایی قرار می گیرد؟
الف. باید بدانیم که مورخین غیر مسیحی قرن اول میلادی، معجزات مسیح را تایید کردند.
ب. مخالفان کتاب مقدس به اولین پیش فرض تئوری تکامل ایمان دارند که می گوید مواد بی جان به مواد جاندار تبدیل شدند، یعنی تولید آنی، خودجوش و تصادفی صورت گرفت و بدین ترتیب عالم هستی شکل گرفت. بنابراین چرا آنان معجزه را توهم می دانند و معتقدند غیر قابل باور است؟
ج. کسانی که وجود خدا را انکار می کنند، معجزه را دروغ می پندارند، اما وقتی با ترس و لرز در امتحان موفق می شوند، می گویند:"معجزه بود!" یا اگر با هواپیمایی که نقص فنی دارد از یک شهر به شهر دیگر برسند، می گویند:"معجزه بود!" آن ها در زندگی خود اتفاقاتی را به یاد می آورند که از خطر مرگ حتمی یا دردسر و مخمصه رهانیده است. این گونه اتفاقات را "شانس" می نامند. اما در واقع محبت خداوند باعث نجات و رهایی آن ها بوده است.
دو. اناجیل نقاط ضعف شاگردان مسیح را ذکر کرده است. اگر گزارش ها افسانه بود، هرگز به نقاط ضعف شاگردان اشاره نمی گردید. برای مثال، مسیح از شاگردانش پرسید:"چرا اینقدر ترسیده بودید؟ آیا هنوز ایمان ندارید؟" (مرقس فصل 4 آیه 40).
مسیح به پطرس گفت:"تو با دید انسانی نگاه می کنی و نه با دید خدایی" (مرقس فصل 8 آیه 33). مسیح دید که سه شاگرد به جای دعا در خواب هستند. از آن ها پرسید:"خواب هستید؟ حتی نتوانستید یک ساعت با من بیدار بمانید؟" (مرقس فصل 14 آیه 37). پطرس ترسید و انکار کرد که شاگرد مسیح است (مرقس فصل 14 آیات 66- 72).
این مثال ها نشان می دهند که گزارش اناجیل واقع گرا است و ایمانداران مسیحی باید فقط به خدا اتکاء و اعتماد کنند.
سوم. اناجیل نگرش انسانی مردم را در مورد عیسی روایت کرده اند: عیسی به دلیل مشغله زیاد، فرصت غذا خوردن نداشت. نزدیکانش فکر کردند که او عقلش را از دست داده است. بنابراین تصمیم گرفتند او را به خانه ببرند! (مرقس فصل 3 آیات 20- 21). مسیح نتوانست در شهر ناصره معجزه بزرگی کند، زیرا مردم به او ایمان نداشتند (مرقس فصل 6 آیه 5). اضطراب و پریشانی عمیقی بر مسیح مستولی شد (مرقس فصل 14 آیات 33- 34).
چهارم. اناجیل شامل گزارش های زیادی از شاهدان عینی است: مسیح به مردم فرمود روی چمن ها بنشینند (مرقس فصل 6 آیه 39). مسیح به شاگردانش گفت:"شخصی را خواهید دید که به طرف شما می آید. او یک کوزه آب هم در دست دارد. به دنبال او بروید" (مرقس فصل 14 آیه 3). جوانی چادری بر خود انداخته بود. وقتی سعی کردند او را دستگیر کنند، چادر را در دست آن ها رها کرد و پا به فرار گذاشت (مرقس فصل 14 آیات 51- 52). سربازان در راه به شخصی برخوردند که نام او "شمعون" اهل قیروان بود و پدر اسکندر و روفس بود" (مرقس فصل 15 آیه 21). این مثال ها نقل قول شاهدان عینی است.
پنج. نام شاگردان مسیح از اسامی رایج در سرزمین اسرائیل بود.
شش. اسامی مکان ها و شهرهای مذکور در اناجیل توسط باستان شناسان و نقشه های جغرافیای تایید شده است.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

* من فقط یک اصل کلی رو به تک تک شما عزیزان اعلام میکنم.... اونم اینکه مطمئن باشید خواندگی هر شخص مسیحی هر چیزی که هست یا نیست درجه اول نیست.... درجه اول برای زندگی یک مسیحی و خواندگی اصلی و عمومی و همگانی که نباید بهش شک کرد و حتی ازش فرار کرد ؛ تنها و تنها ((( محبت به همه مردم ))) است و این نه تنها خواندگی بلکه حکم اصلی در زندگی هر ایمانداره. پس زیاد هم نیاز نیست در پی کشف خواندگی هامون باشیم .چرا که با درک محبت خدا که برای ما چه کرد و دریافت اون و اعلام و ابراز این محبت ،اتوماتیک وار خواندگی نهفته شده در ما آشکار میشه و شروع به کار میکنه.چنان شروع به کار میکنه که نمیشه جلوش رو گرفت.... محبت داشتن و محبت کردن و ابراز محبت و خرج کردن محبت بدون شرط و قید و بند به همه مردم...چه ایماندار و چه بی ایمانان و حتی دشمنان ...خواندگی دوم و یا سوم و یا چندم ما رو آشکار میکنه . پس محبت رو با تعریفی که در اول قرنتیان فصل 13 هست درک کنید و تمرین کنیم و برای خداوند بدرخشیم... آمین

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

اشعيا 50 : 11« هان جميع شما كه آتش مي افروزيد و كمر خود را به مشعل ها مي بنديد در روشنائي آتش خويش و در مشعل هائي كه خود افروخته ايد سالك باشيد اما اين از دست من به شما خواهد رسيد كه در اندوه خواهيد بود . » نگاه من به آیه: چه هشدار شديدي است به آناني كه در تاريكي راه مي روند اما مي خواهند با تلاش هاي خود از آن ميان بيرون بيايند. اينها مانند كساني هستند كه در نوري كه خود افروخته اند راه مي روند . اين به آن معناست كه هر گاه ما در آزمايش هاي سخت و تاريك هستيم تلاش مي كنيم بدون تكيه بر خداوند چاره اي بينديشيم . به جاي آنكه بسپاريم تا خداوند عمل كند ، خودمان دست به كار مي شويم . به منطق خود و يا به دوستان خويش اعتماد مي كنيم و حاضر به پذيرفتن هرگونه راه حلي هستيم كه شايد هرگز از طرف خدا نباشد. همه اين ها آتش هائي است كه ما با عجله افروخته ايم و ما را به سوي باتلاق مي برند . خداوند اجازه مي دهد اين كار را بكنيم ، اما مي داند كه آخرش درد و رنج و زيان و ضرر است . دوست عزيز، در موقعيت هاي سخت سعي نكن با تلاش هاي خودت خلاص شوي . منتظر وقت و روش خدا باش. اين زحمات براي آن داده شده است تا درس هاي عالي بياموزي كه بيش از هر چيز به آنها نياز داري . تو مي تواني عقربه هاي ساعت را به دلخواه بچرخاني ، اما هرگز نمي تواني زمان را تغيير دهي . شايد سعي كني به انجام نقشه خدا سرعت ببخشي ، اما به كار او لطمه خواهي زد . مي تواني غنچه گل را پيش از وقت با دست باز كني ، اما با اين كار به آن آسيب خوهي رسانيد .... آمین


۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

چرا عیسی خود را به زن سامری "مسیح موعود" معرفی کرد، در حالی که این نکته را با یهودیان در میان نمی گذاشت؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
به نظر می رسد در اناجیل متی، مرقس و لوقا، عیسی تمایلی نداشت تا خود را به عنوان"مسیح موعود" به یهودیان معرفی کند. برای مثال، او از شاگردانش پرسید که مردم مرا که می دانند (متی فصل 16 آیه 13).
شاگردانش پاسخ دادند که بعضی ها می گویند که شما یحیی هستید و عده ای نیز می گویند الیاس یا ارمیاء یا یکی از پیغمبران می باشید. اما پطرس به الوهیت او و به مسیح موعود بودن او که همه یهودیان از صدها سال قبل انتظار او را می کشیدند، اعتراف نمود. با این توصیف، مسیح به شاگردانش دستور داد که به کسی نگویند او مسیح است (متی فصل 16 آیه 20).
اما در انجیل یوحنا عیسی خود را به زن سامری، "مسیح موعود" معرفی می کند (یوحنا فصل 4 آیه 26). سامریان کاملا یهودی نبودند، بلکه مخلوطی از نژادهای غیر یهودی بودند. در سال 722 قبل از میلاد، سرگن پادشاه آشور سامره را اشغال کرد و اهالی بابل و سرزمین های دیگر را در آن جا سکونت داد. در نتیجه ازدواج یهودیان با آن اقوام، سامریان به وجود آمدند. یهودیانی که نژاد خالص داشتند، سامریان را نجس می پنداشتند و همواره میان این دو گروه دشمنی بود.
جالب است بدانید در اناجیل این اولین بار است که عیسی به طور آشکار در مورد مسیح موعود (ماشیح) سخن می گوید. بار دوم، به هنگام محاکمه اش بود (مرقس فصل 14 آیات 61- 64).
چرا عیسی این نکته را از یهودیان مخفی کرد؟ در آن روزگار، یهودیان تصور می کردند که مسیح موعود فقط برای آزادسازی قوم اسرائیل از استعمار روم ظهور خواهد کرد. اما عیسی آگاهانه به سامریان که از نژاد خالص یهودی نبودند خود را مسیح موعود معرفی کرد تا نشان دهد که او نه فقط برای ملت یهود به زمین آمده است، بلکه به دور از انگیزه های سیاسی، بشر را چه یهود و چه غیر یهود از قلمرو گناه آزاد سازد.
آزادی و نجات انسان از گناه، مهم تر از امور سیاسی بود. چه سود روحانی و معنوی عاید کسانی می گردید که از دولت روم جدا شده و دارای سرزمین مستقل می شدند، اما هم چنان در بردگی گناه به سر می بردند؟ در آن زمان، درک این موضوع برای یهودیان دشوار بود.
با این توصیف، بعد از معجزه نان و ماهی که هزاران نفر سیر شدند، یهودیان حدس زدند که عیسی همان "مسیح موعود" است که چشم به راهش بودند. در نتیجه تصمیم گرفتند او را به زور پادشاه کنند، اما مسیح موافقت نکرد و از آن ها جدا شد (یوحنا فصل 6 آیه 14).
اما در فصل چهارم انجیل یوحنا متوجه می شویم که سامری ها نیز که زیر سلطه رومی ها بودند، به خاطر غذا و امور مالی به مسیح موعود ایمان نیاوردند.، بلکه چشمان دل شان باز شد و پی بردند او "نجات دهنده عالم" است (یوحنا فصل 4 آیه 42). این اعتراف سامریان اهمیت زیادی دارد، زیرا بیانگر کار مسیح در ابعاد جهانی است.
از سوی دیگر عیسی به شاگردانش گفت:"من غذایی دارم که بخورم و شما این را نمی دانید" (آیه 32). دقایقی قبل به زن سامری درباره "آب حیات" سخن گفت (آیه 14). به عبارت دیگر، مقصود مسیح آن بود که انجام اراده خدای پدر یعنی بشارت به گمشدگان به مراتب مهم تر از خوردن غذای جسمانی یا آزادی سیاسی است.







۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

چگونه به تکامل گرایان پاسخ دهیم؟ (بخش دوم)


Christian Apologetics دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
نهم. پیتر هافمن، مورخ کانادایی، در کتابش تحت عنوان "محافظ شخصی هیتلر" (نسخه انگلیسی/ صفحه 264) چنین نوشت:"هیتلر بر این باور بود مبارزه کسانی که می کوشند بر سایرین سلطه جویی کنند، بر اساس نظریه تکامل است. اگر از مبارزه دست بکشند، گندیده شده و نابود می شوند". هافمن در ادامه می نویسد:" حتی خود هیتلر که معتقد به "بقاء قوی تر" بود، در آپریل 1945 مغلوب شد".
آرتور کیت که یک تکامل باور است، در کتابش "تکامل و اخلاقیات" (نسخه انگلیسی/ صفحه 28) چنین خاطرنشان کرد:" ریشه کنی یهودیان توسط هیتلر در واقع بر اساس اعتقاد او به تکامل بود. هیتلر معتقد بود که فقط یک نژاد و یک ملت باید بر جهان حکومت کند".
نگرش کلی تکامل باوران آن است کسانی که از قابلیت و توانایی بیش از دیگران برخوردارند، به نژاد برتر تعلق دارند. در حالی که کتاب مقدس تعلیم می دهد که همه انسان ها از یک والدین (آدم و حوا) به وجود آمده اند و هیچکس بر دیگری برتری ندارد، زیرا انسان شبیه خدا آفریده شده است.
داروین در کتابش "تبار انسان و انتخاب طبیعی" (1871) اعتقادش را نشان داد که انسان در اثر تکامل انسان شکل گرفته است. او معتقد بود که بشر از طریق تکامل میمون به وجود آمده و سپس به نژادهای مختلف تقسیم شده است. بعضی از نژادها پیشرفت تکاملی بهتر نسبت به سایر نژادها داشته اند. او برتری نژادی را به انتخاب طبیعی مرتبط می سازد.
داروین نژاد سفید پوستش را نشانه ای از پیشرفت تکاملی در مقایسه با سایر نژادها (به خصوص نژاد آفریقایی) تکامل یافته تر قلمداد می کند.
دهم. اگر به دنبال اجداد حیوانات دوران کامبرین باشیم، آخرین جایی که باید بررسی کنیم، در عمق دریاهاست. این در حالی است که سنگ های بستر دریا جدید هستند. پس حیوانات کامبرین چگونه پدیدار شدند؟ نشانه گذشته تکاملی آن ها چیست؟
داروین فکر می کرد که موضوع ظهور ناگهانی حیوانات در دوران زمین شناسی کامبرین توهمی بیش نیست. او خودش را متقاعد کرده بود که حلقه های گمشده وجود دارند، اما خارج از دسترس اکتشافات علمی می باشند. تصور او این بود که حلقه های گمشده سرانجام روزی در عمق لایه های زیرین اقیانوس پیدا می شوند.
وقتی کمپانی های نفتی شروع به حفاری در دریا کردند، مته هایی را به عمق دریا می فرستادند. در درون مته ها یک استوانه قرار داشت که سنگ های رسوبی را جدا می کرد. در میان سنگ های رسوبی، فسیل ها وجود داشتند. اما هیچکدام از فسیل ها به دوران ماقبل کامبرین تعلق نداشت. به عبارت دیگر، فسیل های مورد نظر داروین و طرفداران نظریه تکامل یافت نشد!
یازدهم. اگر کتاب منشاء گونه ها را بخوانید، در می یابید که داروین سردرگم و درمانده شده!
جمله مورد علاقه داروین آن بود:"طبیعت هیچ جهش ناگهانی نمی کند". در واقع داروین از این هم پا فراتر می گذارد و می گوید:"اگر شواهدی از جهش و ظهور ناگهانی یافتید، این به معنای آفرینش است."
او در این نقطه به بن بست می رسد و می گوید:"اگر فسیل های مورد نظر پیدا نشوند، دلیلی است بر علیه نظریه من". با گذشت 150 سال جزئیات زیادی به دست آمده، اما مشکل اصلی نظریه تکامل هم چنان لاینحل باقی مانده.
ریچارد داوکینز اعتراف کرد:"بدون تدریجی بودن، ما به معجزه بازگشته ایم"
Without gradualness, we are back to miracle.
دوازدهم. در مورد ظهور ناگهانی حیوانات در دوران کامبرین نمی توان از احتمال، شانس، تصادف و انجام جهش ژنتیکی بدون طراحی و هدایت سخن گفت. تصور کنید یک نفر چشم بند بر روی چشمانش بگذارد و در کل کهکشان ها و عالم هستی به دنبال اتم مشخص بگردد! یا فرض کنید پیدا کردن سوزن بسیار ریز در یک جنگل عظیم است. این در حالی است که وقت کافی هم برای پیدا کردنش نداریم. دلیل علمی و قاتع کننده ای وجود ندارد که تغییرات در اثر شانس و تصادف پدید آمده اند.
سیزدهم. ظهور ناگهانی در دوران کامبرین، الگوی ساده تا پیچیدگی نظریه تکامل را به چالش کشید! در نظریه داروین، تفاوت های کوچک به تفاوت های بزرگ منجر می شود. اما شواهد کامبرین نشان می دهد که ظهور از پیچیدگی شروع شد. از همان ابتدا همان حیوانات را داریم که در طول زمان حیوانات شبیه به آن به وجود آمدند!
این کاملا منطقی است. در تاریخ صنعت و تکنولوژی همین الگوی را داریم. ما همواره از اهداف بزرگ به سمت جزئیات می رویم. و فقط یک طراحی هوشمند می تواند هدف نهایی را مجسم کند. و بدین ترتیب تمام اجزاء مورد نیاز را فراهم می کند، تا آن هدف نهایی تحقق یابد. به عبارت دیگر ذهنیت هوشمند در منشاء ساختار بدن حیوانات نقش داشته است.
چهاردهم. ترانزیستورها، مقاومت ها و خازن ها هر کدام از مواد کاملا نظم یافته ای تشکیل شده اند. این اجزا بعد از مونتاژ شدن، مدار الکترونیکی را به وجود می آورند. مدارها برای ساختن کامپیوتر مورد استفاده قرار می گیرند. بنابراین شبکه ای از کامپیوترها پدید می آید. پس در هر سطحی، نظم خاصی وجود دارد که توسط متخصص، مهندس یا شخص هوشمند ساخته شده تا تمام سیستم را راه اندازی کند. در زیست شناسی همین وضعیت در زیست شناسی هم صادق است. مثلا در سیستم ژن ها، برای پروتئین ها کدگذاری می شود.
سپس طوری در کنار یکدیگر نظم و ترتیب می یابند که انواع خاصی از سلول را بسازند. سلول ها نیز طوری ساماندهی می یابند که بافت ها و اندام ها ساخته شوند. آن ها نیز در کنار یکدیگر، ساختار بدن را تشکیل می دهند. این همان رویدادی است که در دوران کامبرین رخ داد.
پانزدهم. همان طور که داروین مدعی شده تکامل خیلی آهسته پیش می رود، همراه با آزمون های خطا و اشتباه در طول مسیر. می توان انتظار داشت که در طول میلیون ها سال رسوب تشکیل شده باشد که مانند بتون است و می توان آزمون های اشتباه را از داخل آن درآورد! همان حلقه های میانی که منجر به شکل گیری حیوانات دوران کامبرین شدند. اما غیاب آن حلقه ها و فسیل های مورد نظر داروین، اسرارآمیز است!
اما از دیدگاه طراحی هوشمند، می دانیم که تمام عوامل هوشمندانه کنار یکدیگر قرار گرفتند. یک طرح اولیه وجود داشته است. اگر در یک لحظه مشخص از زمان طرحی را به انجام برسانید، دیگر نیازی به مراحل خطا و آزمون تکامل آن هم در طول میلیون ها سال نیست. این دقیقا همان اتفاقی است که در دوران کامبرین رخ داد.
شانزدهم. اگر گونه های بی شماری، باهم و به طور هم زمان شروع به زندگی کرده باشند (این رویداد در دوران کامبرین رخ داد)، پس این حقیقت ضربه کاری به نظریه تکامل وارد کرده است. شواهد و مدارک دوران کامبرین، داروین را گیج و سردرگم کرد. امروزه زمین شناسان و علم ژنتیک اسرار دوران کامبرین و منشاء حیات را آشکار می سازند.
اگر حیوانات در دوران کوتاه در تاریخ کره زمین ظاهر شدند، پس شکی باقی نمی ماند تکامل واقعی نیست. وقتی این فرم ها ظاهر می شوند، آن ها یک یا دو نمونه ضعیف و رو به نابودی نبودند، بلکه یک گروه کاملا منظم و متعدد بودند با ساختار بدنی متفاوت. به عبارت دیگر، علاوه بر ماده و انرژی، اطلاعات هم وجود دارد. در این جاست که طراح هوشمند مطرح می شود. وقتی حیوانی ساخته می شود، نوع فرایند به شواهد نیاز دارد. فرایندی که همه چیز را محقق می کند. این فرایند پیش نگری دارد. آن می تواند پیچیدگی را مجسم کند.
موضوع "طراح هوشمند" نه فقط راز دیرینه علمی را حل می کند، بلکه به پرسش دیگر هم پاسخ می دهد: منشاء پیچیده حیات حاصل فرایند هدایت نشده نیست، بلکه طراحی و برنامه ریزی شده است
هفدهم. ما نباید پیش داوری کنیم که چه باید باشد و چه نباشد. یا این توضیح را دوست ندارم... در عوض وقتی در طبیعت به معمایی برخورد می کنیم، به جای طرح فرضیه و نظریه، در جستجوی حل معما باشیم و ببینیم شواهد و کشفیات در بطن طبیعت چه می گویند. باید اجازه دهیم تا شواهد و کشفیات سخن بگویند. مشکل نظریه تکامل این است که قبل از آن که شواهد سخن بگویند، تئوری و فرضیه ارائه می دهد. مهم ترین دلیلی که تکامل خط زده ، طراح هوشمند است.
نظریه تکامل این تعلیم غلط را ارائه می دهد که اگر می خواهید توضیح علمی دهید، باید خود را به فرضیه ها و داده های علمی محدود کنید. مثلا نمی توانید هوش را به عنوان دلیل علمی ارائه دهید. اما جالب است که پیروان نظریه تکامل برای تجزیه و تحلیل مسائل، به هوش خود اتکاء و اعتماد می کنند!
این بخشی از منطق ما است که توسط هوش به تشخیص و بررسی موضوع می پردازیم. مثلا به کتیبه های باستانی و خط هیروگلیف توجه کنید. هیچکس ادعا نمی کند که این خط ها حاصل طوفان شن یا سیل است. همگان معتقدند که این خط ها توسط بشر نوشته شده است. همین منطق ما را به این نتیجه رهنمون می سازد که مجسمه های باستانی در اثر باد و طوفان ساخته نشده اند، بلکه حاصل طراحی و تلاش بشر است. بنابراین دلایل منطقی سبب پدید آمدن عالم هستی و سیاره زمین شده است و نه شانس و تصادف!
انسان ها به خوبی می توانند هوش را تشخیص دهند و می دانند که طراحی حاصل اندیشه و تجربه است. به عبارت دیگر، اطلاعات در طراحی وجود دارند. مثلا ستاره شناسان ادعا کرده اند اگر سیگنال هایی را از فضا دریافت کنند، این به آن معنا است که وجود حیات هوشمند را در فراسوی زمین تایید می کند. برخی گمانه زنی کرده اند که شاید تمدن هوشمند با ارسال سیگنال سعی در مخابره پیام به ساکنان زمین دارند. چنین سیگنال پیچیده ای که حاوی کدهای زیادی است نمی تواند به علت تصادف، ارسال و مخابره شود.
مثال دیگر: یک شرکت تولید نرم افزار هرگز شانس و تصادف و فرسایش را استخدام نمی کند، بلکه از متخصصین و مهندس های طراح دعوت به همکاری می نماید. در واقع عامل هوشمند می تواند سیستم های غنی از اطلاعات را تولید کند. منشاء هر سیستم طبیعت، هوش است (مقصود خداوند است)، اگرچه ما در آن دوران نبوده ایم و شکل گیری آن را مشاهده نکرده ایم.
هیجدهم. اگر اظهار نظر داروین درست بود، بی تردید در همان روزگار "آگاسیز" دانشمندی که بیش از تمام دانشمندان هم عصرش، در مورد فسیل ها تحقیق و بررسی کرده بود، این نکته را تایید می کرد. در نتیجه، امروزه به جای هزاران پیوند گمشده، فقط در جستجوی چند مورد بودیم! دیرین شناسان تاکنون به شواهدی متضاد با فسیل های دوران کامبرین (نخستین دوران زمین شناسی) دست نیافته اند.
در همان زمان آگاسیز در کتابش تحت عنوان "تکامل و انواع ماندگار" صفحه 10 (نسخه انگلیسی) از داروین پرسید:"بقایای فسیل های گمشده کجاست؟" و در ادامه نوشت:"فقط فسیل های دوران کامبرین هستند که از ظهور ناگهانی حیوانات آن هم بدون نیاکان، گزارش می دهند. فسیل هایی که نسل های بعد از آن ها هم تا امروز به همان صورت باقی مانده اند. به جای نظریه پردازی، به گزارش و شهادت همان فسیل ها گوش کنید که شاهدان عینی و بازیگران صحنه بوده اند."
کریستف شون‌بِرن، اسقف اعظم کلیسای کاتولیک وین چنین اظهار نظر کرد: "هر تئوری‌ای که شواهد بی‌شمار طرح و نظم در موجودات زنده اطراف مان را انکار کند و یا به دیده اغماض به آن بنگرد باید آن را "ایدئولوژی" نامید، نه علم".
نوزدهم: وقتی برخی از موزه ها واژه "تکامل" را به کار می برند، سه مورد مشاهده می شود:
یک. موزه حیوانات بدون هیچ گونه شواهد متعلق به دوران باستان. این موزه فقط ادعا می کند که حیوانات محصول "تکامل" است.
دو. مراحل نظریه تکامل توسط هنرمندان بازسازی شده است، به امید آن که در آینده با کشف فسیل های مربوط به دوران تکامل، نظریه تحقق واقعی به خود بگیرد.
سه. موزه محدود به ریزتکامل است. مثلا تفاوت رنگ حشرات نسل قبل و نسل فعلی. مشابه این نکته را در بچه گربه ها و توله سگ ها می بینیم که رنگ پوست اکثرشان با مادرشان متفاوت است.
بیستم. داروین معتقد بود ساختمان سلول بسیار ساده است. در اواسط قرن بیستم، دانشمندان ساختار بسیار پیچیده سلول را کشف کردند. اگر یکی از قطعات درونی سلول معیوب شود یا کار نکند، سلول می میرد. حتی نگاه گذرا به دنیای پیچیده و فعالیت های زیادی که در درون هر سلول بدن انجام می شود، این پرسش را مطرح می سازد که آیا می توان باور کرد که بدون طراحی و برنامه ریزی و صرفا توسط شانس و تصادف هر سلول ساخته شده است؟

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

چگونه به تکامل گرایان پاسخ دهیم؟ (بخش اول)

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
تکامل گرایان ادعا می کنند که 99 درصد دانشمندان طرفدار تکامل هستند و تکامل از نظر علمی کاملا ثابت شده است. آیا ادعای آنان درست است؟
یک. ابتدا باید از تکامل گرایان پرسید مقصودشان از تکامل چیست: ریز تکامل یا کلان تکامل؟
همه دانشمندان (حتی مسیحیان و آفرینش گراها) به ریز تکامل اعتقاد دارند. ریز تکامل یعنی مادر و پدری صاحب فرزند تیزهوش می شوند و یا بسیار فعال. یا رنگ پوست فرزندشان متفاوت است یا فرزندشان بسیار زیباست، درحالی که مادر و پدر از این صفات ظاهری یا ذهنی فرزندشان بی بهره اند.
بنابراین، ریز تکامل همواره در بطن نوعی منفرد از جاندار صورت می گیرد. مثلا"اسب هنوز اسب است". زیرا جانداران با اعضای گروه خودشان تولید مثل می کنند. مثلا یک اسب با خرگوش تولید مثل نمی کند.
داروین این نکات را مشاهده کرد و با خود استدلال کرد که شاید دایناسور به پرنده تبدیل شده، یا اسب آبی به تدریج به نهنگ تغییر شکل داد. این استدلال داروین "کلان تکامل" نام دارد. تاکنون فسیل های متعلق به "کلان تکامل" یافت نشده و در موزه ها موجود نیست. کلان تکامل شواهد علمی ندارد. آن فقط یک پیش فرض بر روی کاغذ است. برای تایید این مدعا، به اظهار نظر سه دانشمند تکامل گرا توجه کنید:
یکی از دانشمندان متعصب تکامل گرا به نام نیلز الدریج در کتابش تحت عنوان "پیروزی تکامل و شکست آفرینش گرایی" چنین اظهار نظر کرد:"بررسی بر روی فسیل ها نشان می دهد که در دوران طولانی تغییرات جزئی بوده و یا اصلا تکاملی رخ نداده است".
The Triumph of Evolution and the Failure
of Creationism, by Niles Eldredge, 2000,
pp. 49, 85.
در 1999 تکامل گرای دیگری به نام جفری شوارتز ادعا کرد که احتمالا انتخاب طبیعی به گونه ها کمک می کند تا بنا به ضرورت تغییراتی ایجاد کنند، اما این امر به معنای خلق یک چیز جدید نیست.
Sudden Origins—Fossils, Genes, and the
Emergence of Species, by Jeffrey H. Schwartz,
1999, pp. 317-320.
در دهه 1960 جورج کریستفر ویلیامز زیست شناس و تکامل گرا این سئوال را مطرح کرد که آیا انتخاب طبیعی از این توانایی برخوردار است که به پیدایش گونه (گونه های) جدید یاری رساند؟
Adaption and Natural Selection, by George
C. Williams, 1966, p. 54.
دوم. میان دانشمندان تکامل گرا نیز دو دستگی وجود دارد: عده ای که نظریه تکامل را کاملا پذیرفته اند و فقط منتظر کشف فسیل های کلان تکامل هستند. اما گروه دوم به دلیل نبود حلقه های گمشده، از تکامل به عنوان نظریه ای که باید ثابت شود، یاد می کنند.
وقتی دانشمندان (تکامل گرا و آفرینش گرا) خودشان هم در این زمینه با هم توافق ندارند، چرا من باید به تکامل اعتقاد داشته باشم؟
سوم. طبق گزارشی که هزاران سال قبل توسط موسی با الهام روح القدس (روح خداوند) نوشته شد، گیاهان، حیوانات و سپس انسان از مواد آلی سیاره زمین ساخته شده اند (پیدایش فصل 1 آیه 24 و فصل 2 آیه 7).
بنابراین، تشابه ژنتیکی میان انسان و گیاهان و هم چنین حیوانات به دلیل وجود مواد آلی نظیر روی، فسفر، آهن، ید... مشاهده می شود. با این توصیف، آفرینش گیاهان و حیوانات و سپس انسان مجزا بود.
فرض کنید شما با خمیر مخصوص بازی کودکان، مجسمه های خمیری نظیر حیوانات، درخت و انسان درست کنید. از نقطه نظر دی ان ای تفاوتی دیده نمی شود، چون منبع یکی بوده است. انسان و هم چنین حیوانات و گیاهان مجزا آفریده شدند تا خصوصیاتی مانند ظاهر و شکل، عواطف، اندیشه، زبان و هوش، میان آنان تمایز ایجاد نماید. موسی (نویسنده کتاب پیدایش) با دی ان ای و علم ژنتیک، زیست شناسی و جانورشناسی امروز آشنا نبود.
دی ان ای یک پدیده است که اطلاعات زیادی را به رمز درآورده است. نظریه تکامل تدریجی محدودیت قائل نیست. اما اطلاعات علمی در دی ان ای، در نقطه‌ای به محدودیت‌هایی می‌رسد و این نقطه‌ای است که ما می‌توانیم مرزهای طبیعی بین گونه‌های حیوانات مختلف را شناسایی کنیم.
چهارم. داروین از رخداد مهمی در تاریخ حیات آگاهی داشت که نظریه او قادر به توضیح آن نبود. در لایه های نخستین سنگ های فسیلی (متعلق به 530 میلیون سال قبل/ دوران کامبرین: نخستین دوران زمین شناسی)، ظهور ناگهانی حیوانات زیاد بدون آن که نیاکان شان وجود داشته باشند، مشاهده می شوند.
به اعتراف داروین، نظریه اش حتی یک درصد هم قادر به توضیح دوران کامبرین نیست. آنچه برای داروین به صورت معما درآمده بود، فسیل های بسیار قدیمی بود، مربوط به نخستین دوران زمین شناسی. این فسیل ها بیانگر رویدادی شگفت انگیزند: "ظهور ناگهانی حیات حیوانی" در دوران کامبرین است..
در طول نخستین دوران زمین شناسی، فسیل هایی با کالبد و بدن هایی که دارای جزئیات پیچیده بودند، در میان لایه های سنگ ها به وجود آمده اند. این فسیل ها فاقد آن نیاکانی هستند که داروین و هوادارنش ادعا می کنند. داروین درباره معمای منشاء ظهور ناگهانی حیوانات، در کتابش صفحه های 306- 307 (نسخه انگلیسی) چنین شرح داده است:"درک این نکته مهم که فقدان توده های بسیار زیاد از فسیل هایی که در نظریه ام، با قاطعیت بیان کرده ام که در جایی وجود دارند، دشوار است" داروین در ادامه می نویسد:" همان طور که قبلا اشاره کرده ام، شناخت بسیار اندکی از آن فسیل های سنگی داریم که ظهور ناگهانی گونه ها را در گروه های مشابه خود نشان می دهند.
پنجم. هنوز بعد از گذشت 120سال‌، فسیلی دال بر وجود حیوانات میانی و در حال تکامل یافت نشده است‌. اگر شما به موزه های آثار طبیعی بروید و این سئوال را مطرح کنید که مراحل تکامل این حیوان و یا آن حیوان را به شما نشان دهند، با پاسخ منفی روبرو می شوید. اگر در محافل کارشناسان طرفدار تکامل همین سئوال را مطرح کنید به شما پاسخ خواهند داد:"نمی دانیم." شاید با نشان دادن مقاله، عکس و انیمیشن، شما را متقاعد سازند، ولی آثار تکامل کشف نشده است. طبق ادعای نظریه تکامل، عمر سیاره زمین ده ها میلیارد سال است، پس نشانه های تکامل کجاست؟ آیا تکامل در یک لحظه انجام شد؟ چرا در مکان و منطقه ای که مراحل تکامل رخ داده، نشانه های مراحل کشف نشده است؟
مهم ترین سئوال این نیست که انسان با میمون و کرم تشابهاتی دارد یا خیر، بلکه پرسش اصلی این است که چرا هیچ گونه شواهد مربوط به مراحل تکامل یافت نشده و در موزه های آثار طبیعی مشاهده نمی شوند؟ چرا تکامل باوران نمونه های ناقص آن حیوانات را به ما نشان نمی دهند تا دریابیم چگونه روند تکامل انجام شده است؟
ششم. فعالیت های دانشمندان بر روی بقایای شکننده حیات ماقبل کامبرین، یک سئوال مهم را مطرح می سازد: اگر این لایه های رسوبی می توانستند برخی از این موجودات را که با میکروسکوپ قابل تشخیص است، حفظ کنند، پس چطور نتوانستند اشکال بزرگ تر آن ها را که به گمان تکامل باوران نیاکان حیوانات دوران کامبرین هستند، حفظ و نگه داری کنند؟ به عبارت دیگر، اگر لایه های رسوبی موفق شدند چیزی به شکنندگی "رویان" (یکی از موجودات دوران قبل از کامبرین) را نگه داری کنند، پس چرا نباید بتوانند در همان لایه زمین، نیاکان حیوانات کامبرین را حفظ و نگه داری کنند؟
هفتم. بدون دستور ژنتیکی، اسید آمینه ها نمی توانند پروتئین را بسازند! همه دانشمندان با این نکته کاملا موافق هستند. این سئوال مطرح می شود که چگونه اولین پروتئین توانست بدون دستور ژنتیکی نظم بگیرد؟
هشتم. احتمال تولید یک سلول در محیط بسیار نامساعد در حد صفر است، ولی در آزمایشگاه چطور؟ پس ما باید بتوانیم در شرایط ویژه آزمایشگاهی چند ماده اولیه را به سلول تبدیل کنیم (البته حتی اگر بتوانیم، به نظریه طراح هوشمند کمک کرده ایم، نه نظریه به داروین).